آقای پُف و پتاق کابینه

شمس‌الله شمس
با رسیدن پیک بهار در افغانستان، زندگی وارد جنب و جوش‌های نوین در تمام عرصه‌ها می‌شود که یکی از آن‌ها را می‌توان شروع سال تعلیمی در کشور خواند. همه‌ساله در دیگر کشورها‌ با به صدا در‌آمدن زنگ مکتب، آهنگ زندگی در بستر معارف‌شان دچار دگرگونی می‌شود و آهنگ زندگی جدیدی را سر می‌کنند، ولی شور‌بختانه باید نوشت که در کشور ما نظام آموزش و پرورش ‌دچار رخوت و سستی مضاعف می‌شود و در خم کوچه‌ی رکود آموزشی گیر می‌دهد.
معمولا در افغانستان زنگ مکتب توسط رییس جمهور به صدا در‌می‌آید و تیم معارف وی از کارکرد‌های سال پارشان بزرگ‌نمایی می‌کنند. در مراسم نواختن زنگ مکتب امسال، رییس جمهور از کارکرد دوازده ساله‌اش یاد کرد و وزیر معارف کشور‌، داکتر فاروق وردک، ترهاتی بافید که همه ساله بافیده می‌شود و وقعی برآن گذارده نمی‌شود.
مثلا وزیر معارف کشور در شروع سال تعلیمی خبر از اعمار 65000 مکتب در سراسر کشور می‌دهد، در حالی‌که گزارش‌ها نشان می‌دهند که در زون مرکز و شمال کشور اکثر دانش‌آموزان در زیر درختان و خیمه‌ها و حتا در فضای باز درس می‌خوانند. شاید وزیر معارف سالانه تعداد زیادی از مکاتب را در حوزه‌ی نفوذ مخالفان دولت اعمار کند که بلافاصله سوختانده و تخریب می‌شوند.
وزیر معارف سخن از باز بودن 16600 مکتب در سراسر کشور می‌کند، ولی گزارش‌ها می‌رسانند که بیش‌تر از یک و نیم میلیون دانش‌آموز نمی‌توانند به مکتب‌ها برای ادامه‌ی درس‌شان حاضر شوند. آقای وزیر در بخش دیگری از سخنان خویش طبق روال معمول و بر‌اساس سنت دیرینه‌ی وعده‌های مفت دادن، ساختار فعالیت‌های تیم کاری‌اش را چنین تعریف کرد: امسال به تعداد سه صد هزار و هشتاد و سه هزار تن از نظام معارف فارغ و در همین سال به تعداد هزار باب مؤسسه‌ی تعلیمی و تعلیمات نیمه‌عالی و به تعداد 9500 صنف دهاتی در مناطق دور‌دست افغانستان ایجاد خواهند شد. شش صد مکتب ابتداییه به متوسطه و 440 مکتب متوسطه به سطح لیسه ارتقا خواهند کرد. در همین سال، وزارت معارف متعهد خواهد بود که به همکاری علما و متنفذین محل مکاتبی را که در مسدودند، دوباره باز نماید.
اگر از وعده‌های چرب و نوید‌های مفت فاروق وردک بگذریم و اندک این گفتار را با کردار و فعالیت دوازده ساله‌ی وزارت معارف کشور سبک و سنگین نماییم، در‌می‌یابیم که جناب وزیر صاحب دچار توهم در فهم مسایل و قضایا در بستر معارف کشور شده است.
بر همگان روشن است که نظام آموزش و پرورش کشور، به‌ویژه در این چند سال اخیر دچار تحول چشم‌گیری نشده است و نصاب تعلمیمی کشور کما فی‌السابق در حال احتضار قرار دارد و نفسش به شماره افتاده است. روی هم‌رفته سناریوی سال تعلیمی در حالی در کشور کلید خورد که هنوز هم مدیریت وزارت معارف کشور در قبضه‌ی یک داکتر قرار دارد که به باور همه، این انتصاب غیر‌مسلکی یکی از عوامل پر‌رنگ عدم ارتقای معارف کشور دانسته می‌شود.
زنگ شروع سال تعلیمی در حالی در کوی و برزن کشور طنین انداز می‌شود که معلمان معارف کشور با معاش خیلی کم در تن نواخت این صدا، یک قدم پس یک قدم پیش می‌رقصند و به جرم این کارشان در کوره‌راه‌ها و شاهراه‌ها سر‌ بریده می‌شوند. زنگ شروع سال تعلیمی در کشور در حالی نواخته می‌شود که هنوز هم پیشگامان معارف کشور امنیت فیزیکی ندارند و دختران معارف کشور از ترس پاشیدن تیزاب به روی‌شان در چهار‌دیواری خانه‌ها محصور مانده‌اند.
این در حالی است که همه‌ساله با طرح راه‌حل‌های توخالی در شروع سال تعلیمی، وضعیت اسف‌بار معارف در کشور را تمدید می‌کنند و کوچک‌ترین دغدغه‌ای برای بهبود وضعیت به خود راه نمی‌دهند.
بدیهی است که وزارت معارف در ساختار یک دولت، یکی از وزارت‌خانه‌های پایه و زیر‌بنایی‌ترین وزارت‌خانه‌ها به شمار می‌رود، زیرا خط مشی فکری و علمی آینده‌سازان کشور از فعالیت‌های این وزارت‌خانه آب می‌خورد، ولی دیدیم که در ساختار دوازده ساله‌ی اخیر این حکومت، خیلی مورد بی‌مهری قرار گرفت؛ گاهی وزیر معارف دانش‌آموزان را تهدید کرد و گاهی تشویق. علاوه بر این‌ها، اگر قرار است‌ معارف را یکی از دست‌آوردهای بزرگ 12 سال گذشته بپنداریم، آن‌گاه بررسی و سبک و سنگین کردن دست‌آوردها، بدون سنجیدن و در نظر گرفتن هزینه‌هایی که در این راستا مصرف شده، کاری بیهوده و ملا نصرالدینی است. سکتور معارف یکی از سکتورهایی بوده که بیش‌ترین سهم را در بودجه‌ی ملی داشته است. این وزارت نه به پول درمانده، نه به امکانات، اما این وزارت واقعاً در مصرف بودجه‌ی خود درمانده است. امسال وزارت معارف‌ یگانه وزارتی است که کمترین سهم را در مصرف بودجه‌ی انکشافی خود داشته است. این وزارت امسال قادر نشده که یک سوم بودجه‌ی انکشافی خود را به مصرف برساند، اما ده‌ها مکتب وجود دارند که با امر وزیر معارف برای ساختن در ریاست زیربناهای‌ این وزارت گیر مانده‌اند. تنها دلیل این‌که این مکاتب ساخته نمی‌شوند، بی‌بودجگی است. ریاست زیربناها‌ برای ساکنان محلی که قرار است مکتب در آن‌جا ساخته شود، بی‌بودجگی را بهانه می‌آورد، اما این وزارت در حدود یک سوم بودجه‌ی انکشافی خود را مصرف کرده است. جدا‌ از این، شماری از مکاتب در بامیان حتا تخته‌ی سیاه برای مشق کردن ندارند. صنف ندارند، امکانات درسی ندارند. حتا در همین کابل، هنوز هم در درون مکتب آصف مایل در دشت برچی، خیمه وجود دارد؛ شاگردان زیر خیمه درس می‌خوانند، ولی وزیر خواب دست‌آوردهای بزرگ را قصه می‌کند. او می‌خواهد خلق، خدا و رییس جمهور را فریب دهد. با این همه کمبودی و با این همه سهل‌انگاری و کندکاری، این وزیر واقعاً همان «آقای پُف و پتاق‌» کابینه‌ی کرزی است.
از آن‌جایی‌که این وزارت‌خانه در ترکیب یک دولت ارزش حیاتی دارد، باید مدیریت آن به یک شخص متعهد و مسلکی سپرده شود که آشنا به مهارت و دانش آموزشی معیاری دنیا باشد و سیتسم نصاب تعلیمی جدید و قدیم را و وجوه امتیاز آن‌ها بر هم‌دیگر را براساس دانش مسلکی خویش سبک و سنگین سازد و کار‌آمد‌ترین سیستیم آموزشی را در دستور کار خویش قرار دهد.
ولی شوربختانه باید نگاشت که در این جغرافیا هنوز هم فرهنگ سپردن کار به اهل آن از دو پا می‌لنگد و شایسته‌سالاری در خم و پیچ زدو‌بند‌های سیاسی و ارزش‌های قومی و تیمی گیر می‌دهد و رنگ می‌بازد، چنان‌چه سایه‌ی این هیولای چند‌سر در جغرافیای گزینش مدیران و وزیران در ساختار حکومت سنگینی می‌کند. در بیش‌تر موارد در وزارت‌خانه‌ها اصل شایسته‌سالاری رعایت نمی‌گردد. وقتی دیده می‌شود یک فرمانده نظامی در صدر یک وزارت‌خانه‌ی کاملا مسلکی و حرفه‌ای جا می‌گیرد، اوج بروکراسی را می‌رساند که وزارت معارف نیز از این قاعده مستثنا نیست، چنان‌چه در زمان حنیف اتمر دیدیم که وزارت معارف تبدیل به یک انجوی دولتی شده بود و در عصر داکتر فاروق وردک می‌بینیم که دانش طبابت این طبیب حاذق نوش‌داروی پس از مرگی را خواهد ماند که راه‌گشای دوباره جان گرفتن این نهاد و بنگاه تعلیمی نخواهد بود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *