آیا دولت اسلامی در افغانستان و پاکستان آینده دارد؟

ظاهرا شاخه‌ی دولت اسلامی در آسیای جنوبی محکوم به شکست است


دیپلمات/داوود ختک

بخش دوم و پایانی

در سه ماه آخر سال جاری شاهد چند حمله‌ی بزرگِ محدود توسط گروه‌های وابسته به دولت اسلامی در افغانستان و پاکستان بوده‌ایم؛ حملاتی که مایه‌ی شگفتی بسیاری‌ها در مورد توانایی، قابلیت‌ها و چشم‌انداز آینده‌ی این گروه در این منطقه شد. هدف حمله‌یی در ماه اکتوبر 2016 یک اکادمی آموزش پولیس در حومه‌های کویته، مرکز ایالت فقیر بلوچستانِ پاکستان، بود. در حمله‌ی دیگری در ماه نوامبر، یک بمب‌گذار انتحاری خودش را وسط نمازگزاران در یک زیارتگاه صوفیان در هب، منطقه‌ی دورافتاده‌یی در همین ایالت، منفجر ساخت. هر روزه گزارش‌هایی از تصرف یک روستا و کشتن یک مقام توسط داعش یا کشته شدن سربازهای این گروه در جنگ با نیروهای افغانستان یا هدف قرار گرفتن آن‌ها توسط هواپیماهای بدون سرنشین در این منطقه می‌بینیم.
پرسش کلیدی این است که آیا داعش می‌تواند در آینده‌ی نزدیک در منطقه‌ی افغانستان و پاکستان حضورش را دوامدار بسازد؟ با مد نظر گرفتن چند عامل کلیدی می‌توان به نتیجه‌یی منطقی دست یافت.

رهبری
از زمان ظهور ولایت خراسانِ دولت اسلامی در ماه جنوری 2015، تقریبا تمام اعضای ارشدِ بنیان‌گذار آن یا در جنگ با نیروهای افغان و بین‌المللی یا در نتیجه‌ی حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی کشته شده‌اند. حفیظ سعیدخان، رهبر سابق ناراضی تحریک طالبان پاکستان؛ ملا رئوف خادم، یکی از رهبران بانفوذ طالبان افغانستان؛ شاهدالله شاهد، سخن‌گوی پیشین تحریک طالبان پاکستان و یک فرد ارتباطی کلیدی بین ولایت خراسان دولت اسلامی و رهبری دولت اسلامی مستقر در سوریه؛ گل‌زمان فتیح، یکی از رهبران پیشین تحریک طالبان پاکستان و معاون حفیظ سعید خان – همه، پس از بنیان‌گذاری این گروه در حملات هواپیماهای بدون سرنشین و عملیات‌های نظامی کشته شدند.
باوجود ابزارهای تبلیغاتی و کمپاین قوی و تاحدودی موثر این گروه در شرق افغانستان و بخش‌هایی از مناطق قبایلی پاکستان، رهبر کاریزماتیکی باقی نمانده است که از سربازهای تازه‌استخدام‌شده یا آن‌هایی که علاقمندی به پیوستن به این گروه را دارند، سرپرستی و مواظبت کند. تحریک طالبان پاکستان که زمانی یک تحریک مخوف بود، به‌زودی به‌دنبال از دست دادن رهبران کلیدی‌اش مانند بیت‌الله محسود و حکیم‌الله محسود در حملات هواپیماهای بدون سرنشین به ترتیب در سال 2010 و 2013 از هم پاشید.
در اواخر سال 2015، دولت اسلامی در حداقل هشت ولسوالی ولایت ننگرهار حضور مشهود داشت. صرف یک سال بعد، حوزه‌ی نفوذ آن اکنون به سه ولسوالیِ اچین، کوت و نازیان در ولایت ننگرهار و حمایت محدود در ولایت شرقی و کوهستانی کنر محدود می‌شود. طالبان افغانستان تا زمانی که ملا عمر، به‌اصطلاح امیرالمومنین آن، زنده بود، متحد ماندند. شکاف‌ها در طولانی‌ترین ستیزه‌جویی جهان، به‌زودی پس از اعلان مرگ عمر و صعود یک مرد به‌عنوان جانشین او، برای نخستین‌بار آشکار شد.

رقیبان قوی
در حالی‌که ارتشِ قوی پاکستان تقریبا ستیزه‌جویان «ناخواسته» را از مناطق قبایلی‌اش که متشکل از هفت منطقه (وزیرستان شمالی و جنوبی، کرم، اوراکزی، خیبر، مهمند و باجور) است، از بین برده است، اکثریت آن‌هایی که زنده فرار کرده‌اند اکنون در شرق افغانستان در دره‌ها و ولسوالی‌هایی که در آن‌جا اقتدار حکومت افغانستان ضعیف است، پناه برده‌اند. ریاست امنیت ملی افغانستان ابتدا از برخی از این ستیزه‌جویان که اکثرا از مناطق قبایلی خیبر و اوراکزی پاکستان هستند، استقبال کرد تا با حمایت پاکستان از شبکه‌ی حقانی و طالبان افغانستان مقابله کند. اما این اقدام نتایج معکوس داشت چون بسیاری از این ستیزه‌جویان پس از ظهور ولایت خراسان دولت اسلامی به‌زودی به این گروه پیوست.
تااین‌جای کار طرف پاکستانیِ مرز، بسیار امن است و ولایت خراسان احتمالا قادر نیست در آن‌جا حضور مشهود داشته باشد. با این‌حال، این گروه هنوز مناطقی در ولسوالی‌هایی چون اچین، نازیان و کوت در شرق افغانستان را در کنترلش دارد. اما مانع اصلی رشد آن در این بخش از افغانستان رقیب قوی آن، طالبان افغانستان، است. طالبان، براساس افتخارات‌شان در برابر تعداد زیادی از جنگ‌سالاران افغان، خود را نیروی بلامنازع در جبهه‌ی افغانستان می‌داند. آن‌ها از رهبری ملا محمد عمر الهام گرفتند و اکنون ملا هیبت‌الله آخندزاده را خلیفه‌ی اسلام می‌دانند.
در مقابل، رهبری ولایتِ خراسان دولت اسلامی در سوریه و گروه‌های وابسته‌ی افغان و پاکستانی آن ابوبکر البغدادی را خلیفه می‌دانند. ولایت خراسان طالبان را محکوم می‌کند و این گروه را نماینده‌ی کشور همسایه، پاکستان، می‌داند و سیاست عدم مداخله‌ی آن در کشورهای دیگر را محکوم می‌کند. به یاد داشته باشیم که وقتی ملا اختر منصور، رهبر کشته‌شده‌ی طالبان، در نامه‌یی از ابوبکر البغدادی خواست خودش را از ولایت خراسانِ دولت اسلامی جدا سازد، پاسخ سخن‌گوی دولت اسلامی خیره‌کننده بود. این سخن‌گوی مستقر در سوریه طالبان افغانستان را ابزاری در دستان سازمان‌های استخباراتی خارجی خواند و گفت که آن‌ها از راه راست منحرف شده‌اند.
از آن زمان تاکنون، طالبان حملات تهاجمی را علیه حامیان ولایت خراسان راه‌اندازی کرده‌اند و وقتی آن‌ها به‌عنوان یک گروه ظاهر می‌شوند، آن‌ها را تعقیب می‌کنند. نخستین اقدام آن‌ها علیه ولایت خراسان در ولایت جنوبی هلمند، در سنگر مستحکم طالبان، بود. سپس طالبان افراد وابسته به ولایت خراسان را در ولایت غربی فراه تعقیب کردند، به‌دنبال آن طالبان علیه شبه‌نظامیان آسیای‌میانه وابسته‌‌ی جنبش اسلامی ازبکستان اقدام گسترده کرد، شبه‌نظامیانی که به ولایت خراسان ملحق شده بودند تا برای خانواده‌های‌شان جایی برای زندگی بیابند. این شبه‌نظامیان آسیای‌میانه به‌دنبال عملیات ضرب عزم توسط نیروهای امنیتی پاکستان در ماه جون 2014 به افغانستان نقل‌مکان کرده‌اند.
در ننگرهار، طالبان، پس از آن‌که ابتدا در بیرون راندن جنگجویان ولایت خراسان از چندین ولسوالی ناکام ماندند، حملات تهاجمی راه‌اندازی کردند و سرانجام کنترل حداقل پنج ولسوالی را به‌دست آوردند. ولایت خراسان هنوز در سه ولسوالی اچین، نازیان و کوت ولایت ننگرهار حضور دارد.

کشمکش فرقه‌یی
افراد وابسته به دولت اسلامی در افغانستان و پاکستان از اعتقادات سختگیر سلفی پیروی می‌کنند که علمای دیوبندی و پیروان آن‌ها را خرافاتی می‌دانند. اکثریت رهبران طالبان پاکستانی، به‌دلیل همکاری دیرینه و تماس‌های نزدیک‌شان با جهادی‌های القاعده در مناطق قبایلی، تحت نفوذ سلفی قرار گرفته‌اند. ستیزه‌جویان سلفی هیچ احترامی به رهبران احزاب مذهبی در پاکستان قایل نیستند. به‌طور مثال، طالبان افغان به حزب جمعیت علمای اسلامی مولانا فضل‌الرحمان به‌رهبری مولانا سمیع الحق، عالم مذهبی دیگر. احترام بسیار قایل‌اند. اما رهبری دولت اسلامی آن‌ها را دست‌نشاندهی «ارشد و حکومت مرتد» در تبلیغات‌شان می‌دانند.

رسم و رسوم محلی
رسم و رسوم مسخره‌ی محلی که در جامعه‌ی افغانستان قوی‌تر از هر اعتقادی هستند نیز ولایت خراسان را درگیر کشمکش‌ها با مردم محل می‌کند. به‌طور مثال، دیدوبازدید از قبرهای اعضای خانواده در مناسباتی چون عید، رسمی است که در میان مردمی که در دو طرف خط دیورند زندگی می‌کنند به‌صورت گسترده مشاهده شده است. با این‌حال، جهادی‌های سلفی تمام کسانی که از قبرها بازدید می‌کنند را مشرک و از این‌رو مرتد می‌دانند.
وقتی یک جنگ‌سالار تحت نفوذ سلفی‌ها زیارتگاه رحمان بابا، شاعر صوفی قرن 16 را در ماه مارچ 2009 بمب‌گذاری کرد، این کار او به‌صورت گسترده از تمام نقاط افغانستان و پاکستان محکوم شد. طالبان سلفیِ مستقر در منطقه‌ی قبایلی خیبر پاکستان این بمب‌گذاری را انجام داده بود، چون آن‌ها باور دارند بازدید از زیارتگاه‌ها و دعا کردن [در آن‌جا] غیر اسلامی است. اکثریت طالبان افغان و هم‌چنین جامعه‌ی افغانستان پیرو دیوبندی و حنفی هستند. به عین ترتیب، در طرف پاکستانی مرز، افراد پیرو دیوبندی و بریلوی هستند و ولایت خراسان هردو فرقه را مشرک می‌داند.

خستگی از جنگ در میان افغان‌ها
ظهور طالبان در سال 1994 و تصرف کابل توسط آن‌ها در مدت دو سال یک معجزه نبود. جدا از دیگر عوامل، به‌شمول حمایت پنهانی پاکستان، خستگی مردم عادی افغانستان از جنگ داخلی دوامدار و حضور جنگ‌سالاران نیز یک نقش کلیدی ایفا کرد. افغان‌ها که در جریان تهاجم شوروی درد و رنج متحمل شدند، با خروج شوروی‌ها در سال 1988 اشعه‌ی شعاع امید دیدند. با این‌حال، جنگ‌های داخلی آرزوهای آن‌ها را در هم شکست و آن‌ها منتظر یک موعود ماندند. همه از ظهور طالبان استقبال کردند و این ستیزه‌جویان از طرف مردم روحیه و حمایت مادی گسترده‌یی دریافت کرد. اما پانزده سال بعد از سرنگونی طالبان، قضیه این نیست. امروزه، مردم افغانستان هیچ علاقه‌یی به هیچ گروه مسلحی، به‌شمول طالبان و ولایت خراسان، ندارند.

