مهشید مهجور
فرخنده را یادتان است؟ بیبی عایشه چطور؟ راستی گلناز را به یاد میآورید؟ شکنجهی سحرگل را؟ زندانی شدن قمرگل را چطور؟
اینها زنانی هستند که داستانهای پرخشونت و غمانگیزشان رسانهیی شدند و دلهای زیادی را لرزاندند. رسانهها از آنها گفتند و نوشتند تا ما درس عبرت بگیریم. اما ما نباید نه در این کارزار ۱۶ روزه (۲۵ نوامبر الی ۱۰ دسامبر) و نه هیچ گاه دیگر آن زنان را فراموش کنیم و نه هم آنهایی را که از خشونت و تبعیض رهایی نداشتهاند و قصههایشان را هیچ کس نشنیده است و نه پای دردهایشان کسی نشسته است. آنهایی که خاموشانه درد میکشند، زنانی که باور کردهاند ظلم دیدن و شکنجهشدن جزء سرنوشتشان است. نه، هیچ یکشان را نمیشود فراموش کرد.
این کمپینهای مناسبتی «دنیا را نارنجی کنیم و ما را نیز بشنوید» برای نخستین قدمها بد نیستند. اما برای اینکه ریشههای جامعهی زنستیز تغییر بنیادین کنند، باید تلاشهایمان پیوسته و سیستماتیک باشند و یکی از راههای که موثر و اساسی خوانده شده است همکاری متداوم و شانه به شانهی مردان و زنان در جهان است. اما نقش مردان برای تغییر چهرهی خشونت و ساختن جامعهی ایدهآل پررنگتر است. این مردان هستند که باید یاد بگیرند تا دیگر:
زنان را لت و کوب نکنند.
مانع درس و کار زنان نشوند.
وقتی از راه میگذریم، حرف های را که در شأن یک آدم محترم نیست را نزنند.
به خودشان اجازه ندهند که به بدن زنان دست بزنند.
به لباس پوشیدنهای زنان کاری نداشته باشند.
گاه و بیگاه و حق و ناحق داد و فریاد در خانه راه نیندازند.
به زنان تجاوز نکنند.
دختران و زنان را مجبور به ازدواج اجباری نکنند و آنها را به پول خرید و فروش نکنند.
پس از غروب آفتاب، در کوچهها و سرکها دلهایمان را با وجودشان، پر از دلهره و ترس نکنند.
خود را مالکان جسم و روح زنان نپندارند.
اینها تنها برخی از چالشهای هستند که زنان همواره با آنها دست و پنجه نرم میکنند و این را باید درک کنیم که برای تغییر این چالشها، مقاومت زنان به تنهایی کافی نخواهد بود. در اینجاست که میبایست به ریشههای موضوع توجه جدی کرد و آن سرمایهگذاری روی تغییر دادن افکار و اعمال پسران و مردان سرزمینهایی مانند افغانستان است. پسران باید در کودکی بیاموزند که چگونه عضو یک جامعهی انسانی باشند و یاد بگیرند که چگونه باید انسانی عمل کنند.
در سنینی که کودکان شخصیتسازی میشوند، باید با آنها در مورد ارزشهای انسانی صحبت شود و یکی از مهمترین راهها، صحبت از ارزشهای انسانی در مراکز آموزشی و تعلیمی کشور است. و اما مهمتر از همه این است که نظام آموزشی کشور باید مواد تعلیمی را طوری طرح کنند که در آن از ارزشهای برابر انسانی و رفتارهای خوب اجتماعی حرفی برای گفتن باشد. هرچند عملی شدن چنین کاری آن هم در دولت و کشوری چون افغانستان کار ناممکنی جلوه میکند، اما برای نهادینهشدن ارزشهای انسانی و جامعهی بهتر باید تلاش کرد تا سنگها را از میان برداشت و راه را با تمام دشواریهایش هموارتر کرد. بهتر این است که از فاجعه جلوگیری کنیم تا بعدها مجبور نباشیم که عاملان آنها را محکوم کنیم. چون تنها کاری که از دست دولتها و حکومتهایی مانند افغانستان بر میآید،« محکوم کردن» جنایت است و بس.
و همزمان در سنین کودکی باید به دختران آموزش داده شود که چگونه صدایشان را در برابر بیعدالتی، خشونت و پایمالشدن حقوق شان بلند کنند و بیاموزند که سوختن و ساختن و خاموشی راه حل نیست. دختران و زنان باید به یاد داشته باشند که برای آزادی و برابری بنیادین باید برچسبهای نا به حق اجتماعی و دینی را نادیده گرفته و با ریسکهای حساب شده برای جهانی بهتر تلاش کرد.
در راه دشوار اما ممکن برابری جنسیتی، زنان و مردان باید همگام باشند تا در کنار هم با عبور از کلیشههای مردانه و زنانه، برسیم به جای که برابری، احترام، همدیگرپذیری و رفتارهای انسانی به هم گره میخوردند. بیایید در کنار هم از جنایتهای فجیعی که در قبال دختران و زنان این خاک روا داشته میشود با آموزش و تعلیم در سنین کودکی، جلوگیری کنیم. بهتر از تعقیب مجرم، پیشگیری از جنایت و جرم است.
تا کنون زیبا نوشتهایم و زیبا حرف زدهایم، اما بیایید از این به بعد همه با هم و در کنار هم زیبا زندگی کردن را آغاز کنیم!