چرا کرزی بحران می‌آفریند؟

رضا مِهسا
آن‌چه در حوزه‌ی ادبیات مدیریت سیاسی متداول می‌باشد، این است که یکی از مهم‌ترین وظایف دولت‌ها این است که ثبات سیاسی و امنیت روانی را برای شهروندان جغرافیای حکومت‌شان فراهم سازند. ظن غالب بر‌این موضوع استوار است که دولت‌ها باید در چهارچوب مرزهای خویش و هم‌چنین در جغرافیایی که موقعیت دارد، امنیت و ثبات را فراهم سازند و این از جمله‌ی مقوله‌هایی است که وارد ادبیات سیاست‌گری و دولت‌داری شده است.
ولی اگر این موضوع را دقیق‌تر آسیب‌شناسی نماییم، به تقاطع‌ می‌رسیم‌ که بر‌عکس، دولت‌ها و سیاست‌گران در اکثر موارد به دنبال نهادینه‌سازی ثبات و امنیت در جغرافیای وجودی و منطقه‌ای خویش نیستند. حکومت‌ها در برخی موارد در پی فروکش کردن بحران و کنترول آن نیستند، بلکه می‌خواهند با ایجاد بحران و تنش به امتیاز‌هایی دست یابند که بحران‌آفرینی مقدمه‌ی رسیدن به آن است، شیوه یا فرمولی که رییس جمهور کرزی در این دو سال گذشته به‌شدت از آن بهره می‌برد.
در قدم نخست، باید عوامل و انگاره‌هایی که یک دولت را بحران‌ساز می‌سازند، در این نوشتار مبرهن سازیم و بعد با آسیب‌شناسی این عوامل، خط مشی بحران‌آفرینی رییس جمهور کرزی را به کنکاش نشینیم. اما نباید نا‌دیده انگاشت که گاها دولت‌ها برای ضعیف ساختن رقیب و به چالش کشاندن اقتدار‌ حکومت دیگر، دست به ایجاد بحران می‌زنند که این طبیعی است و در چهارچوب منافع ملی و عمق راه‌برد کشور بحران‌ساز تعریف می‌شود؛ مثلا پاکستان و اکثر کشور‌های همسایه عین همین پالیسی را در مورد کشور ما دنبال می‌کنند، ولی یک وقت متوجه می‌شویم که کشوری که شالوده‌ی اقتدارش ظرفیت ارتقا‌پذیری را دارد و می‌تواند بحران را در چهار‌چوب اقتدارش مهار سازد، عامدانه دست به ایجاد بحران می‌زند و جوّی از بحران‌آفرینی را ایجاد می‌کند.
علل و عوامل متعددی را می‌توان بر‌شمرد که دولت‌ها را بحران‌ساز می‌سازند، که مهم‌ترین آن‌ها را در ادامه‌ی این نوشتار می‌آوریم.
1. مظلوم‌نمایی: یکی از عواملی است که یک سیاست‌گر برای ایجاد بحران از آن استفاده می‌کند. برانگیختن حس هم‌یاری با مظلوم، مواهبی را در بر دارد که یا یک حکومت می‌تواند با بر‌انگیختن آن در میان شهر‌وندان خویش از آن به‌خوبی بهره ببرد؛ مثلا حامد کرزی زمانی که فریاد بر‌می‌آورد، امریکا خاین است و این جنگ دوازده ساله برخلاف میل وی بوده است و تنها منافع امریکا را تأمین کرده است. کرزی چه می‌خواهد بگو‌ید‌؟ دقیقا می‌گوید که من در این سناریو کنار گذاشته شده بودم و امریکایی‌ها هرچه دل‌شان خواسته است، انجام داده‌اند و این اوج استیصال و مظلومیت یک رییس جمهور را می‌رساند که دوازده سال نظاره‌گر کشت و کشتار مردمش بوده است که الحق رییس جمهور از این ترفند در سمت‌و‌سودهی افکار عمومی برای وارد شدن به فاز بحران به‌خوبی استفاده کرده است.
