نیویورک ریویو ـ احمد رشید
اشاره: این مقاله در 28 آگست منتشر شده است.
یکی دیگر از نشانههای [این تکرار] این بود که در روز عید قربان، هنگامی که اشرف غنی رییسجمهور افغانستان داشت در یکی از مراکز شهری بهشدت محافظتشدهی جهان سخنرانی میکرد، چندین هاوان به محلهی دیپلماتیک کابل اصابت کرد. غنی داشت به طالبان پیشنهاد آتشبس در طول تعطیلات عید را ارائه میکرد. در این رویداد دو مهاجم کشته شدند.
جنگهای افغانستان که نزدیک به 39 سال میشود به طول انجامیده و در طی حدودا 17 سال آن نیروهای امریکایی نیز درگیر جنگ بودهاند، در صورتی که خونریزی ناشی از آن تا این حد واقعی نمیبود، سورئال بهنظر میرسید. اما رویداد خوشحالکننده در طی این جنگها، آتشبسی بود که برای سه روز در ماه جون به اجرا در آمد و بهنظر میرسید که بنبست سیاسی پشت این جنگ بیپایان و غیرقابل پیروزی، دارد میشکند. بهگزارش نیویورک تایمز، در ماه جولای دولت ترمپ بهپذیرفتن تقاضای همیشگی طالبان برای گفتوگوی مستقیم میان امریکا و این گروه، بدون مشارکت دولت افغانستان، موافقت کرد.
اندکی پس از آن، آلیس ولز از وزارت امور خارجه هیأت دولت ایالات متحده را برای دیدار با طالبان در دوحهی قطر رهبری کرد. من بعدا متوجه شدم که در این گفتوگوی محرمانه محور بحث دو طرف شرایط آتشبس دوم در روزهای عید بوده است. از قرار معلوم این نشست به توافقی نرسیده و در حال حاضر، گفتوگوهای بیشتر، به اجرا درآمدن آتشبس دوم برای مدت طولانیتر بستگی دارد که در طی آن بحثهای اساسی بتواند انجام شود.
پس از نشست طالبان و مقامات ایالات متحده در ماه جولای، بهنظر میرسد که طالبان خواستههای خود را افزایش دادهاند: اینکه زندانیان طالبان از زندان آزاد و تمام نیروهای خارجی باید کشور را ترک کنند. گفتوگوهای دیپلماتیک با طالبان، چه محرمانه یا غیرمحرمانه، همواره در محور آزادی زندانیان آنها چرخیده است؛ شرطی که طالبان در عوض آن معمولا چیز چندانی از خود مایه نمیگذارند. از سوی دیگر ایالات متحده بهسهم خود، همیشه بر این اصرار ورزیده که طالبان مستقیما با دولت کابل گفتوگو کنند. مایک پمپئو وزیر امور خارجه امریکا در 20 آگست گفت: «ما آمادهی حمایت، تسهیل و مشارکت در مذاکرات مستقیم میان دولت افغانستان و طالبان هستیم.»
با اینحال، پس آنچه که از لحاظ تلفات ارتش و پولیس، ماه اگست خونینترین ماه در جنگهای متعددی که افغانها در چهار دهه گذشته مواجه بودهاند، بوده است، دور دیگری از آتشبس یا گفتوگوها بسیار بعید بهنظر میرسد. در اواسط ماه آگست طالبان سلسلهیی از حملات را در ولسوالیهای ولایت غزنی برای تصرف مرکز این ولایت که از موقعیت استراتژیکی در شبکه مواصلاتی شمال ـ جنوب کشور برخوردار است، راهاندازی کردند. در یکی از ولسوالیها، حملهی تهاجمی طالبان واحدی متشکل از 100 کماندوی افغان را نابود و چندین قرارگاه دیگر سربازان ارتش و پولیس را سقوط دادند. کماندوهای افغان مایهی افتخار و مباهات برنامهی ایالات متحده برای آموزش ارتش ملی افغانستان است.
نبرد پنج روزهی طالبان، پیش از اینکه جنگجویان این گروه توسط نیروهای افغان و پشتیبانی هوایی ایالات متحده از شهر غزنی بیرون رانده شوند، تا حدودی باعث ویرانی شهر و کشته شدن 100 سرباز ارتش و پولیس و حدود 150 غیرنظامی شد. و به گفتهی ارتش امریکا، حدود 226 شورشی نیز در این پنج روز کشته شدند. در همین جریان، در نتیجه حملات طالبان در سایر نقاط کشور، بیش از 350 نیروی امنیتی افغان کشته شدند. عید قربان، برای صدها خانوادهیی که از مرگ عزیزان شان متاثر شده بودند، عید خوشی نبود.
