مقامات حکومت وحدت ملی برای مردم نوید دادند که در نشست بینالمللی بروکسل با دست پُر خواهند رفت و انشاءالله اگر خدا خواسته باشد، قناعت جامعهی جهانی را جلب و جذب خواهند کرد تا همچنان به کمکهای بشردوستانهی خویش به افغانستان عزیز و سربلند ما که الحمدلله پنجهزار سال تاریخ دارد و بیشتر به گورستان امپراطوریها مشهور است، ادامه بدهند. من شخصاً دقیق نمیدانم منظور از دست پُر چیست، برای همین چیزی در این مورد نمینویسم.
اما دیروز گزارشها از هلمند و سخنان سربازان اردوی ملی را از این ولایت شنیدم. آنها میگفتند که ما قوی هستیم، میتوانیم دشمن را نابود کنیم. ما توانستیم دشمن را از ساحه بیرون بیرون کنیم، اما امکانات نداریم که ساحه را همچنان تحت کنترل داشته باشیم. ما تجهیزات کافی نداریم، حتا نان هم به ما نمیرسد. آنها میگفتند که دولت اگر ما را یاری رساند، پایههای حکومت را چنان مستحکم کنیم که دیگر هر صبح و شام، هلمند با سقوط مواجه نشود. حیف که دولت توجهی ندارد.
حالا شاید در ذهن شما هم سوال خلق شده باشد که بهراستی چرا سربازان با دست خالی به جنگ طالبان در هلمند فرستاده شدهاند؟ چرا به آنها نان نمیرسد؟ شاید هم خلق نشده باشد. به هر صورت، ما ملت رنجدیدهیی هستیم و از قرار اوضاع و شرایط، دوست هم نداریم غیر از رنج چیزی دیگری ببینیم.
حالا بیایید میان رفتن حکومت با دست پُر به نشست بروکسل و فرستادن سربازان با دست خالی به جنگ طالبان، یک پیوند برقرار کنیم. این پیوند به سادگی برقرار نمیشود، هزار مسأله دارد. فرض میکنیم شما تصمیم دارید به یک گدا مبلغ 100 افغانی کمک کنید. شما وقتی به یک نفر (گدا) میخواهید صد افغانی بدهید، باید به این نتیجه رسیده باشید که این نفر واقعاً مستحق است. اما اگر کسی بهنام گدا از شما طلب کمک کند و شما ببینید که مبایل سامسونگ گلسکی اس 7 در جیباش است، لباسش از شما قشنگتر است و موهایش را هم به سبک ترکی-فاضل کوتاه کرده، شما شک میکنید. شک میکنید که او واقعاً مستحق است یا نه؟ ممکن است صد افغانی خویش را به او ندهید و بگویید که برو بیادر! من هشت سال دیگر هم اگر کار کنم، به پای تو نمیرسم باز تو را ببین که گدایی میکنی. داستان رفتن غنی و عبدالله به نشست بروکسل با دستان پُر هم همینگونه است.
حالا شما بگویید برای اینکه غنی و عبدالله با دستهای پُر به بروکسل بروند، آیا لازم نیست سربازان حکومتشان با چانتهی خالی به جنگ دشمن بروند؟ ایا لازم نیست هر دو ماه بعد چندین ولسوالی سقوط کند و حکومت دوباره آنها را فتح کرده تا طالبان بازهم آنها را سقوط بدهند؟ آیا لازم نیست ما خاک بر سرمان باشد تا آقایان وضع و حال آشفتهی ما را قاب کرده ببرند به بروکسل و بگویند بفرمایید! این هم مردم کشور ما که خاک بر سرشان است، آنهم سربازان ما با چانتههای خالی، این هم لیست ولسوالیهاییکه سقوط کرده و ما پس گرفتیم و بازهم سقوط کره و دوباره تلاش میکنیم پس بگیریم؟ پس لطفاً کمک کنید! بگویید دیگه، من تا کی منتظر بمانم؟!
با تمام اینها، هیچچیزی نمیتواند از میزان سربلندی ما و شدت افتخار ما کم کند. فعلاً همینکه تاریخ پنجهزار ساله داریم، همینکه روس و انگلیس را شکست دادهایم، برای ما کافیست. زنده باد ما که در بدترین حالت بازهم سربلند و مفتخر هستیم. مرگ بر کشورهاییکه حال زار ما را ببینند و کمک نکنند. مرگ بر چشمانی که دستان پُر سران حکومت در بروکسل را ببینند و دستان خالی سربازان حکومت در هلمند را نه. زنده باد داکتر صاحب عبدالله و داکتر صاحب اشرف غنی و بقیه سردمداران حکومت که صادقانه گدودیهای وسیع و همهشمول را تماشا میکنند. زنده باد هلمند که نزدیک است بمیرد.