2. براندازی: براندازی عامدانه‌ی یک حکومت که ریشه در مشکلات و بی‌هنجاری‌های سیاسی دارد، برای این‌که بار تاریخی این حکومت بر شانه‌های مدیرانش سنگینی نکند، سیاست‌گرِ چنین حکومتی می‌کوشد پایه‌های این نوع ساختار سیاسی را با ایجاد بحران از بین بردارد و سرنگونش سازد. حامد کرزی و هم‌تیمی‌هایش به‌خوبی می‌دانند که شالوده‌ی این حکومت داوزده ساله دارد به رسوب تاریخی‌اش می‌نشیند، لذاست که مردم با داشتن تجربه‌ی چنین حکومتی، هیچ‌گاهی برای مدیرانش موقفی نخواهد داد تا دوباره به متن سیاست کشور برگردند. لذاست که اتاق فکر ارگ ریاست جمهوری در کابل با لرزان ساختن این ساختار سیاسی توسط ایجاد بحران می‌خواهد در مدل پوتین مدود‌‌ف ظاهر شود و در تصمیم‌گیری‌های آینده‌ی ارگ نیز مؤثر باشد، چنان‌چه از براهین بر‌می‌آید که رییس جمهور کرزی عمدا مقدمات به حاشیه رفتن حکومتش را ریخته بود.
3. متهم ساختن شریکان و رقیبان‌: این مقوله جزو رایج‌ترین فنومن‌های بحران‌سازی در دنیای سیاست پنداشته می‌شود، زیر‌ا با این وسیله، یک سیاست‌گر می‌تواند شریکان سیاسی و رقیبان سیاسی‌اش را از جمله‌ی عوامل بحران‌ساز به مردم معرفی کند، کاری که دقیقا حامد کرزی در این روز‌ها انجام می‌دهد؛ این‌که می‌گوید امریکا خاین است، امریکایی که شریک استراتژیک وی پنداشته می‌شود، به این معناست‌ که بار مسئولیت این بحران در آینده به روی شانه‌های امریکا سنگینی خواهد کرد، در حالی‌که خود مقدمات بحران را نرم و آهسته در کشور می‌چیند و این‌که می‌گوید القاعده یک افسانه است، تلاش‌های رقبای سیاسی‌اش را ضرب به صفر می‌سازد، که جبهه‌گیری‌ها علیه القاعده و طالبان در این دوازده سال غلط بوده‌اند و مستقیما نفس جریان مقاومت رقبای سیاسی‌اش را نشانه می‌رود.
4. مصروف نگه‌داشتن مخالفان و اپوزیسیون سیاسی‌: در این شیوه‌ دولت بحران‌آفرین می‌خواهد که نفس توجهات مخالفان نظامی و سیاسی‌اش را به این بحران معطوف سازد که این گزینه بر مبنای تقسیم کار در میان اداره‌ی مستقر صورت می‌گیرد. تعداد کمی از دست تیوریسن‌های دولت مستقر به دامن زدن بحران مصروف می‌شوند و بخش اعظمی از پالیسی‌سازان دولت در پشت جبهه دست به پیش‌برد استراتژی‌های بقای سیاسی و مدیریت اوضاع می‌زنند.
چنان‌چه دست اندرکاران حاکمیت فعلی در کابل در این دوسال اخیر آن‌قدر مصالحه با طالبان و عدم امضای پیمان و استراتژی امریکاستیزی را بزرگ‌نمایی کردند که حتا مخالفان دولت عمق راهبر‌د دولت‌های آینده را روی این سه محور مهندسی کردند. شما شاید مناظره‌های تلویزیونی نامزدان پست ریاست جمهوری را به خاطر داشته باشید که تمام برنامه‌‌های آینده‌ی کاری‌شان روی این موضوع تمرکز داشته‌اند.
کرزی مخالفان سیاسی و نظامی‌اش را درگیر یک بحران خود‌خاسته ساخته است، در حالی‌که هم‌تیمی‌هایش با فراغت خاطر انتخابات را مانیتور می‌کنند و چهره‌هایی که می‌توانند ممثل آرمان کرزی و هم‌تیمی‌هایش باشند را شطرنجی می‌سازند.
