اینجا درهی خدایان است؛ 180 کیلومتر دورتر از کابل. اول صبح است و کنار جای خالی صلصال، مادر و دختری در یک کانتینر خاکیرنگ جنسها را مرتب میکنند. شمار مشتریها نسبت به هر روز دیگر بیشتر شده، طوری که زهرا کاظمی و سومین دخترش نیلوفر، کمتر فرصت میکنند که لحظهیی بنشینند. روی هر جنسی که مشتری انگشت بگذارد، نیلوفر از ساخت و بافتش میگوید و اینکه از چه موادی ساخته شده و قیمتش چند است. در مواردی که نمیفهمد از مادر کمک میگیرد؛ مادری که بخش زیاد از عمرش را روی تجارت و صنایع دستی گذاشته، هیچ وقت جلوی مشتری کم نمیآورد.
زهرا کاظمی، 14 سال از 39 سال عمرش را صرف فعالیتهای تجاری کرده است. حالا مسوول صنایع دستی زنان ولایت بامیان است. در این مدت توانسته که زمینهی کار را برای 300 زن در روستاهای دور دست بامیان فراهم کند. در نخست برای زنان بیسواد، فقیر و دختران یتیم کارگاههای آموزشی را در بخشهای طراحی، دوخت و بافت برگزار کرده است. حالا این زنان با توجه با تواناییشان در هر ماه از 3 تا 6 هزار افغانی درامد دارند.
بیشتر تمرکز آنها در چهار ولسوالی یکاولنگ، پنجاب، ورس و شیبر است. خانم کاظمی، در هر روستا یک نماینده انتخاب کرده که سر هر ماه به زنان کار توضیع کرده و معاششان را میپردازد و سپس کارهای آنها را برای بستهبندی و فروش به مرکز بامیان میآورد.
خانم کاظمی، مسوول بازاریابی و فروش است. دو مرکز فروش در بامیان دارد و به اضافهی آن، هفتهی یک بار به کابل سفر میکند و کالاها را به مشتریهایش تحویل میدهد. سه، چهار سال میشود که بازار فروش صنایع دستی را از محدودهیی افغانستان فراتر برده و در دهلی نو، پایتخت هندوستان هم مشتریهای پروپاقرص پیدا کرده است. برای این که هنر دستی زنان بامیان بازار جهانی پیدا کند، در چندین نمایشگاه بینالمللی در ترکیه، تاجکستان و هندوستان هم اشتراک کرده است.
نیلوفر 13 ساله، دستیار مادر است. سر صبح با دوچرخهاش مکتب میرود و پس از آن هم به آموزشگاه زبان انگلیسی. وقتی مشتریها خارجی باشند و انگلیسی دست و پا شکستهی مادر موثر نیفتد، نیلوفر به دادش میرسد. البته بهگفتهی خانم کاظمی، گردشگران خارجی، شمارشان نسبت به سه، چهار سال پیش کاهش یافته است. در گذشته روزانه فقط مغازهی کانتینری کنار بودایش از 40 تا 90 هزار افغانی فروش داشته و حالا این رقم به 2 تا 40 هزار سقوط کرده است. او میگوید که این کاهش50 درصدی بهدلیل ناامنی اتفاق افتاده است البته ناامنی کابل و دیگر ولایتهای همجوار، نه بامیان. بهگفتهی او بامیان آنقدر امن است که در 14 سال گذشته صدای تیر و تفنگی نشنیده است.
خانم کاظمی، وقتی کوچک بوده، آرزو داشته که تجار موفقی شود. حالا که دارد پا به میانسالگی میگذارد، کماکان به آرزوهایش هم نزدیک میشود. میگوید چیزی در حدود 60 درصد آرزوهایش محقق شده است. حالا به 40 درصد باقیمانده میاندیشد؛ تاسیس بزرگترین شرکت صنایع دستی در بامیان: «وقتی کوچک بودم آرزو داشتم تاجر موفقی شوم. حالا 60 درصد به آرزوهایم رسیدهام. هر وقت یک شرکت بزرگ صنایع دستی در بامیان تاسیس کردم که هزارها زن در آن کار کند و در آن مراکز آموزشی و کودکستان وجود داشته باشد و با تاجران ملی و بینالملی بهطور مستقیم در تماس باشم به تمام آرزوهایم میرسم.»
او تا کلاس دوازدهم درس خوانده و در دوران جنگهای داخلی، در پاکستان مهاجرت کرده. پس از ایجاد نظام جدید در افغانستان به این کشور برگشته و فعالیتهایش را از سرگرفته است.
خانم کاظمی میگوید که نیلوفر، به اضافهی مهارتهای دیگر، استعداد خوبی در تزیین دارد. در قفسههای مغازهی سه در چهار متر، هنر دستی زنان بامیانی را مرتب و به طرز چشمنوازی چیده است؛ در ردیف بالایی پیرهنهای دستدوز زنانه با رنگهای سرد، ردیف وسطی کفش و کیف با نقشهای ظریف و رنگهای شاد، ردیف پایینی، دستکش، دستبند و دستبافهای قشنگ… به مشتری چشمک میزند.
در گوشهی سمت راست مغازه، چندین جلد کتاب انگلیسی با قطع کوچک جیبی افتاده است. از خانم کاظمی میپرسم این کتابها را خودتان میخوانید یا به مشتری میفروشید؟ در پاسخ میگوید که مشتریهای خارجیاش به کتاب علاقهی زیاد دارند و بیشتر این کتابها در مورد افغانستان، بامیان و بودا است.
نیلوفر همراه پنج خواهرش، فکر میکنند که از خوشبختترین فرزندان دنیا هستند. باید هم اینطوری فکر کنند؛ چون آزادی عمل دارند و خود تصمیمگیرنده هستند و در این میان پدر و مادر حامی و مشوق آنها است. مادرش میگوید: هیچ وقت به فرزندانش نگفته که کار خانه را یاد بگیرند بل که در عوض تشویق کرده که به دنبال آرزوهایشان بروند. نیلوفر از همین حالا دارد تابو شکنی میکند و کارکردنش در واقع نوع پیامی است به همسن و سالانش: «میخواهم از خودم شروع کنم. به دکان میآیم که دیگر دختران هم از من یاد بگیرند. دوست دارم زنان در هر حوزهیی فعالیت کنند. باید همیشه در تلاش باشیم. زن میتواند، باید قدم پیش بگذارد و نترسد. دوست دارم در رشته حقوق در امریکا درس بخوانم و دوباره به کشورم برگردم و رییس حقوق بشر شوم. همیشه به پیشرفت فکر میکنم و به حرف مردم اهمیت نمیدهم.»
همینطور، نجمه 16 ساله و نجلای 14 ساله کلاس یازدهم هستند و هر کدام آرزوهایی در سر دارد؛ یکی دوست دارد داکتر شود و دیگری قاضی. مهدیه کلاس ششم میخواند و شبنم کلاس دوم. صابره، کوچکترین است و مهد کودک میرود.
خانم کاظمی، معتقد است که خودکفایی مالی زنان در کاهش خشونت و فقر تاثیرگذار است و یکی از اهداف او بازتوانایی اقتصادی زنان است. با این همه او خود هنوز سرمایهی کافی برای خرید دستگاههای پیشرفته ندارد که اندازهی تولیداتش را افزایش دهد. «توجه دولت کمتر است. سرمایه کافی نداریم که دستگاه بخیریم و تولید را بیشتر کنیم. یعنی نیاز به کمک موسسه یا نهادی داریم که ما را در زمینهی مالی حمایت کند یا وام بدهد.»
یکی از خواستهایش این است که دولت دستش را بگیرد و به دست تاجران ملی و بینالملی بگذارد تا زمینه تجارت مستقیم فراهم شود. به گفتهی خانم کاظمی حالا صنایع دستی زنان بامیان را تاجران داخلی میخرند و سپس با نام و نشان خود به مشتریان خارجی میفروشند و امتیازش به جای زنی که در روستای دور افتاده بامیان زحمت را میکشد، به حساب دلالان میرود.
از او پرسیدم که چگونه موفق شده است یا چیکاری انجام داده که دیگران نکرده است؟ در پاسخ گفت: «مثل مردان کار میکنم و زیر بار جامعه، رسم و سنتهای دستوپاگیر نمیروم. از هیچ چیز نترسیدم و همانند یک مرد خود را به صحنه کشیدم.»