در حمله به غزنی دستکم هزار جنگجوی طالبان دخیل بودند. طالبان توانسته بودند در هر محل نبرد، ظاهرا بدون اینکه دستگاه اطلاعاتی افغانستان یا ایالات متحده از تلاشهای تدارکاتی طالبان آگاه شود، جنگجو، تجهیزات و وسایل حملونقل انتقال دهند. غزنی ماهها بود که زیر تهدید قرار داشت و واحدهای طالبان درست در بیرون دروازههای شهر اردو زده بودند، اما به نظر میرسد هیچ اقدام پیشگیرانهیی برای دفاع از این شهر انجام نشده بود. مقامات ایالات متحده و دولت افغانستان پاسخ قناعتبخشی به پرسشها دربارهی این شکستها ارائه ندادهاند.
رییسجمهور غنی تقصیر افتضاح نظامی مرتبط با غزنی را به گردن کابینهاش انداخت. روز شنبه او استعفای حنیف اتمر مشاور امنیت ملی را که یکی از نزدیکترین و مورد اعتمادترین افراد غنی بود، پذیرفت و سه تن از مقامات ارشد امنیتی دیگر، وزیر دفاع، وزیر داخله و رییس امنیت ملی را نیز برکنار کرد. هرجومرج میان نخبگان حاکم تنها زمانی آشکارتر شد که روز بعدش غنی اخراج سه وزیر امنیتی را لغو اما استعفای اتمر را تایید کرد. این تغییرات تا زمانی که غنی مسئولیت این شکستها را به گردن نگیرد و یا مردم افغانستان را از استراتژیاش برای بازگرداندن صلح و رفاه آگاه نکند، نمیتوانند در مقابله با بحران کارگر واقع شوند.
مسألهی فوری و ضروری دیگر که نیروهای ایالات متحده ـبهویژهـ از رسیدگی به آن بازماندهاند، منبع یا منابع این همه تجهیزات جنگی جدید طالبان است. فراهمآوری تدارکات، انتقال جنگجو و هماهنگی حملات سریالی در اطراف کشور، کار ساختار فرماندهی است که به خوبی تنظیم و تامین شده باشد. این همان چیزی که واشنگتن و کابل با آن روبهرو است: نیروی طالبان. نیرویی که زمانی بهعنوان ارتشی از شبهنظامیان بینظم و وامانده دیده میشد اما اکنون جنرالهای کاربلد و منابع یک ارتش جدی را در اختیار دارد.
برای ایالات متحده، این تحول مطمئنا یادآور ویتنام است. حملهی تهاجمی تِت در سال 1968 از سوی چریکهای ویتنام جنوبی به گفتوگوهای پاریس با هیئت ویتنام شمالی منجر شد و راه را برای خروج ایالات متحده باز کرد. پس از خروج نیروهای امریکایی، در 1975 رژیم ویتنام جنوبی سقوط کرد و کمونیستها وارد سایگون شدند. افغانستان ممکن است شاهد حملهی تهاجمی تِت [نسخهی طالبانی] آن بوده است و دنبالهی آن در نهایت از سرگیری گفتوگوها با ایالات متحده خواهد بود، اما اینبار به چه هدفی؟
طبقه سیاسی افغانستان نگران این است که طالبان در بازی قدرت منطقهیی دارند دوستان بیشتری نسبت به دولت افغانستان، برای خود دست و پا میکنند. طالبان دیر زمانیست که در پاکستان حضور قدرتمندی داشته و رهبری آن در این کشور مستقر است. علاوه بر این، هم ایران و هم روسیه از برخی از واحدهای طالبان حمایت تدارکاتی میکنند. قابل ذکر است که همزمان با تشدید کارزار نظامی، طالبان دستگاه دیپلماسی خود را نیز سرعت بخشیدهاند. در ماه آگست این گروه هیئتهایی را به ازبکستان و اندونیزیا فرستادند و نمایندگان طالبان بازدیدکنندگان مکرر چین هستند.
طالبان در اوایل ماه سپتامبر نیز قرار است هیئتی را به مسکو برای شرکت در کنفرانس رییسجمهور پوتین در رابطه به آیندهی منطقه، بفرستد. پوتین دارد قامت مصلح افغانستان را به خود اختیار میکند. ایالات متحده نیز در این نشست دعوت شده بود اما واضح است که واشنگتن و کابل حضور نخواهند یافت. بهنظر میرسد که در بسیاری از کشورها، طالبان با آغوش باز و بهعنوان پیروز آیندهی جنگی که نتیجهی آن در حال حاضر تصدیق بلاتصور قضاوت میشود، ملاقات میشوند.
این مایهی تعجب نیست. مقامات امریکایی گفتهاند که در مورد روحیه ارتش افغانستان، که به میزان نگرانکنندهیی سربازانش را در میدان جنگ و ترک خدمت از دست میدهد، بهشدت نگران هستند. بازرس ویژهی امریکا برای بازسازی افغانستان در ماه می گزارش داد که میزان کاهش توان رزمی نیروهای امنیتی در سال گذشته بیش از 10 درصد بوده است. جنرالهای امریکایی بهصورت خصوصی میگویند که چنین ضایعات بالایی ناپایدار بوده است. نمیدانیم حالا که طالبان واحدی از کماندوهای نخبهی افغان، تنها نیروی واقعا موثر ارتش ملی افغانستان را از بین بردهاند، ارزیابی مقامات امریکایی چه خواهد بود.
در عین حال، دولت کابل تقریبا بهطور کامل ظرفیتش برای کمکهای بشردوستانه را از دست داده است. غزنی از آب، برق و غذا محروم بود. غیرنظامیانی که در جریان جنگ از شهر فرار کردهاند، هنوز بازنگشتهاند. بیشتر جادهها و بزرگراههای اصلی کشور ناامن هستند. در سال جاری اکثرا در حملات شورشیان در بزرگراهها، 23 کارمند نهادهای کمکرسان کشته، 37 زخمی و 74 تن از آنها ربوده شدهاند.
«مایهی شرمساری است.»
این همهی آن چیزی بود که توبی لنزر، هماهنگکننده بشردوستانه سازمان ملل در افغانستان توانست در پاسخ به این ارقام بگوید. طالبان پس از اینکه کمیته بینالمللی صلیب سرخ را به نادیدهگرفتن اعتصاب غذای زندانیان طالب در زندان کابل متهم کردند، تضمین امنیتی این گروه برای محافظت از کارمندان این نهاد را نیز لغو کردند.
آنچه که مسلم است این است که امریکاییها سیاست خود برای گفتوگو با طالبان را خیلی دیر تغییر دادند. ایالات متحده اولینبار در سال 2010 با طالبان وارد گفتوگو شد اما دولت اوباما پس از اینکه در اواخر همان سال ریچارد هولبروک فرستادهاش در افغانستان ناگهان فوت کرد، هرگز گفتوگو با طالبان را به طور جدی پیگیر نشد. پنتاگون هرگز ایدهی گفتوگو را قبول نکرد زیرا راه حل غیرنظامی در رابطه به منازعهی افغانستان، بوی شکست و ویتنام میداد و شاید هم مهمتر از همه، افغانستان در اولویت سیاست خارجی ایالات متحده، همیشه از جایگاه پایینتری نسبت به عراق و ایران برخوردار بود.
آنچه که در حال وقوع است، عمیقا یادآور این است که طالبان در اصل چگونه کشور را در جریان سالهای 1933-1966 پس از خروج شوروی فتح کردند. طالبان ابتدا کنترل حومههای کشور را در دست گرفتند. به صورت گستردهیی جنگجو استخدام کردند و عین حال که جنگ را گسترش میدادند، به مردم وعدهی دروغین پایاندادن به جنگ داخلی را پیشکش کردند. در نهایت رییسجمهور برهانالدین ربانی که آن روزها دولت کابل را رهبری میکرد، موضع مذاکره با طالبان را پس زد و تنها زمانی با گفتوگو موافقت کرد که طالبان به دروازههای شهر رسیده بودند.
برای افغانها، مخمصهی حاضر در واقع روزگار مصیبتبار و فلاکتباری است. بهنظر میرسد که جامعه بینالمللی دست از تلاشش برای ملتسازی برداشته و دارد توجهش را به برقراری روابط با طالبان تغییر میدهد. ظاهرا آنچه که در دفاتر سیاسی خارجی بهفراموشی سپرده شده، این است که چگونه دوران اول حکومت طالبان کشور را نابود و مردم آن را از فرصتهای اقتصادی، آزادی مدنی و آموزش و پرورش محروم کرد.
همانند ویتنام، در پشت همهی لفاظیهای ایالات متحده درباره ثبات و امنیت، امریکاییها به دنبال راه خروجی از افغانستان هستند. هرچند که برخیها هنوز در ارتش ایالات متحده مخالف ایدهی خروج کامل اند، شاید به خاطر اینکه آنها برای بهیادآوری درسهای تاریخ بیش از حد جوان اند، اما دیگران «آمادهتر از آماده» برای خروج اند. با اینحال، برخلاف ویتنام، جنگ افغانستان نه تلفات بالایی برای امریکا داشت و نه مسوده و جنبش صلحی که برنامهریزان نظامی و تصمیمگیرندگان سیاسی باید با آن مقابله کنند. واقعیت اسفناک این است که مردم امریکا با آنچه که در افغانستان به هر حال اتفاق میافتد، درگیر نیستند. برای افغانهایی که تاریخ کشور شان را خواندهاند، وضعیت کنونی بیشتر و بیشتر مانند رهایی است که آنها پس از ترک شوروی در سال 1989 از آن «رنج» بردند.