5. انحراف افکار عمومی از مسایل حیاتی‌: این ترفندی است که بحران را نرم و آهسته در لایه‌های یک اجتماع جا می‌دهد. در این شیوه دولت می‌خواهد افکار عمومی را از مسایل پشت پرده‌ای که برخلاف خواست جمعی مردم‌اند، تعییر مسیر دهد و با ایجاد بحران‌های نه جدی، بلکه ساختگی، می‌کوشد افکار عمومی را مدیریت کند. هدف اصلی این شیوه این است که دولت بتواند ندانم کاری‌هایش را در پرده بپوشاند و با ایجاد بحران‌های نه چندان جدی، مسیر افکار عمومی را از آن ناحیه جدا سازد.
چنان‌چه حاکمیت کابل در این شیوه خیلی موفق جلوه کرده است؛ دقیقا وقتی افکار عامه موضوع فساد را در حکومت نشانه می‌رود، طالبان برادران ناراضی می‌شوند و امریکا دشمن مکار، زمانی‌که افکار عمومی مسئله‌ی بنگاه فاسد قضایی ‌حکومت را سبک و سنگین می‌کند، بحث عدم امضای پیمان داغ می‌شود.
6. امتیاز گرفتن: امتیاز گرفتن از مابقی ارگان‌‌های یک حکومت می‌تواند از عوامل بحران‌زا قلم‌داد شود. در این شیوه دولت مستقر یا حاکمیت در حال قدرت با ایجاد یک جو بحرانی می‌خواهد دیکر ارکان حکومتش را زیر فشار قرار دهد و از آن‌ها امتیاز‌های سیاسی بگیرد؛ چنان‌چه حامد کرزی در حالی‌که خود از پیشگامان امضای پیمان در کشور به شمار می‌رفت و با طرح لویه جرگه مقدمات این امضا‌ را مشروعیت بخشید، درست زمانی‌که مطمئن شد‌ همه موافق امضای پیمان هستند، در یک چرخش صد و هشتاد درجه‌ای تغییر مسیر داد و از امضای آن طفره رفت. چنان‌چه در ازای این چرخش از طالبان خیلی امتیاز گرفت و به آدرس‌های تازه‌ی طالبان راه پیدا کرد.
7. بقا‌ در قدرت: بقا در قدرت را می‌توان از عوامل ایجاد بحران محسوب کرد. در این شیوه حاکمیت می‌خواهد زمینه‌ی بقای سیاسی‌اش را در بلند‌مدت بیمه سازد. به طور معمول، جا‌به‌جایی قدرت و گردش و گذار مسالمت‌آمیز آن خواهان ‌بستری از ثبات و آرامش است، ولی ایجاد بحران و گس از آن اگر درست مدیریت شود، می‌تواند این گذار‌ را به‌خوبی دور زند، کاری که هنوز در حد شایعه است که حاکمیت کابل می‌خواهد طوری انتخابات و روند انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را مهندسی کند که یا انتخابات بر‌گزار نشود و اگر هم شود، در دور دوم دست‌خوش بحران گردد تا کرزی در قدرت ماندنی شود.
8. توجیه ضعف‌های موجود‌: در این شیوه حاکمیت مستقر در سایه‌ی ایجاد بحران و تنش، می‌کوشد کارنامه‌های ناموفق‌ خودش را پوشش دهد و بار سنگین مسئولیت آن بر شانه‌ی مخالفان خودش سنگینی نماید. چنان‌چه حاکمیت موجود در کابل با کارنامه‌ی فاسد‌ترین کشور جهان و فاسد‌ترین ارگان قضایی جهان و در عین حال، سرخورده‌ترین مردم جهان می‌خواهد در سایه‌ی ایجاد بحران از این مقوله رنگ‌زدایی کند.
9. تصفیه حساب را می‌توان از جمله‌ی عوامل بحران‌زا پنداشت. در این عامل حاکمیت می‌خواهد از روند بحران‌سازی برای صدمه زدن به پایگاه اجتماعی و سیاسی رقیب برای به‌زمین زدنش‌ استفاده کند، چنان‌چه ریشه‌ی مخالفت کرزی با امریکا را می‌توان به روابط ارگ و کاخ سفید پس از اقتدار جورج بوش تعمیم داد. رابرت گیتس در کتاب مأموریت خاطرات یک وزیر جنگ به این کشیدگی بین اوبا‌ما و کرزی پرداخته است.