منابع مالی
منابع مالی بزرگ می‌تواند در زمینه‌های چون تسریع تبلیغات از طریق رسانه‌های متعارف و رسانه‌های اجتماعی و هم‌چنین ‌به‌دست آوردن وفاداری بزرگان قومی، فرماندهان دیگر گروه‌های ستیزه‌جو و حتا مقام‌های حکومتی کمک کند. احتمالا این امر به نفع ولایت خراسان کارسازی کرده است چون دولت اسلامی در سوریه منابع بزرگ نفت را در کنترلش دارد. با این‌حال، عقب‌نشینی داعش از شهروهای کلیدی در عراق و سوریه ضربه‌یی به آرزوهای رهبران و حامیان ولایت خراسان است که فکر می‌‌کردند سهم خوبی از توسعه‌ی «جهاد» شان در افغانستان به‌دست خواهند آورد. تنها روش‌هایی که اکنون برای ولایت خراسان باقی مانده است کمک از منابع در کشورهای خلیج، اخاذی و باجگیری است که برای حمایت فعالیت‌های جهادی‌ها در یک مقیاس کلان‌تر کافی نیست.

حمایت (دولت) خارجی
ستیزه‌جویی هرگز در مقابل یک قدرت دولتی برای مدت طولانی دوام نمی‌آورند، مگر این‌که حمایت بازیگران یا دولت‌های قوی را با خود داشته‌اند. مجاهدین افغانستان اتحاد جماهیر شوروی آن زمان را مجبور به ترک کشور کردند، صرف به این دلیل که آن‌ها حمایت کامل جامعه‌ی جهانی را با خود داشتند و از پناهگاه‌های امن در کشور همسایه‌ی پاکستان برخوردار بودند. طالبان غلبه کردند و تاکنون، با وجود جنگ 15 ساله‌ی ایالات متحده و حامیان بین‌المللی آن، یک نیروی توانمند است به‌دلیل این که آن‌ها یک پایگاه حمایتی در پاکستان دارند. حضور رهبران آن‌ها در مناطق قبایلی پاکستان یا حتا در شهرها بر هیچ‌کسی پنهان نیست. با این‌حال، ولایت خراسان تاکنون حمایت مشهود هیج بازیگر یا دولت قوی در کشورهای همسایه یا در منطقه را با خود ندارد.

نرمی‌یی وجود نخواهد داشت
ایرانِ شیعه و پاکستانِ سنی، دو نزدیک‌ترین و قدرتمندترین همسایه‌ی افغانستان، از زمان خروج سربازان شوروی از افغانستان در سال 1988 تاکنون هرگز همسو نبوده‌اند. دشمنی و خصومت آن‌ها در زمان رژیم طالبان در کابل به اوجش رسیده بود. دوست یکی دشمن دیگری بود. با این‌حال، در مورد ولایت خراسان دولت اسلامی، ظاهرا هردو کشور همسایه [افغانستان] در مورد این تهدید همسو هستند. گزارش‌ها در مورد نیمه‌ی دوم ماه دسامبر حتا نشان دادند که تعدادی از رهبران ارشد طالبان در کنفرانسی که در یک دانشگاه در تهران برگزار شده بود، شرکت کردند که این نشانه‌ی واضحی است که «دشمنِ دشمنِ من، دوست من است».
به همین ترتیب، ولایت خراسان دولت اسلامی حکومت و ارتش پاکستان را در مواد تبلیغاتی‌شان «مرتد» می‌خواند. در این‌صورت، هیچ شانسی برای نرمی از طرف نهادهای امنیتیِ قوی پاکستان وجود ندارد. از آن‌جایی که ولایت خراسان از یک جهاد بدون مرز حمایت می‌کند که آن‌ها باور دارند صرف با تاسیس دولت خراسان با تصرف افغانستان، پاکستان، بخش‌هایی از ایران، آسیای میانه، بخش‌های شرقی چین و روسیه می‌تواند به اروپا توسعه یابد، نگرانی شدیدی از ناحیه‌ی این گروه در پایتخت تمام این کشورها وجود دارد.
گروهی که با رقیبانش اختلاف دارد، با رسم و رسومات محلی در کشمکش و تنازع قرار داشته باشد و تمام بازیگران کلان در یک زون مشخص آن را تهدید بداند، بعید است که رشد کند. رشد آن نمی‌تواند چیزی کمتر از یک معجزه باشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *