خادمحسین کریمی
پس از سه راند مبارزهی نفسگیر و دشوار با حریف قدرتمند، جوان خوشسیمای افغان، در گوشهی شیاپ چانگ، بر زمین دراز کشیده بود. یک عضو کادر پزشکی، رانهای کوفتهاش را ماساژ میداد. در آنسو، قهرمان خوشنامونشان ایرانی، با وضعیت بهتر بدنی، نشسته بر لبهی شیاپ چانگ، داشت به سخنان سرمربیاش گوش میداد: «بهش نزدیک شو و همون چپو بکن تو دهنش». شش دقیقه مصاف پیچیده و کاملا برابر با یکی از مشاهیر تکواندو که هفت عنوان قهرمانی جهان، برنز المپیک سیدنی و طلای المپیک آتن را در کارنامهی باشکوهش داشت، برای تکواندوکار افغان، عملا یک دستاورد بزرگ بهحساب میآمد. از نخستین ثانیههای راند نخست، او مصمم بود که با حملات دقیق و حساب شده، در برابر محاسبات و پیشبینیهایی که بهصورت طبیعی بر علیه او بود، عصیان کند. در هر سه راند، هر کدام دو امتیاز گرفته و دو پنالتی داده بودند. سالون مملو از تماشاگرانی که تصور میکردند هادی ساعی-قهرمان هفت دورهی مسابقات جهانی-حریف گمنامش را با اختلاف فاحش شکست خواهد داد، در هیجان جذابی غرق شده بود. با سوت آغاز راند طلایی، آقای مینسین هاک، مربی کرهیی که از یک سال قبل، بهعنوان سرمربی تیم ملی تکواندوی افغانستان استخدام شده بود، با فارسی دستوپاشکسته، شاگردش را با گفتن مکرر یک جملهی کوتاه، به مصاف فرستاد: «مهم است نثار». بیستوپنج ثانیه پس از آغاز راند چهارم، تکواندوکار افغان با چند ضربهی سریع پا، حریفش را از خط خارج کرد و بر مبنای قوانین راند طلایی، اسطورهی جهان با یک امتیاز منفی جریمه شد. سوت پایان بازی به صدا درآمد و نثاراحمد، دست راستاش را با مشت گرهخورده، به آسمان بلند کرد. مبارز نوظهور افغان، پس از غلبه بر حریفانی ازکویت، لبنان، روسیه و ایالات متحده، با عبور از یک نیمهنهایی طاقتفرسا، اکنون خودش را در فینال مسابقات جهانی تکواندوی ۲۰۰۷ پکن در وزن ۷۲ کیلوگرم میدید. نثاراحمد بهاوی، در فینال، به حریف تایوانیاش باخت و نایبقهرمان جهان شد. وقتی از سالون انتظار میدان هوایی پایتخت کشورش در میان موجی از جوانان شادمان و هواداران سرمستاش خارج میشد، کابل از او که نخستین مدال جهانی تاریخ افغانستان را با خود آورده بود، به شکوه تمام استقبال کرد. «تحسین مردم و شکوه جمعیت رؤیایی بود. آن روز، بهترین روز زندگیام بود. پس از اینکه با محبتهای بینظیر مردم در خیابانها مواجه شدم، با وصف حمایت و تشویق اکثریت مطلق چهرهها و جناحهای سیاسی، فهمیدم که قهرمانان واقعی را مردم انتخاب میکنند.»