10. بحران‌در‌مانی: بحران‌در‌مانی را می‌توان از عوامل بحران‌ساز شمرد. در این مرحله حاکمیت می‌خواهد مسایلی که در شرایط عادی قابل حل نیستند را با عبور دادن از فلتر بحران حل سازد، چنان‌چه تفکر اتاق فکر حاکمیت در کابل به این نکته رسیده است که طالبان را نمی‌توان با سرکوب و تهدید از میان برداشت، لذاست که با بزرگ‌نمایی از طالبان و بروز دادن حس امریکا‌ستیزی و عدم امضای پیمان، طالبان را در چنبر مدیریت خویش اسیر ساز‌د، کاری که شورای عالی صلح رسالت آن را به گردن دارد.
11. آغاز دور جدید از ساختار قدرت سیاسی در سایه‌ی بحران را می‌توان از پتانسیل‌های بحران‌آفرین محسوب کرد. در این سناریو دولت می‌خواهد ‌اساس و ساختارهای نطام‌های سیاسی گذشته را شکسته و راهی به‌سوی ساختار سیاسی ایده‌آلش باز کند که در قاموس ادبیات سیاسی به این نوع حکومت‌ها دولت‌های «برخاسته از بحران» می‌گویند. شاید اتاق فکر مستقر در ارگ به این گزینه نیز اندیشیده است که از مجرای بحران‌آفرینی، ساختاری در کشور پایه‌ریزی سازد که پاسدار ارزش‌های تیم خودشان باشد.
12. حماقت و بی‌تدبیری سیاست‌گران را می‌توان از سازه‌های اصلی ایجاد بحران در یک جامعه شمرد، زیرا الزامی نیست که همواره در پشت خلق یک بحران، فرضیه‌ها و انگاره‌های پشت پرده دست داشته باشند. علت مهم برخی از بحران‌های موجود در یک جامعه می‌توانند ریشه در بی‌تدبیری و حماقت سیاسی مدیران سیاسی یک دولت داشته باشد و می‌توان به دوره‌ی بروکراسی همین دولت در عوض دموکراسی اشاره کرد.
13. منابع و در‌آمد اقتصادی بحران را می‌توان از عوامل ایجاد بحران دانست، زیرا بحران خودش چرخه‌ی اقتصادی یک عده‌ی خاص را با ‌سرعت سرسام‌آوری به گردش می‌آورد. از آن‌جایی‌ که به تعبیر رزاق مامون، با یک اداره‌ی مافیایی قدرت مقابل هستیم، بحران‌سازی موضوع پیش پا افتاده‌ای خواهد بود تا چرخ اقتصاد و منافع این‌گونه افراد از حرکت باز نماند.
14. نفوذ‌ داشتن یکی از عوامل پررنگ بحران‌سازی دولت‌ها به شما می‌رود که در این مرحله دولت‌ها می‌دانند که دچار نفوذی‌های مخالفان و کشور‌های همسایه شده‌اند، لذاست که دولت دست به بحران‌سازی می‌زند تا از نفوذ چنین نفوذی‌ها بکاهد، در حالی‌که خودش نیز قربانی این بحران می‌گردد. چنان‌که ما شاهد نفوذ نیرو‌های طالبان در عمق ادارات دولتی و نظامی هستیم که حتا روند عملیات سبز علیه آبی‌ها، مانع نفوذ آن‌ها نگردید و هم‌چنان گفته می‌توانیم که ساختار قدرت و حکومت در کشور سخت تحت تأثیر سرویس‌های استخباراتی جهان و منطقه قرار دارد.
لذاست که با در نظر داشت نکات بالا، کرزی و هم‌تیمی‌هایش برای ایجاد بحران بیسج شده‌اند، نه کنترول بحران، و این جزو لا‌ینفکی از زندگی آدم افغانستانی خواهد بود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *