کودکان و کارهای شاقه

سازمان دیده‌بان حقوق بشر در تازه‌ترین گزارش خود گفته است حکومت افغانستان در تطبیق قانون کار بر کودکان ناکام بوده و نتوانسته است زندگی و سلامتی کودکان را حفظ و از آن پاسداری کند. گزارش دیده‌بان حقوق بشر می‌گوید ده‌ها هزار کودک افغان با مزد کم یا مجانی مصروف انجام کارهای شاقه؛ نظیر: قالین‌بافی، کار در کوره‌‌های خشت‌‌پزی، فلزکاری، معدن، زراعت، فروشندگی در خیابان‌ها، گدایی و کفاشی هستند. بنابر این گزارش، یک -چهارم کودکان افغان را کودکان کار تشکیل می‌دهند. این گزارش؛ فقر و بیکاری، جنگ و سطح پائین سواد و نیز تطبیق نشدن قانون کار را از عوامل اصلی وجود و گسترش این پدیده در افغانستان خوانده است. دیده‌بان حقوق بشر از دولت افغانستان خواسته است تا با اقدامات بهتر و تطبیق قانون کار، از ورود کودکان به کارهای شاقه جلوگیری کند.
به‌دلیل فقدان آمار، شمار دقیق کودکان و همچنان کودکان کار معلوم نیست. آن‌چه روشن است این است که کودک این خاک همچون دیگر انسان این سرزمین پیوند عمیق و گویا ناگسستنی با انواع مختلف رنج و بدبختی دارد و از خوشبختی و زندگی نسبتاً سالم محروم است. چگونگی زندگی کودکان با توجه به قاعده‌ی کلی و حاکم بر جامعه‌ی ما قابل تحلیل است. به این معنا که وضعیت بد کودکان تنها ناشی از شرایط نامناسب بزرگسالان یا دولت نیست بلکه عوامل مختلف دست‌به‌دست هم داده که محصول آن پدیده‌یی به‌نام کودکان کار است. آن‌گونه که دیده‌بان حقوق بشر گفته است، فقر گسترده و بیکاری شکننده سبب شده است تا خانواده‌ها کودکان‌شان را برای تأمین معیشت وارد بازار کار کنند. جنگ، قربانیان بی‌شماری گرفته است و بسیاری از کودکانی که امروز در بدترین وضعیت برای پیدا کردن یک لقمه نان تن به کارهای شاقه می‌دهند نان‌آوران‌شان را از دست داده‌اند. تنها بی‌سرپرستی خانواده نیست که کودکان ناگزیر به انجام کارهای شاقه و اغلب با مزد کم و زخمت فراوان می‌شوند، بیکاری مفرط بخش دیگری از این وضعیت است. نان‌آوران خانواده‌ها به‌دلیل بازار بی‌رونق قادر به تأمین نیازهای اعضای خانواده نمی‌شوند. به این سبب خیلی از جمعیت کودکان کار، از ترس گرسنگی و مرگ کار می‌کنند. سهم فرهنگ در گسترش کودکان کار کمتر از دیگر امور نیست و گاهی به‌نحوی در این زمینه نقش مشروعیت‌بخش را ادا می‌کند. حتا در برخی از موارد کار کردن کودک امتیاز و حاکی از شجاعت و توانایی کودکان شمرده می‌شود. هریک از این عوامل کم یا بیش سبب گسترش کودکان کار شده است. اما آن‌چه بر شمرده شد دلیل اصلی این وضعیت نیست. نقش دولت به‌مثابه تنظیم‌کننده‌ی امور بیش از دیگر عوامل برجسته است، چه بسا این‌که بیکاری، جنگ و سطح پائین سواد که منجر به ظهور کودکان کار شده است حکایت از ضعف دولت دارد.
دولت نه‌تنها این‌که در تطبیق قانون کار ناکام است بلکه کودکان در هیچ یک از اولویت‌های دولت شامل نمی‌باشد. کودکان نسل آینده‌ی هر جامعه‌اند. به همین دلیل تلاش می‌شود اهمیت ویژه به کودکان داده شود. یکی از شاخص‌هایی که بر اساس آن می‌توان آینده را پیش‌بینی کرد نگاه به زندگی کودکان است. در وضعیتی که یک -چهارم کودکان جامعه‌ی ما را کودکان کار و آن‌هم کارکنان شاقه تشکیل می‌دهند، آینده مخدوش و ناامیدکننده است. برای آینده‌ی بهتر، نیاز به سرمایه‌گذاری روی آموزش، خدمات بهداشتی و نیز برنامه‌های ویژه برای کودکان داریم. اما کودکان هیچ سهمی در بودجه‌ی ملی ندارند. در مقابل میلیاردها دالر برای مکاتب خیالی، معلمین خیالی، شفاخانه‌هایی که وجود ندارند مصرف می‌شود. اولویت‌های دولت و همکاران بین‌المللی آن را مسایل کلانی چون جنگ و مواجهه با اوضاع امنیتی به خود اختصاص می‌دهند.
این گزارش زمانی منتشر شده است که دولت افغانستان چند روز قبل از آن در نشست وارسا به تمویل‌کنندگان تعهد سپرد که از اشتراک کودکان در صفوف جنگ جلوگیری مى‌کند و در اين راستا همه‌ی قراردادهاى بین‌المللی را عملى مى‌‌سازد. حل معضل بیکاری و فقرزدایی نیاز به زمان دارد. آن‌چه به‌صورت فوری می‌تواند وضعیت بد کودکان را تغییر دهد، تطبیق قانون کار است.