ما از حکمتیار چه می‌خواهیم؟

این روزها همهمه‌ی بازگشت گلبدین حکمتیار به عرصه‌ی سیاست، تبدیل به یکی از بحث‌های داغ رسانه‌یی شده است. دولت‌مداران نه‌تنها با افتخار، بلکه با تأکید زیاد از این مسأله سخن می‌گویند. اشرف‌غنی ظاهراً نقش و پشت‌کار اصلی را در نهایی شدن مذاکره با حکمتیار دارد و عبدالله‌عبدالله رییس اجراییه‌ی حکومت وحدت ملی نیز گفته است که حاضر است به‌خاطر منافع ملی با خصم سر سفره‌ی واحدی نشسته غذا بخورد. عبدالله و حکمتیار از دو خواست‌گاه متضاد و یکدیگرستیزانه برخاسته‌اند. سال‌های زیادی حکمتیار در یک اردوگاه و عبدالله در اردوگاه دیگر، هرچند در نقش نه‌چندان تعیین‌کننده، در برابر هم جنگیده‌اند. بر اساس تحولاتی که در افغانستان رونما شد، گروه‌بندی‌های سیاسی به‌شدت دچار دیگرگونی و تحول شدند. رقیبان آمدند در طرح ایجاد یک سیاست واحد و منافع ملی کنار هم نشستند و نیز چه‌بسا دوستان پیمان‌کرده بر همین محور از هم دور شدند. حکمتیار اما در این هنگامه، همچنان بر موضع مخالفت با دولت نوتشکیل ثابت ماند و بر طبل ویرانی و نابودی این کشور کوبید. حکمتیار در دوران پساهشتاد و تا امروز درست همان کاری را کرده است که در گرماگرم جنگ‌های داخلی فراگیر همه با آن درگیر بودند. با چنین وصفی، امروزها گویا از بازگشت آبرومندانه‌ی این چهره‌ی «بدنام» در تاریخ مملو از خشونت افغانستان سخن گفته می‌شود. هرچند رولا غنی همسر رییس‌جمهور کشور در این اواخر گفته است بگذارید جهادیان حالا که در مراحل پایانی زندگی‌شان ایستاده‌اند، به وطن خود برگردند، اما در خصوص حکمتیار این فقط یک برگشت ساده نیست. حکمتیار اگر حکومت به‌صورت بنیادی بتواند آن را از گذشته‌ی سیاهش جدا کند و لباس یک شهروند مسئول، نگران حیثیت و بهبودی کشور و پابند به منافع ملی را به تنش بپوشاند، امتیازی است که نصیب ملت می‌شود. برای این‌که این ملت است که زیان واقعی از بودن حکمتیار در جمع گروه‌های هراس‌افگن و تروریستی را متحمل می‌شود. اما اگر با تمام پیش‌نیاز‌هایی که حکمتیار برای بازگشت خود جلو حکومت گذاشته و با امتیازهای هنگفتی که سنگینی آن بر شانه‌های مردم بار می‌شود این بازگشت صورت بگیرد و بعد هم دوباره همان آش و کاسه‌ی سابق «سر سفره‌ی ملت» قرار بگیرد، این هزینه‌یی است که باید جدی‌تر و ظریفانه‌تر به آن نگریست. این نگرانی را می‌توان در قالب سوالی مطرح کرد: ما از حکمتیار چه می‌خواهیم؟
یک: افغانستان در وضعیت کنونی سرزمین خشونت‌پروری و تضادآفرینی است. اتحاد سطحی و نیم‌بندی که میان گروه‌های سیاسی متخاصم و قدرت‌های کج‌اندیش به‌وجود آمده، برحسب منافعی است که هریک به‌طور جداگانه می‌تواند از آن در پر کردن خزانه‌ی خود استفاده کند. گویا شرکت سهامی‌یی ایجاد شده که در آن گروه‌های سیاسی سهم دارند و عاید کلی بر اساس رقابت درونی این گروه‌ها تقسیم می‌شود. فقط مازاد سود این شرکت مال ملت است که از قضا، تاکنون ما شاهد این مازاد سود نبوده‌ایم. لذا ملت در این شرکت سهمی ندارد. با حرکت از این منظر، کافیست اندک‌ترین اختلاف و زیاده‌روی‌یی در رقابت و یا میزان سهم‌گیری به‌میان آید تا کل شرکت از بنیاد دیگرگون گردد. این هشداری است که هر لحظه در زیر پوست این اتحاد ظاهری تشدید می‌شود و هر آن ممکن است به نقطه‌ی خطرناک‌تری برسد. آن‌وقت ما شاهد یک وضعیت فوق‌العاده استثنا خواهیم بود. بازگشت حکمتیار در این بحبوحه، آیا آبی است که بر این آتش پنهان تضادها و تقابل‌ها پاشیده می‌شود یا این‌که حکمتیار خود اژدهای زخم‌خورده‌ی دیگری است که به محض ورود به عرصه‌ی اقتدار قانونی، شکاف‌ها را عمیق‌تر می‌سازد و نابه‌سامانی را نهادینه‌تر؟
دو: سازوکار سیاست در افغانستان علی‌رغم وجود مظاهر سیاسی مدرن و دموکراتیک، هنوز بر محور دیدگاه خانخانی و امیرنشینی ادامه دارد. منافع قبل از آن‌که منافع ملی باشد، منافع قبیله است و این قبیله برای اعاده‌ی منافع خود، خود را نیازمند داشتن امیر مقتدری می‌بیند. عده‌یی این امیر را دارند و عده‌ی دیگر نیز در صدد ساختن آن است. این چیزی است که ما عملاً در رقابت‌های سیاسی شاهد آن هستیم.
حکمتیار بر این مبنا، ظرفیت بالا و قابل‌توجهی برای امیر قبیله و زهر چشم برای دیگران شدن را در خود دارد. بخشی از مردم کشور که گروه‌های دهشت‌افگن طی سال‌های متمادی زمینه‌ی دهشت‌افگنی خود را بر زمین آن‌ها نهاده، به مرور زمان و استمرار وضعیت خشن و غیرمدنی امکان‌های خشونت‌پروری در میان آن مردم نسبت به دیگر ساحات بیشتر است. بخشی از مردم به دلیل وابستگی های ایدئولوژیک دیری است که به‌سوی حکمتیار، با چشم یک منجی موعود و رهبر تبعیدی می‌بینند. یعنی حکمتیار برای بازگشت خود به قدرت، از یک پایگاه مردمی نیرومندی برخوردار است که هم خود و حزبش و هم هم‌پیمان‌های سیاسی‌اش می‌تواند از آن به‌عنوان یک اهرم فشار نیرومند در برابر دیگران استفاده کنند. پیوستن حکمتیار به حکومت و کسب اقتدار سیاسی مشروع اگر از کنار این موارد نادیده بگذرد، بدون شک پیامد ناگواری خواهد داشت. اگر هم حکومت با درک این نکته، بتواند حضور حکمتیار در قدرت را به‌گونه‌ی سالم مدیریت کند، می‌تواند از حکمتیار به‌مثابه چماقی برای کوبیدن بر سر گروه‌های تروریستی و خشونت‌پیشه که خود سال‌های زیادی تجربه‌ی مشترک با آن‌ها را دارد، استفاده نماید.
سه: مهم این است که بدانیم اراده‌ی حکومت در پس پافشاری مصالحه با حکمتیار کدام یک از این موارد و تبعات آن است. اگر حکمتیار «مهره‌ی سوخته»یی فرض شود که برگشت آن سود و زیانی متوجه کشور نمی‌کند، پس دیگر چه نیازی است به این‌همه هزینه‌یی که حکومت برای برگشتش می‌پردازد؟ اگر چنین نیست و حکومت می‌تواند از حکمتیار منحیث یک عنصر تأثیرگذار و ثمربخش به‌سود کشور استفاده کند، آیا این عقیده با شناختی که از حکمتیار در دست است و تجربه‌ی تلخی را که مردم از گذشته‌ی این شخص دارند، چه‌قدر می‌تواند مورد اعتماد و اطمینان باشد؟ در صورت منتفی بودن این دو مورد، مورد سوم این خواهد بود که با بازگشت حکمتیار به صحنه‌ی اقتدار سیاسی، خشونت و دهشت‌افگنی با مشروعیتی که به‌دست می‌آورد، بیش از پیش تشدید خواهد شد. آیا در آن‌صورت روزهای سختی در انتظار مردم نخواهد بود؟ آیا جانب مذاکره در حکومت، به این مورد اندیشیده است؟ بدون شک که نمی‌توان چنین احتمالی را از نظر دور انداخت، پس در پس خواست مصالحه با حکمتیار، چه هدفی خوابیده است واقعاً؟ این در حالی است که در مذاکره‌ی صلح میان حکومت و حکمتیار، هیچ حرفی از حجم سنگین جنگ‌افزارهایی که حزب اسلامی در اختیار دارد، به‌میان نیامده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *