پیش‌بینی سال 1395

ما و پادشاهان قومی

حتماً خبر دارید که افغانی در برابر دالر سقوط کرده. اگر کمی سخاوت‌مندانه بگویم، ارزش افغانی در برابر تمامی پول‌ها کاهش یافته. کاری هم از دست کسی ساخته نیست. نمی‌گویم دولت در این زمینه برنامه ندارد، یا برنامه دارد و برنامه‌ی دولت ناقص است؛ می‌گویم که دولت بهترین برنامه برای جلوگیری از کاهش ارزش افغانی در برابر پول‌های خارجی را دارد. ولی مشکل اساسی این است که هرچه در این مملکت بهترین باشد، جواب نمی‌دهد.
ملت هم کاری به این مسایل ندارد، چرا؟ چون هنوز این مسئله که من پشتونم، تو تاجیکی، فلانی هزاره است و فلانی اوزبیک؛ بزرگ‌ترین دغدغه‌ی ملت را تشکیل می‌دهد. باید اعتراف کرد که این مسئله خیلی دست خود ملت نیست، هر قوم از خود بزرگانی دارند و سخن بزرگان هم که رد شدنی نیست.
برای بزرگان اقوام مسایل کوچکی چون کاهش ارزش پول مهم نیست. دلایلی در این زمینه وجود دارد که من دو تایش را خدمت تان پمپ می‌کنم. یک؛ همین که می‌گوییم بزرگان اقوام، اتومات ذهن ما به میزان فعالیت آن‌ها در دوران جهاد و جنگ‌های داخلی می‌رود. هرکه بیشتر جهاد و جنگ کرده باشد، بزرگی‌اش بیشتر آماس کرده و طبعاً که چیزی از الفبای ارزش پول یا سقوط و صعود ارزش پول نفهمند. مطمئن باشید اگر خدای نخواسته یکی از بزرگان یکی از اقوام، چیزی در این زمینه می‌دانست، تا حالا به‌خاطر یک کلمه حرف حسابش، بیست درصد ذخیره دالر بانک مرکزی را قاپیده بود. دو؛ فرض می‌کنیم که تمام این رهبران یک شبه دانشمند شده و سیر تا پیاز ارزش پول و پارامترهای موثر در کاهش و افزایش ارزش پول را می‌فهمند. بازهم کاهش ارزش افغانی در برابر دالر مهم نیست، چرا؟ چون دخل و خرج شان به افغانی نیست. همه دالر دریافت می‌کنند. بماند که از کجا دریافت می‌کنند. اکیداً اعلام می‌کنم که فرض ما غلط است!
حالا بگذریم از پول، نشود یک دفعه هم از حکومت قرضدار شویم، هم از بزرگان قوم خود. برویم یک راست روی پادشاهان اضطراری. در پاراگراف‌های بالا حرف از بزرگان قومی شد، اما اگر واقع‌بین باشیم، آن‌ها بزرگان قومی نه، بلکه پادشاهان قومی اند. شما از هر قومی باشید، به نان، خانه، لباس، خدمات صحی، برق، آب، مکتب، دانشگاه و امثالهم ضرورت دارید. پادشاهان قومی در این زمینه هیچ‌کاری برای شما نمی‌توانند. خودتان باید کار کنید و نیازهای تان را رفع کنید. ولی بدبختی این است که کار برای همه میسر نیست. کار در افغانستان به سه بخش عمده تقسیم می‌شود. زراعت (شما اگر زمیندار باشید، می‌توانید روی زمین خود کشت کنید و حاصل بردارید)، کار در دولت (کارهای دولتی یک‌دفعه سهمیه‌بندی شده، مثلاً پشتون 50 درصد، تاجیک 30 درصد، هزاره 15 درصد، اوزبیک 5 درصد. دفعه‌ی بعد، همین سهم هر قوم میان بزرگان همان قوم تقسیم شده، مثلاً استاد فلانی یک وزارت، شش معینت، دو ریاست.) و کار در خارج از کشور (شما قانونی یا قاچاق برای پیداکردن پول و خریدن نان به کشورهای دیگر مهاجر می‌شوید.
دیدید که یک بخش کار در اختیار پادشاهان قومی است. پادشاهان هم کار را به کسی می‌دهد که پادشاهی او را بپذیرد. هنگام انتخابات به صندوقش رای بریزد. هر وقت پادشاه لازم دید، باید به جاده بیاید و هر شعاری که پادشاه خواست، بلند شعار بدهد و از این قبیل مسایل. در سوی دیگر، مقابل کار و نیازهای خلق، ناامنی گسترده وجود دارد. طالبان را که همه می‌شناسیم، داعش هم جدیداً علاوه شده، القاعده که این روزها ورزش و نرمش می‌کنند تا آمادگی بگیرند، قوماندان‌های خُرد و ریزه‌ی محلی که در تمام ولایات وجود دارند. البته قانوناً اگر بحث کنیم، این ناامنی‌ها به پادشاهان قومی ربط نمی‌گیرند، به جزء قوماندان‌های محلی که هر از گاهی قتل و تجاوز می‌کنند و برای یک مدت کوتاه قول و قریه را ناامن می‌سازند؛ بقیه را باید حکومت سرکوب یا کنترل کند و اگر نمی‌کند، تقصیر حکومت است. این‌که حکومت از دل معاملات پادشاهان قومی بیرون شده، برای هیچ‌کسی مهم نیست.
حالا یک جمع‌بندی مختصر می‌کنیم که چرا پادشاهان قومی، هم‌چنان پادشاه باقی می‌مانند؟ به این دلایل ساده:
کار را قسماً انحصار کرده؛
بلندگوهای مساجد و ملاامامان را در اختیار دارند؛
در حکومت زور دارند و در محل زر؛
وارث شماری از مراسم اند که خلق به هر قیمتی حاضرند در آن شرکت کنند؛
توان تولید رعب و وحشت‌های جزئی را دارند؛
مصونیت قضایی دارند، حتا می‌توانند مصونیت قضایی بفروشند؛
مردم هم که تا این‌جای کار، مردم همیشه در سنگر است و سنگرها ملک شخصی پادشاهان اند.
همین‌قدر بود. یک صلوات بلند و یک صلوات آهسته ختم بفرمایید!

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *