احمد بهزاد
توجیهات تازهی دوست عزیز ما جناب رویش در پیوستن به تیم «مدیریت علمی» و توسل جستن ایشان به اطلاعات کاذب در مورد جناح رقیب، با هر انگیزهای صورت گرفته باشد، نمیتواند گویای اعتماد بهنفس سرنشینان «کاروان پیروز!» به حساب آید. چه این که طی هفتههای اخیر موج برخاسته از جامعه در برابر اظهارات عالمانهی جناب دکتر احمدزی ، ستایشگران وی را چنان به تکاپو انداخته است که وادار به ارائهی توجیهات جدید برای همراهی با «نابغهی بزرگ» شوند و در یک «تحول» رویکردی، از ادعاهایی چون «مدیریت علمی» و «برنامهمحوری» چشم بپوشند و همچون منادیان سابق کاروان پیروز، «ترجیح مدیرت قدرت بر منتقد ماندن» را وسیلهی دفاع از خود بسازند. در این میان باید برای منادیان امروز «کاروان پیروز» نکتهای را یادآور شوم که سالها پیش به سلف صالحشان حضرت استاد خلیلی تذکر داده بودم که البته مقبول طبع پیروزخواهشان نیفتاد تا اینکه روزی در پارلمان غمگینانه از ایشان شنیدیم که بر خود عنوان «معاون اشتبنی رییس جمهور» نهادند. واضح است که این تنها مورد از شکایتهای پردرد ایشان از کاروانسالار نبود، بلکه در هر مناسبت که به تنهایی یا با دوستان مشترک به دیدار استاد مشرف میشدیم، از فقدان صلاحیت در تصمیمگیریها و حتا عزل و نصب مأموران پایینرتبهی دولتی مینالیدند و عجز خود را به روحیهی فاشیستی و تمامیتخواهانهی ارکان اصلی قدرت ربط میدادند. حال بایسته است که جناب رویش نیز که علیرغم قرار نداشتن در منصبی چون استاد خلیلی (معاونت رییس جمهور) و صرف با یک همراهی ساده، دم از «مدیریت قدرت» در فردای پیروزی نابغهی بزرگ میزنند، آن تجربهگران را در نظر داشته باشند.
پس از این مقدمهی تفصیلی، به اختصار چند نکته را در ارتباط با نوشتهی تازهی جناب رویش طرح میکنم تا واضح شود که کمیت توجیهات تازه نیز لنگ است و در پس این لنگشها مدعیان کاروان پیروز به 40 درصد قدرت هم راضی شدهاند!
اول، آقای رویش ترجیح دادهاند که پس از یک دوره ابرام و اصرار بر نگاه مدیریت علمی و پرهیز دادن از مانور بر جنگهای دههی هفتاد، دوباره با روشی رندانه به سراغ حربهی نخستینشان بروند و یادنامهی افشار را مرور کنند. البته با یادآوری جنایات دستهجاتی به نام کوچی در بهسود و دایمیرداد.
در پاسخ به این تحول رویکردی به ایشان یادآوری میکنم:
1. مخالفت با آقای احمدزی به خاطر انتساب وی به هموطنان کوچنشین ما نیست، بلکه آنچه در روزهای اخیر سببساز مخالفتها و نقدها نسبت به وی و حامیان او شده است، مفکورهی بهشدت متعصبانه و قوممحور او است، تا جایی که وی خواهان برقراری تعادل قومی در میان زندانیان و حتا رعایت تعادل در حملات هوایی بالای مناطق اقوام مختلف شده است.
2. بخشی از مخالفتها با دکتر احمدزی به خاطر خوی و منش شخصی ایشان است که بهسرعت هیجانی شده و از به کار بردن عباراتی چون «بچهی خر» در مورد نویسندگان و تحلیلگران مخالف نظر خود هم ابایی ندارد؛ طبعا حضور چنین شخصی در مقام هدایت جامعه و دولت نمیتواند توجیه عقلانی و منطقی داشته باشد، زیرا که گفتهاند: ادبِ مرد بِه ز دولت اوست.
3. نکوهش سازمان دادن تیم سیاسی با دکتر عبدالله با دستآویز قرار دادن جنگهای دههی هفتاد، خصوصا فاجعهی افشار، از زوایای گوناگون منطقی به نظر نمیرسد:
الف- منطقی نیست که به استناد جنگهای گذشته راه هر نوع تعامل و همگرایی سیاسی برای همیشه مسدود باشد. چه اینکه اگر چنین فرضی مقبول افتد، باید با همگان و برای همیشه در حال قهر و جنگ بود، مثلاً حتا با همین دوست مشترک ما جناب جنرال صاحب دوستم، مگر فاجعهی شهادت مظلومانهی نصیر قهرمان با چهل تن از یارانش در حیرتان به دستور مستقیم ایشان و سپس انداختن اجساد به آمو را فراموش کردهایم؟ میبینید که بازخوانی گذشته تنها به سود خود ما نیست.
ب- در منطق رهبر شهید چیزی به نام حذف دیگران از صحنه و پافشاری بر خصومت و عناد وجود نداشت، برای همین است که با افتخار همواره گفتهام از گلوله گلولهی سنگر مزاری حاضر به دفاعام. برای اینکه مزاری بزرگ همواره منادی پذیرش یکدیگر در قدرت بود و پس از فاجعهی افشار هم بارها خواستار ترک مخاصمه و تشکیل حکومت وسیعالبنیاد شد و حتا در مقاطعی به توافقاتی نیز دست یافت که محصول آن معرفی چند وزیر، از جمله جناب استاد خلیلی به حیث وزیر مالیهی حکومت مجاهدین بود. بگذریم که حرف در این عرصه بسیار است.
دوم، در مورد میزان اقبال جامعه به تیم دکتر عبدالله در عرصهی انتخابات و اینکه وی از تاجیک چه مقدار رای خواهد گرفت یا از هزاره و پشتون و ازبک، شما مختارید آنگونه که به نفع موضع سیاسی شما یا به نفع تیم «تعادلبخشی قومی به محابس» است، داوری کنید و به همین پیشداوریها خرسند و امیدوار باشید، اما از باب رفاقت و از روی این که میبینم بسیار شیفتهی پیروزی و «مدیریت قدرت» هستید، یادآوری میکنم که معادله چنان نیست که شما چیدهاید؛ اینانی را که نام برده و از آنها «آسیبهای بیخ گلو» ساختهاید، در انتخابات پیش نیز از همراهان آقای کرزی بودهاند و در رایسازی طرفی نبستهاند.
سوم، در رابطه با استحکام و قدرت انسجام نیروها، فعلا هر ادعایی چیزی جز رجزخوانی پیش از مصاف نیست؛ خوش بود گر محک تجربه آید به میان.
در این باب فعلا به همین نکته بسنده میکنم: تیمی که با دهل و سرنای پیروزی وارد عرصه شد و به نوشتهی آن روزنامهی «تحول یافته»، تیم اصلی و برنده لقب گرفت و بعد نتوانست گرد سفرهنشستگانش را برای دو ماه نگهدارد و حتا صدای اعتراض همان روزنامهی منادی را هم برانگیخت، چگونه میتواند طعنهی استحکام به مجموعهای بزند که مرارت پنج سال دوری از قدرت و حلاوت همراهی صادقانه را تجربه کردند و نه تنها از پیرامون «ائتلاف ملی» متفرق نشدند، که در آستانهی انتخابات با یارگیریهای مناسب بر صفوف خود افزودند و بسیار معادلهها را وارونه ساختند.
چهارم- ادعای پایانی نوشتهی جناب رویش را دیگر نمیتوان یک تحلیل رویایی فرض کرد و از کنارش با سلام و صلوات گذشت. جناب ایشان به فاصلهی یک روز از تدریس رقابت جوانمردانهی انتخاباتی در سایت بیبیسی فارسی، خود رطب خوردهاند و برای تخریش رقیب به شایعهپراکنی توسل جستهاند. به این فراز از نوشتهی آقای رویش توجه کنید:
«در دو هفتهی گذشته مهمترین چهرههای محوری در تیم دکتر عبدالله را به یک مذاکرهی خطرناک با یکی از تیمهای رقیب وی کشانده بود و اگر به دلایلی این مذاکرات به بنبست نمیرسید، دیگر تیمی از دکتر عبدالله باقی نمیماند».
طرح این ادعای دروغ، آنهم از جانب آقای رویش، مایهی تأسف و نشانهی اوج سراسیمگی و بحران مدیریتی در تیمی است که با افاضات عالمانهی «مغز متفکرش» در معرض نقادیهای شدید اجتماعی قرار گرفته و هفتهی گذشته پیشنهاد امضای موافقتنامهی چهل درصدی قدرت را به تیم دکتر عبدالله پیشکش کرده بود.
بنا نداشتم در مورد این طرح پیشنهادی «تیم مدیریت علمی» که جناب رویش از کموکیف آن واقفاند، سخنی بگویم و فعلا به همین یادآوری مختصر بسنده میکنم و به دوستانی که مدهوش سحر کاروان پیروز(!) شدهاند، از سر مهر میگویم: اندکی تأمل، لحظهای اندیشه و چند روزی تحمل، که بدمستی «کاروان پیروز»، آغاز جور «اشتبنی» است.