نثار، قبل از اشتراک در مسابقات جهانی تکواندوی پکن، در سالهای ۲۰۰۴-۲۰۰۶ از مسابقات جنوب آسیا، مسابقات کشورهای اسلامی در مکه و المپیک آسیا در دوحه، سه برنز گرفته بود. دوازده سال پیش از آنکه بر سکوی نایبقهرمانی جهان در پکن بایستد، نثار هرگز تصور نمیکرد که ثبتنامش در یک باشگاه محلی آموزش تکواندو در کارته پروان کابل، ممکن است سرنوشتی بسیار بزرگتر آن چه او در خیال داشت را برایش رقم بزند. به تقلید از سوپراستارهای جهانی سینما و ورزشهای رزمی که شبهای پنجشنبه و جمعه، فیلمهای آنها را از تنها شبکهی تلویزیونی فعال در کابل-تلویزیون ملی-میدید، تلاش میکرد نقش آنها را در بازیهای کوچهیی با همبازیهایش و در مواردی دعواهای خیابانی، بهخوبی اجرا کند. چهار سال بعد و در اوج قدرت حکومت سختگیرانهی طالبان وقتی در پاییز ۱۳۷۸، کابل را به مقصد مسکو ترک کرد، قهرمان وزن خود در مسابقات کشوری بود. نثار در سه سال و اندی اقامتاش در روسیه، همچنان به تمرین منظم ادامه داد و تا مرز نایبقهرمانی مسابقات سراسری تکواندوی آن کشور، به پیش رفت. یک سال پس از سقوط طالبان وقتی نثار به کابل برگشت، تیم ملی تکواندوی افغانستان در آستانهی اعزام به المپیک آسیایی بود اما او بهدلیل نداشتن عضویت در تیم ملی، از همراهی کاروان ورزشی افغانستان باز ماند. یک سال بعد، او در مسابقات انتخابی طلا گرفت و بهصورت رسمی به عضویت تیم ملی افغانستان درآمد.
پس از برگشت از پکن بهعنوان نایبقهرمان جهان، نثار اکنون به نمادی تبدیل شده بود که حداقل هیجانها و غرور ملی مردم کشورش را تداعی میکرد. مردم در کوچهها و خیابانها، از او عکس و امضا میگرفتند. در مواقع خرید، اغلب فروشندگان از گرفتن پول امتناع میکردند. رسانههای افغانستان نیز او را در رادار توجه قرار دادند. رییسجمهور کرزی، مدال عالی دولتی وزیر محمداکبر خان را به او تفویض کرد و کمی بعد، یک ورزشگاه دههزار نفری به اسم او در زادگاهش-کاپیسا-ساخته شد. نثار، تحت جو سنگین شهرت مردمی و توجه رسانهها و مقامات سیاسی به المپیک ۲۰۰۸ پکن رسید. رقابت جهانی بزرگ و باشکوهی که برای او مهم و حیاتی بود زیرا در کارنامهی بهنسبت موفق و روشناش، تنها جای یک مدال المپیک خالی بود. از سویی، او میتوانست نخستین مدال المپیکی تاریخ افغانستان را به اسم خود ثبت کند. در المپیک پکن، نثار بدون پیشتمرینات کافی و آمادگی بدنی لازم، در مراحل مقدماتی به حریفانی از ایالات متحده و آلمان باخت و از دستیابی به مدال باز ماند. کاروان ورزشی افغانستان اما دست خالی برنگشت و روحالله نیکپا برنز گرفت. «سال ۲۰۰۸، بدترین سال زندگی اما تاکنون بوده است. درگیر حواشی اغلب گریزناپذیری شدم. نمیتوانستم محبتهای مردم را بیپاسخ بگذارم. در تمرینها و مسابقات رسمی مختلف، آنقدر باختم که خسته شدم. درگیریهایم را کنار گذاشتم و به خودم مراجعه کردم. خروج از آن جو و فضا، کار دشواری بود اما راهی جز جداشدن از هیاهو و تمرکز بر تمرینات نداشتم. سرمربیام، پس از مدتی مرا از گفتوگو با رسانهها، منع کرد. بالاخره موفق شدم که خودم را از حواشی زاید دور کنم.»
یک سال پس از قهرمانی آسیا در بانکوک، نثار بازهم در نیمهی نهایی المپیک تابستانی آسیا، با حریف بلندآوازهی دیگری از ایران-فرزاد عبداللهی-روبهرو شد. برخی رسانههای ایرانی، باخت هادی ساعی به نثاراحمد بهاوی در المپیک پکن را یک شانس استثنایی برای مبارز افغان میشمردند. نثاراحمد، با نتیجهی ۹ به ۵، حریف ایرانیاش را شکست داد و به فینال رسید. در فینال به حریفی از اردن باخت و با نقرهی المپیک آسیا از گوانگژو به کابل برگشت. «باخت بدی بود. میتوانستم بر حریف اردنیام غلبه کنم. شکست دادن فرزاد سختتر بود. با رقیب اردنیام، هفت بار پیش از آن فینال در دگر رقابتها مصاف داده بودم. از قضا، برد و باختمان در هفت مبارزهی قبلی، یک-در میان شده بود. انگار در فینال گوانگژو، نوبت من بود که ببازم.» پس از نایبقهرمانی در المپیک آسیا، و ورود به کابل، وقتی رسانهها به او هجوم آوردند، مربیاش مصاحبه و گفتوگو با رسانهها را برای او قدغن کرد. «ماسترم میگفت که دیگر به رسانهها اجازه نمیدهد تمرکزم را به هم بریزد. یک بار ویران شدم.»
در آستانهی المپیک ۲۰۱۲ لندن، نثاراحمد بهاوی و روحالله نیکپا، دو امید اصلی افغانستان برای دریافت مدال از این رقابتها، یک برنامهی ویژه و فشردهی تمرینهای سخت تدارک دیدند. آنها برای یک دوره تمرین دو ماهه، به کوریای جنوبی رفتند. «شاید باورش دشوار باشد اما سطح آمادگی ما به حدی بود که در مبارزات تمرینی، همهی حریفانمان در کوریا را شکست دادیم. آنها نیز تعجب کرده بودند.» بهاوی و نیکپا پس از برگشت از کوریای جنوبی با آمادگی استثنایی و رضایتبخش به همراه کاروان ورزشی افغانستان عازم لندن شدند. نثاراحمد، سه روز پیش از نخستین مصافاش با رقیبی از مراکش، در جریان تمرین با سرمربیاش آقای مینسین هاک، وقتی سعی میکرد دوپازدن را تمرین کند، آسیب دید و یک عضله در بالاترین بخش داخل ران راستاش، پاره شد. پزشکان به او یک استراحت سه-شش ماهه را سفارش کردند اما نثار مصمم بود که لندن را با یک مدال ترک کند. ناکامی او در المپیک پکن، به حد کافی اذیتاش کرده بود و اکنون، پس از یک دورهی فشردهی تمرینات سخت و آمادگی کافی، نمیخواست مصدومیتاش را بپذیرد. در مشورت با یک پزشک حرفهیی در کابل، سعی کرد با مصرف مسکنهای قوی که شامل دوپینگ نبود، خودش را سرپا نگهدارد. سه روز بعد، وقتی نثار از پلههای شیاپ چانگ بهسختی و دردی شدید در بخش داخل ران راستاش بالا میرفت، چهار کیلو از وزنش را از دست داده بود. نثار، در یک مصاف دشوار و توأم با درد، حریفاش را با اختلاف یک امتیاز شکست داد. افغانها، پخش زندهی مبارزهی قهرمان مصدومشان را که نمیخواست تسلیم شود، با آمیزهی غریبی از تحسین و تأسف تماشا کردند. پس از برد در نخستین مصاف، کاروان افغانستان در یک شادمانی زودگذر اما لذتبخش فرو رفت. در مصاف دوم، نثار به حریفی قدرتمند از آرژانتین باخت. «در جریان مبارزه، میتوانستم تشخیص بدهم که حریفم از کدام بخش آسیبپذیر است اما پایم یاری نمیکرد و از این ناتوانی رنج میبردم. وقتی لگد میزدم، دردی شبیه به فرورفتن یک سوزن در میان ران راستم، تیر میکشید.» بنا بر قوانین، شرایط و نتایج مبارزات به گونهیی پیش رفت که بار دیگر، به نثاراحمد یک شانس رسید. نثار که اکنون مصدومیتاش را پذیرفته بود، نمیدانست که مبارزه کند یا کنار بکشد. پدر و مادرش در کابل، پس از مصدومیت او، مسابقات و اخبار و احوالش را با گریه و اندوهی عمیق دنبال میکردند. مادرش مبارزهی دوم او در برابر رقیب آرژانتینیاش را با گریهی جانکاهی دنبال کرده بود. «مسابقات من، موی مادر و پدرم را سفید کرد.»
نثار برای مشورت با میرویس برادرش در کابل تماس گرفت و از او پرسید که آیا مادر و پدرشان میتوانند مبارزهی او را تحمل و تماشا کنند. میرویس از آنسوی خط پاسخی داد که نثار را در قاطعیت و انرژی فرو برد. «تو برای پدر و مادرت به لندن نرفتهیی. افغانستان منتظر مبارزهی توست. برای کشورت مبارزه کن!» وقتی تماس پایان یافت، نثار اکنون به هیچ چیزی جز تمرکز روانی برای مبارزه نمیاندیشید. قهرمان افغان، در شانس دوم، حریفش را در کمال حیرت و با نتیجهی باورنکردنی ۱۳ به ۲ شکست داد و حریف یک مبارز بلندقامت ایتالیایی در دور بعدی شد. رقیباش آنقدر بلندقامت بود که دقایقی پیش از آغاز مبارزه، نثار پس از دیدنش به بخت بد خود نهیب زد. او برای غلبه بر مبارز ۲۱۰ سانتیمتری ایتالیایی، باید پاهایش را بیش از حد معمول بلند میکرد و این یعنی باز شدن بیشتر پارگی عضلهی رانش و دردی که میتواند آدم را زمینگیر کند. «وقتی مسابقه آغاز شد، سعی کردم در حد ممکن امتیازات را مساوی نگه دارم و پس از دقت کافی بر حرکات حریف، در یک فرصت مناسب، ضربه بزنم و امتیاز بگیرم. راهی جز این برای غلبه بر او که بسیار بلندقامت و قوی بود، وجود نداشت. دو راند را با امتیاز مساوی به پایان رسیدیم. در راند سوم، امتیاز گرفت. چند ثانیه بعد وقتی ضربهی صورت خوردم و اختلاف به ۴ امتیاز رسید دیگر، هر محاسبهیی را از ذهنم خارج کردم. هموطنانم منتظر برد بودند. تمام توانم را جمع کردم و بیتوجه به درد شدید رانم، لگد زدم. تمام تلاشم را کردم. حتا درد را فروخوردم.» با پایان مسابقه، وقتی نثار با شکست پنج به یک، از پلههای شیاپچانگ پایین شد، نای برداشتن یک گام دیگر نداشت. بر زمین افتاد و مسوولین افغانستان قامت بلند او را در حالیکه از زیر شانههایش گرفته بودند، تقریبا کشان-کشان از سالون مسابقات خارج کردند. در برگشت کاروان ورزشی افغانستان از لندن به کابل، اگرچه روحالله نیکپا با دومین برنز المپیکاش که در واقع دومین مدال المپیک تاریخ افغانستان بود، از پلکانهای هواپیما پایین میشد اما افغانها، قهرمان سختکوش و مصدومشان را در محراق محبت و تشویق قرار دادند زیرا او زانو نزد و ایستاده تسلیم شد. نثاراحمد، به خانه که رسید، بهدلیل درد و سوزش ناشی از مصرف بیرویهی مسکن در معده و یک کوفتگی شدید در تمام بدنش، بر بستر افتاد. مادرش که اکنون فرزند خوشسیما و بلندقامتش را آن چنان نحیف و افتاده میدید، راهی جز شیون و گریستنهای اندوهآلود نداشت اگرچه فرزند، قهرمان مردم بود.
شش سال پس از این المپیک لندن، نثاراحمد ۳۲ ساله، اکنون در خورجین افتخارات هیجانبرانگیزش، به جای خالی یک مدال از المپیک-تنها افتخاری که موفق به دریافت آن نشد-میاندیشد. پس از برگشت از لندن، او برای مداوا و درمان مصدومیتهایش که برخی از آنها از جمله دو زانو و پنجهی چپاش از دیرهنگام مانده بود، به آلمان و هندوستان رفت. پس از هشت عمل جراحی بر ساق چپ، پنجهی چپ و دو زانویش، اگرچه به نسبت بهبود یافته بود اما ترجیح داد به کارنامه و پروندهی درخشاناش در تیم ملی تکواندوی افغانستان پایان دهد. «میتوانستم بهعنوان کاندید بیرقیب کسب طلای افغانستان تا چند سال دیگر به عضویتام در تیم ملی ادامه بدهم اما ترجیح دادم جایم را برای جوانهای مستعد دیگر خالی کنم.» نثار پس از خداحافظی از تیم ملی، سرمربیگری تیم ملی جوانان تکواندوی کشور را به عهده گرفت. «اگرچه بهعنوان سرمربی تیم ملی جوانان بهنسبت موفق بودم اما تصور میکردم آنطور که باید، نمیتوانم کار کنم. از آن پست پس از مدتی استعفا کردم.» پس از کنارهگیری از سرمربیگری تیم ملی جوانان، به سروسامان دادن به زندگی و امور شخصیاش پرداخت. ازدواج کرد و به کمک برادرانش، چند بزنس کوچک را در کابل به راه انداخت. اکنون و پس از سروسامان دادن به امور زندگی شخصی، نثاراحمد میتوانست بار دیگر به برگشت و کار در تکواندوی افغانستان و این بار در حوزههای دیگری، فکر کند.
چهار ماه قبل، پس از یک دورهی طولانی افت تکواندوی افغانستان و نارساییهای متعددی که بخش بزرگی از پیشکسوتها، مسوولین و مدیران فدراسیون تکواندو را خسته کرده بود، تعدادی از استادان و کادرهای تکواندو زمانی که بهموجب فرمان رییسجمهور قرار بر این شد تا انتخابات ریاستهای تمام فدراسیونهای کمیتهی ملی المپیک برگزار شود، با نثاراحمد تماس گرفتند و از او خواستند که برای ریاست فدراسیون تکواندو نامزد شود. نثار نمیتوانست به تردیدها و اما و اگرهایش در پذیرفتن این پیشنهاد فکر نکند. پیش از این او در دو تلاش ناموفق برای به عهده گرفتن پستهای مدیریتی، نتوانسته بود تأثیری بر کاهش هرجومرج در کمیتهی ملی المپیک و فدراسیون تکواندو بگذارد. آن هنگام، در یک کشاکش شدید بر سر ریاست کمیتهی ملی المپیک و دخالتهای جدی برخی از چهرهها و جریانهای سیاسی، کمیتهی المپیک عملا دو رییس داشت و در کشاکش میان آن دو، اکثر فدراسیونها نیز عملا به دو جناح تقسیم شده بود. یک سال قبل، در اوج نزاعها و هرجومرج حاکم، نثار کاندید ریاست کمیتهی ملی المپیک شد. گروههای رقیب که همچنان بر اکثریت فدراسیونها مسلط بودند، با تشکیل تعدادی از فدراسیونهای موازی و اضافی بهمنظور جمع کردن رأی کافی در انتخابات ریاست فدراسیون، نزاعها و مشکلات را تا آنجا بالابردند که انتخابات به تعویق افتاد. سه ماه بعد، در آستانهی انتخابات، یک حملهی تروریستی خونبار در چهارراهی زنبق، پایتخت را به سوگ نشاند. بهدلیل اوضاع وخیم امنیتی، ورود نماینده-ناظر کمیتهی بینالمللی المپیک ـ IOC ـ به کابل به تعویق افتاد. از آنجا که انتخابات ریاست کمیتهی ملی المپیک بدون حضور ناظر IOC فاقد اعتبار است، انتخابات هم به زمان مناسبی موکول شد. پس از مدتی، بهموجب فرمان رییسجمهور، انتخابات ریاست کمیتهی ملی المپیک به برگزاری انتخابات تمام فدراسیونها مشروط شد. پس از دو ماه مشوره و گفتوگو با مسوولین فدراسیون، خانواده، دوستان شخصی و پیشکسوتهای تکواندو، نثاراحمد باوصف بدبینیهایی که به اعمال و آغاز اصلاحات در کمیتهی المپیک و فدراسیون تکواندی کشور بهعنوان یک چالش دشوار و چندپهلو دارد، به پیشنهاد تعدادی از پیشکسوتهای تکواند پاسخ مثبت داد و در انتخابات ریاست فدراسیون نامزد شد.
