هادی دریابی
یکی از کاکازادههای دوست سه سال پیش من، در جامعهی معدنی مصروف کار و تلاش است. معاشش را نمیدانم، اما همیشه از نبود امتیازات کافی برای کارمندان جامعهی معدنی شکایت دارد. البته واجد شرایط میدانم تا به سمع مبروک شما برسانم که خودم از جامعهی معدنی، چندان تعریف درست دلخوشکن ندارم. حتا نمیدانم عرق ریختن در جامعهی معدنی چه شکلی است. کجای آدم بیشتر عرق میکند؟ در کدام وقت بسیار عرق میکند؟ این را شما به حساب اعتراف من به (بیمعلوماتی= بیسوادی)، دلتان که میگیرید یا نمیگیرید. خلاصه کاکازادهی دوست من از سکوت مرگبار دولت و تجلیل نکردن از روز جهانی مبارزه علیه فساد، خشمگین شده و فریاد سر داده که این یعنی چه؟ این چه قسم دولت است دیگه؟ این دولتمردان ما اصلاً از تقسیم اوقات بینالمللی هیچخبر ندارند و از این قبیل فریادهای آرامشزا…
خوب عزیز دل برادر من! الهی صدقهی یک فریاد نازنینت شوم؛ من سراپا، یعنی با کفشهای پر از گِلم قربانت بروم (نمیدانم قربان تو گنجایش مرا با کفشهایم دارد یا نه؟)، یادت است که ما در جهان فساد و تبهکاری، مقام اول را گرفتیم؟ اگر کمی بر گردهات فشار بیاری، میبینی که همهیمان یک تکه عاشق دنیای عاری از فساد و خشونت هستیم، اما همهی این حرفها در خیالگاهمان شکل میگیرند. برادر من! دغدغهی ما زدودن فساد نیست، فقط عادتمان شده که هی فریاد بزنیم و انتقاد کنیم. این روش عقیم است. یکی مرد شود و بگوید که کاکا رحیم، در فلانه وزارت، از بودجهی خرید سبزی، به مبلغ 200 کلدار هندی را از زیر میز، تاشکی به برادر زادهاش به عنوان تحفهی روز جهانی مبارزه علیه زیرمیزیان، بخشید. آنوقت نگاه کن که کاکا رحیم را در هوا چوب میزنند. ما مرد همین کار نیستیم. خوب اگر بهانه بیاریم که ما به عنوان شهروند مبارز راه عدالت، معلومات کافی از معاملات و فساد در ادارهها و دفاتر خبر نداریم، پارلمان که داریم. اگر فساد وجود دارد، پارلمان به عنوان مرجعی که از حکومت حساب میگیرد، باید این فساد را کشف کند. اگر پارلمان توانایی کشف فساد را ندارد، توصیه میکنم که هر روز صبح، یک سیلی محکم بهروی خودمان بزنیم؛ همهی پارلمانیها ادعا دارند که نمایندهی ملتاند. وقتی نمایندگان ما ضعیفاند، ما خو بیخی از حال خدا تیر هستیم دیگه… از حال که تیر باشیم، نباید از فساد و مبارزه علیه فساد دم بزنیم.
یادش بخیر افلاطون! به تدبیر منزل علاقهی خاصی داشت. میگفت انسانی به تعالی میرسد که اول از تدبیر منزل شروع کند. راست میگفته بندهی خدا… در کدام کوچهی وزیر مبارزه با مواد مخدر یا وزیر دفاع آمده و کثافات مردم را از کثافات دانی بیرون کرده و در داخل کوچه انداخته؟ کدام وزیر به مردم دیکته میکند که وقتی پیپسی نوشیدی، قوطیاش را روی جاده بیانداز؟ کرزی چه وقت گفته که شما حق ندارید جویچههای کوچه را پاک نگهدارید؟ شهرداری در کدام قسمت از شهر، پلاستیک را داخل جوی انداخته؟ ریاست محیط زیست در کجا تابلو انداخته که ایهاالناس! اگر میخواهید به بهشت بروید، سیگار زیاد بکشید و از سوختاندن رابر در بخاریهای منزل تان فیض ببرید؟ یا کدام ما جرئت اعتراض در برابر آنهایی که قلیون و سیگار و سگرتی میزنند را داریم؟ کدام ما وقتی میبینیم که یک الاغ، کنار دیوار مکتب یا خانهی مردم نشسته و میشاشد، رفتیم و نصیحتش کردیم یا مانعش شدیم؟ چه تعداد از مردم حاضر است برای آزادی واقعی از امتیازات قومی و مذهبیاش بگذرد؟ کدام قوم حاضر است در موارد عینی نقض حقوق بشر دهههای قبل، رهبرش را به سوی محاکمه بکشاند؟…
دیدید که افلاطون مرد بزرگی بوده است. دیدید که مشکل اصلی در وجود ماست. وزیران هم درست مثل مااند. اگر خودش کوچه و محیط زیست را آلوده نمیکند، کارگرش که میکند. به این میگویند بدسلیقهگی عمومی! ما عموماً در فساد شریکیم. فساد که تنها دزدیدن پول نیست، همین که این نوشته را میخوانید و بر من صلوات نمیفرستید، خودش فساد است. برای آرامش روح کارمندان جامعهی معدنی، هیچکاری از دست من ساخته نیست. فقط یک توصیه میکنم که بر همهی زشتیها مرگ نفرستید، چون ممکن است عصبانی شوید و یکدم بگویید که مرگ بر فاسدترین کشور دنیا! میبینید که خودکشی است.