داستان از این قرار است که نخستوزیر پاکستان با رییسجمهور افغانستان تماس گرفته و هردو بزرگوار تیلفونی باهم صحبت کردهاند. نخستوزیر پاکستان از رییسجمهور محمد اشرف غنی تشکری کرده. تشکری به خاطر کشتن عمر خلیفه و چند تن از همکارانش. عمر خلیفه عامل حمله بر مکتب نظامی پشاور بود که در آن تلفات سنگینی بر پاکستان وارد شد. اشرف غنی بعد از اینکه فهمید این عمر خلیفه در افغانستان است، دستور داد که وی را بکشید. چند روز پیش او و چندتن از همکارانش را کشتند و حالا نواز شریف از این بابت از غنی از پُشت تیلفون تشکری کرده است. متن کامل صحبتهای تیلفونی شریف و اشرف.
شریف: هلوووو.
اشرف: بلی. السلام علیکم…
شریف: جلالتمآب محمد اشرف غنی، زنگ زدهام که بابت کشتن عمرخلیفه و همکارانش از شما و دولت افغانستان تشکری کنم. تشکر که دشمنان پاکستان را در خاک خویش هدف قرار میدهید.
اشرف: خواهش میکنم جناب شریف، وظیفهی ماست. من رییسجمهور افغانستانم نه نخستوزیر پاکستان.
شریف: زبانت خار دارد آقای غنی. اگر میشود کمی واضح بگو. من تازه حالم خوب شده، داکتران گفته که زیاد بر خودم فشار نیاورم. ممکن نافام برود. منظورت از اینکه نخستوزیر پاکستان نیستی چیست؟
اشرف: هههههههههههه. قصد بدی نداشتم. فقط میخواستم بگویم که ما به طالبان پاکستان خانه نمیدهیم، آب و نان نمیدهیم. لباس نمیدهیم و خدمات صحی هم برایشان ارایه نمیکنیم. خودت خبر داری که خود ما برق کافی نداریم، چه رسد که به طالبان کشور همسایه برق و مخابرات مجانی بدهیم.
شریف: کنایه میزنی؟
اشرف: نه به جان عزیزت. چرا کنایه بزنم؟ مگر کنایه طالبان افغانستان را از پاکستان به افغانستان بر میگرداند؟
شریف: لطفاً بیا از خیر این موضوع بگذریم.
اشرف: باشه، میگذریم. به شرطی که دیگر در کنفرانسها و نشستهای منطقهیی و بینالمللی نگویی که اسلامآباد در امر مبارزه با تروریسم متعهد است. پاکستان فلان است و…
شریف: به نظرت ما متعهد نیستیم؟
اشرف: نه منظورم آن نبود. منظورم این بود که شما خیلی پولدارید. به طالبان و شبکهی حقانی میلیونها کلدار پرداخت میکنید تا در افغانستان حملات انتحاری انجام دهد.
شریف: ببین آقای رییسجمهور! دیگر حوصلهام کمکم سر میرود.
اشرف: از وقتی از آلمان برگشتی خیلی پُررو شدی. میخواهی دستور بدهی که من چه کار کنم یا چه کار نکنم؟
شریف: مسأله دستور دادن و دستور ندادن نیست. یک عمرخلیفه را کشتهاید، حالا تاریخ سی ساله را به رُخ ما میکشی. این منصفانه نیست.
اشرف: من چیزی اضافهیی نگفتهام. این را هم شما میدانید هم تمام جهان.
شریف: یک رقم تمام جهان میگویی که انگار ما کوریای شمالی باشیم.
اشرف: ههههههههههههه. انشاءالله تعالی پاکستان را در انزوا خواهیم کشاند. ما به اندازهی کافی مدرک و سند در اختیار داریم تا قناعت جهان را بگیریم که پاکستان حامی تروریسم در منطقه است. خواهش ما این است که تا انزوای کامل، زنده باشید و به چشم خود ببینید.
شریف: برو بچیش تو هم دلت خوش است. امریکا شما را طیارهی قرن 17 میدهد، ما را جتهای آخرین مدل. شما را سه میلیارد دالر کمک میکند، ما را ده میلیارد دالر.
اشرف: مشکلی نیست. این مسأله را هم حل میکنیم.
شریف: چهگونه حل میکنید؟ نکند شما جلیقههای اتمی دارید و ما بیخبریم…
اشرف: خواهش میکنم، کافر همه را به کیش خویش پندارد. جلیقه ملیقه را خدا به پاکستان ببخشد. ما اهل جلیقه نیستیم، به ما میگویند انتیخلیفه، انتیجلیقه.
شریف: معلوم میشود که شما از کشتن عمرخلیفه بیشتر از ما خوشحالاید، پیشنهاد میکنم زیاد زور نزنید.
اشرف: لب داریم «ف» میگوییم، کام داریم «خ» میگوییم. تو را چرا زور داده جناب شریف؟
شریف: هههههههه. تو اگر واقعاً اهل مبارزه با تروریسم بودی، در قول اردوی سیلاب تنها دستور نابودی داعش را صادر نمیکردی از طالبان را هم صادر میکردی.
اشرف: ببین رفیق! تو را به مسایل داخلی ما کار نیست. اینجا مملکت ما است، اجازه نمیدهیم هر خس و ناخسی در مورد مسایل داخلی ما صحبت کند.
شریف: خوبه. شما هم به مسایل داخلی پاکستان مداخله نکنید. دل ما که با طالبان چه میکنیم و چه نمیکنیم. ما خو جلیقه را به افغانستان آورده به جان طالبتان ندادهایم. در داخل خاک خود کردهایم و هرچه هم دل ما شد میکنیم.
اشرف: راستی چند وقت در آلمان بودی؟ عملیات هم شدی؟
شریف: تیر خوده نیار لالا! سر ما چند تا پتکهی لعابدار کردی، فکر کردی مشکل طالبان و تروریسم حل میشه؟ حالا که یک پتکه سر خودت کردم، دلت است که موضوع را تغییر بدهی.
اشرف: به هر صورت، خوشحالم که عملیات جراحیات بخیر گذشت. حالا حالتان چطور است؟
شریف: احساس خوبی دارم. همین لحظه احساس میکنم که یگ گاو نر را کامل خورده میتوانم. امیدوارم به شما برنخورد.
اشرف: خدا حافظ!
شریف: صبر کن قطع نکن…
شریف: قطع کرد نامرد…