قهرمان ۳۲ سالهی تکواندوی افغانستان پس از یک کارنامهی باشکوه و افتخارآمیز و خداحافظی از عضویت در تیم ملی، اکنون با برنامههایی که ادعا میکند اجرایی کردن آنها میتواند به آغاز اصلاحات جدی و نتیجهبخش در تکواندوی کشور منجر شود، نامزد انتخابات ریاست فدراسیون تکواندوست. «فارغ از برنامههای فنی برای کاهش فساد و هرجومرج، مهمترین و جدیترین مشکل فدراسیون تکواندو، چنددستگی و تفرق است. نخستین نیاز ما برای کلیدزدن اصلاحات، ایجاد همگرایی ست. کلید موفقیت تکواندوی افغانستان در زمان اوج که پیش از همهی رشتهها، سیمای دیگری از افغانستان به جهان معرفی کرد و به افغانها اعتمادبهنفس و خودباوری حضور در مسابقات جهانی بخشید در همگرایی و کار تیمی به معنای واقعی کلمه بود. اکنون همبستگی عملا و به معنای واقعی فرو پاشیده است.» ایجاد سیستمهای مدیریتی و فنی بهروز بهمنظور جذب کمکها و همکاری مالی و فنی نهادهای بینالمللی، جلب توجه و کمک تاجران ملی و چهرههای سیاسی برای افزایش دستمزد اعضای تیم ملی، ایجاد یک رابطهی وسیع و ارگانیک با ولایات بهویژه ولایات دوردست، تماس و آغاز همکاری با فدراسیونهای تکواندوی کشورهای مایل به همکاری و کمک به تکواندوی افغانستان، ارسال مربیان و داوران افغان به کارگاههای آموزشی بینالمللی و مدیریت ریاست فدراسیون تکواندو با یک بورد و شورای رهبری، برنامهها و وعدههای درشت او به ۳۱ نماینده از کابل و ۲۵ ولایت افغانستان است در انتخابات حق دارند. «فرصتها، امکانات و هزینههای کافی از طرف نهادهای بینالمللی برای بهبود فدراسیون تکواندو فراهم است اما ظرفیت، سیستم مدیریتی استندرد و اعتماد کافی برای جذب این کمکها را در اختیار نداریم. پس از همگرایی و همدلی، دومین نیاز جدی و مهم ما، ایجاد ظرفیت مناسب است.»
او را در دفترش واقع در یکی از پسکوچههای خلوت مرکز شهر ملاقات کردم. قهرمان محبوب افغانها که از ۱۷ سال قبل، بهصورت حرفهیی به جهان تکواندو وارد شد، با جدیت و اعتمادبهنفس تحسینبرانگیز، از برنامههایش و امکان بلند اجرایی شدن آنها در صورت برنده شدن در انتخابات فدراسیون، دفاع میکند. با این پندار که همهی داروندار و افتخارات زندگیاش را به تکواندوی افغانستان مدیون میداند، مدعی است که میتواند فدراسیون رو به افول و زوال تکواندو را به روزهای اوجش برگرداند. روزهایی که پس از دو دهه جنگ ویرانگر، سیمای امیدبخشی از افغانستان به جهان نمایش داد و به افغانها باوری داد که با وصف برخاستن از زیر آوارهای جنگ و جامعهیی خسته و مجروح و مفلوک، شایسته و مستعد حضور در کنار قهرمانان آسوده و مرفه جهان هستند. آیا جوان خوشسیما و درشتقامتی که در قریب به یک دهه، در کنار دیگر مبارزان افغان، به تکواندوی افغانستان هویت، اعتبار و ابهت بخشید، اکنون و در نخستین سالهای دههی چهارم زندگیاش، میتواند آغازگر یک تحول جدی و بلندمدت در مدیریت و رهبری فدراسیون رو به زوال و دچار افت افغانستان باشد؟