اسطوره همان تاریخ شناور است یا حداقل آن مادهیی که تاریخ را شناور میکند. تاریخ هر سرزمین سلسلهی مشخصی از رویدادهاست و اگر صد تاریخنگار آن را به صد گونه بنویسند، هیچ تغییری در این واقعیت نمیآید که سرگذشت آن سرزمین یک نسخه بیش ندارد. اگر سه هزار سال پیش در مصر پادشاهی را پسرش با فلان معجون کشنده به قتل رسانده باشد، به نیت آن که خود شاه شود، هر روایت دیگری از این واقعه (سکتهی قلبی شاه، توطئهی وزیر جنگ او، افتادن شاه از اسپ، گرفتار شدن او به بیماری وبا، خودکشی، به دار کشیده شدن پادشاه به دست رقیبان…) غلط خواهد بود.
روایتهای غلط یا متنوع از رویدادی که فقط میتوانسته به یک شکل رخ بدهد و نه بیشتر، تاریخ را لرزان میکنند. اما در میان روایتهای «غلط» گونهیی خاص از «غلط» هست که تاریخ را شناور میسازد. به این معنا که به روایت تاریخی اجازه میدهد که از مرزهای متعارف و ممکن در سرگذشت آدمی بگذرد و و عناصر و کنشها و واکنشهایی در آن ممکن شوند که اساسا در زندهگی آدمی ممکن نیستند. اگر آن پادشاه مصری با معجون پسر خود به قتل رسیده باشد و ما گمان کنیم (از روی روایتهای دیگر) که او به دار کشیده شده یا از اسپ افتاده یا بیمار شده و جان خود را از دست داده، هنوز با روایتی ممکن از سرگذشتی ممکن برای آن پادشاه سروکار داریم. اما تصور کنید که مورخی بگوید آن پادشاه ابتدا از اسپ افتاد و مرد و سپس، بعد از هفتاد سال، زنده شد و زمام سلطنت مصر را دوباره در دست گرفت. اینجا، تاریخ شناور میشود، مرزهای ممکن حیات آدمی را در مینوردد و جواز به شکستن حدود مجاز روایت زندهگی آدمی میدهد. اینجا وارد اسطوره میشویم یا به اسطوره رخصت میدهیم که وارد زندهگی ما شود.
تا اینجا اتفاق غریبی نیفتاده. قصهی سرگذشت انسان پر است از اساطیر. آنچه آدم را تکان میدهد شکل گرفتن اسطوره در پیش چشم آدم است. قبلا بر رویدادها و سرگذشتها بسیار زمان میگذشت تا با مایههایی از اسطوره در میآمیختند. امروز وارد عصری شدهایم که اسطورهها در برابر نگاههای حیرتزدهی آدم جان میگیرند و راه میافتند و تاریخ همین اکنون و همین امروز را شناور میکنند. نه در همه جا و همه فرهنگها. بیشتر در میان ما. یکی از این اسطورهها این است که مردهگانی خوشنام و بلندآوازهیی در میان ما حی و حاضر اند و ما همین امروز از جلسهی مشاورت با آنان برگشتیم و آنان به ما گفتند که خطا کدام است و صواب کدام. این مردهگان صریحا دستور میدهند که چه کسی خودی است و باید اعزاز شود و چه کسی ناخودی/بیگانه است و باید طرد گردد و کی خاین است و کی خادم.