- محمدجان ستوده
اشاره
هدف از این بحث، طرح یک گفتمان علمی در بارهی مسألهی زبان در کشور است. این مقاله با درنظرداشت اصل «کثرتگرایی زبانی» و ارائهی شواهد لازم، میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که پشتونهای افغانستان با زبان فارسی چه پیوند و نسبتی دارند و چگونه میتوان مسألهی اختلافبرانگیز زبان را حل کرد.
برای دست یافتن به پاسخ مناسب، پیوند و پیشینهی زبان فارسی با مردمان پشتون در سه سطح شاهان، شاعران و نویسندگان به بحث گرفته شده است. چون باورمندی به زبان برتر، مانعی در برابر مباحث علمی است، این مورد نیز در مقاله گنجانده شده است.
بخش یکم ـ در بارهی زبان برتر و آرای محمود طرزی
در سالهای اخیر مسألهی زبان در افغانستان هم به شکل علنی و هم به صورت مضمر، اقوام ساکن کشور را بهگونههای متعدد در رویارویی قرار داده و به یک مسألهی حساس تبدیل شده است. زبانهای دری و پشتو از برجستهترین موارد جنجالی میان مردمان کشور است و در بسا موارد به عنوان ابزار سیاسی در دست افراد و گروهها قرار گرفته و برای منافع سیاسی استخدام شده است.
تا زمانی که تفکر ملیگرایی افغانی با تأثیرپذیری از ملیگرایی ترکی و ایرانی مبتنی بر شعار «زبان واحد، ملت واحد» و یا «ملت و زبان برتر» به آن حد شکل نگرفته بود، زبان در افغانستان موضوع نزاع نبود. چون شاهان افغان تا آن دم، هویت زبانی را خطری برای هویت تباری حس نمیکردند و بیدغدغه، به روال شاهان پیش از خود، زبان فارسی را برای امور دولتداری و کتابت برگزیده بودند. تاریخ گواه شاهان، شاعران و نویسندگان پشتونتبار فارسیزبان بسیار است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
موضوع «ملت و زبان برتر» در اواخر قرن نزدهم، توسط محمود طرزی (وفات 1933م ترکیه) و همفکرانش در سراجالاخبار افغانیه، به یک مسألهی جدی و بحثبرانگیز تبدیل شد. محمود طرزی با آنکه تمام آثارش به زبان فارسی است، زبان «افغانی» را «اجداد زبانها» دانست و ادعا کرد که ملت «افغان» «اجداد ملتهای آریانی» است که از هند تا اروپا گسترش یافتهاند.
این شیوهی برخورد با پدیدهی زبان، با رویکرد مصطفی کمال اتاترک، بیشباهت نبود. بابکارتر و الیسون سیلی، در مقالهی «زبان، اقوام و هویتها» از آتاترک (وفات 1938م) منحیث یک سیاستمدار ملیگرا که مانند بقیهی ملیگرایان، از زبان به عنوان ابزار اتحاد ملت تُرک استفاده میکرد، چنین نقل میکنند:
«زبان ترکی یکی از زیباترین، غنیترین و آسانترین زبانهای جهان است. بنابراین هر ترک به زبان خود عشق میورزد و در جهت ارتقای آن تلاش میکند. زبان ترکی همچنان یک خزانهی مقدس برای ملت ترک است؛ چرا که ملت ترک میداند که ارزشهای اخلاقی، عادات، خاطرات، علایق و خلاصه تمام چیزهایی که آنها را یک ملت میسازد، در زبان آنان نهفته است.»[1]
در نقل قول بالا دو نکته بسیار اهمیت دارد که همانا مقدس دانستن زبان ترکی و مساوی پنداشتن آن با قوم ترک است. نکات یاد شدهی فوق، در مقالات محمود طرزی نیز برجسته است. چنانکه او در مقالاتش در سراجالاخبار افغانیه، ضمن اینکه زندگی یک ملت را وابسته به زبان و حفاظت از زبان را با حفاظت از زندگی برابر میداند، چنین مینویسد: «ما را ملت افغان و خاک پاک وطن عزیز ما را افغانستان میگویند و چنانچه عادات، اطوار و اخلاق مخصوص داریم، زبان مخصوص را نیز مالک میباشیم که آن زبان را زبان افغانی میگویند. این زبان را مانند حرز جان باید محافظه کنیم، در ترقی و اصلاح آن جداً کوشش ورزیم. تنها مردمان افغانیزبان نی، بلکه همه افراد اقوام مختلفهی ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی ملتی خود را یاد بگیرند.»[2]
دیده میشود که نکات برجستهی تفکر اتاترک در قول محمود طرزی نیز وجود دارد، اما او یک گام نسبت به اتاترک جلوتر مینهد و یادگیری زبان «افغانی» را بر دیگران واجب میکند. اینکه هر قومی، حق دارد زبان خود را پاسداری کند، یک سخن منطقی و خوب است، اما فرض کردن فراگیری آن بر دیگران توجیه علمی ندارد.
طرزی اما به این حد اکتفا نمیکند. او در شمارهی نهم سال 1296هـ سراجالاخبار، مقالهای دارد زیر عنوان «زبان افغانی، اجداد زبانهاست» که در آن قوم افغان را جد تمام اقوام آریانی و زبان افغانی را «اجداد زبانها» دانسته که از هندوستان تا اروپا پراکندهاند. او اما بر این قول خود مطمئن نیست و آن را فاقد مدارک تاریخی میداند. او چند مثال از شباهت واژههای پشتو با زبانهای دیگر میآورد و فرض میکند که گویا تمام آن واژههای مشابه، ریشه در زبان پشتو دارند. او محل سکونت اجداد قوم «آریانی» را ـ که به باور وی افغانها است ـ در سمت غربی کوههای هیمالیا و سپس در جوار کوههای هندوکش میداند و استنباط میکند که چون کوهای هندوکش در افغانستان است، پس «افغانها» نیز جد سایر اقوام به شمار میرود. به این سه بند از مقالهی او توجه کنید:
- «ما این سخنان را از کتابهای معتبر این فن، در اینجا درج نمودیم. این روایات اگر چه بر حقایق تاریخیه مستند نیست، زیرا قبل از ایجاد تاریخ و تحریر چیزهای است که بر استدلالات و تتبعات عمیقهی فکریه بنا یافته است. احتمال دارد که چنین نباشد! اما اگر کیفیت همچنین باشد، که از کتابها نقل کردیم، آیا که انکار کرده میتواند که جبال هندوکش در «افغانستان نیست» و کی میتواند که بگوید اجداد اصلی اقوام مذکور «افغان» نیست؟!.»[3]
- «اگر کسی بر این مقتدر شود که جبال هندوکش را از افغانستان برداشته، به دیگر زمین نقل بدهد، برین هم مقتدر خواهد شد که افغانها را اجداد آریان نپندارند. همین ثقلت زبان افغانی نیز، دلیل اجداد بودن اوست و مرور زمان و ترقی تمدن، آن را نزاکت و لطافت بخشیده، لهذا، زبان افغانی بر همان حال ابتدایی خود قایم مانده است.»[4]
- «همین قدر میگوییم که ما حکم قطعی نمیدهیم که زبان افغانی اجداد زبانها و ملت افغانی اجداد اقوام آریاییها باشد، زیرا چنانکه برخی این سخن ما را بر تعصب ملتی ما حمل کنند، همچنان بعضی که افغانان را به بنی اسرائیل و یا عرب نسبت میدهند، نیز بر ما سنگ اعتراض خواهند انداخت.»[5]
توضیح: در مقالهی مذکور، نویسنده هم ادعا دارد و هم دوست دارد که زبان افغانی و مردم افغان را مبنی بر فرضیات خودش، اجداد بقیهی زبانها و مردمان معرفی کند، اما این را هم میداند که برای چنین ادعایی حتا شواهد تاریخی در دستش نیست. او از یک سو صریحاً میگوید که «این روایات بر حقایق تاریخیه مستند نیست» و از سوی دیگر ادعایش را ثابت شده میپندارد. او در سال 1294هـ سال پنجم شمارهی دوم همان جریده، دوباره اثبات این موضوع را یاد میکند و خوانندهگان را به همین مقاله ارجاع میدهد و مینویسد: «در سال اول سراجالاخبار افغانیه، یک مقاله نوشته و ثابت کرده بودیم که زبان افغانی اجداد زبانهاست. قارئین کرام ما آن مقاله مخصوصهی ما را، باز یک بار از نظر بگذرانند، تا بدانند که زبان اصلی ملتی افغان ما، تا چه درجه، یک زبان با اهمیت و طبیعی و قدیم یک زبانی است.»[6]
باز در بند سوم مقالهای که در بالا نقل کردم، صریحاً میگوید: «ما حکم قطعی نمیدهیم که زبان افغانی اجداد زبانها و ملت افغانی اجداد اقوام آریاییها باشد». با این حساب بر اهل تحقیق واضح است که این گونه برخورد با مسائل مهم علمی و ملی، فاقد اعتبار است.
البته لازم به یادآوری است که او برای اثبات ادعای خود، در این مقاله و مقالات دیگر، بهصورت مشخص به هیچ منبعی استناد نمیکند. به این دلیل حرفهای او در حد یک ادعای غیر اکادمیک باقی میماند که شاید منظور اصلیاش، نه آن چیزی است که ادعای اثبات آن را کرده است، بلکه صرفاً میخواهد تا «یک قدری از زبان افغانی بحث براند»؛ چنانکه از او میخوانیم:
«منظور اصلی ما از «مبحث زبان» این است که یک قدری از زبان افغانی بحث برانیم، چونکه از این زبان نسبت به زبانهای دیگر خیلی کم بحث به میان آمده است و به سبب محدود بودن در خود افغانستان، با دیگر زبانها تا بسیار وقتها کمتر آمیخته شده است و قواعد اصلی خود را به تمامها محافظه کرده آمده است».[7]
تضاد دیگر در کارها و تلاشهای محمود طرزی این است که او با تمام عشقی که به زبان «افغانی» داشت و آن را آب حیات میدانست، خودش از آن بیبهره بود و اگر چنین نمیبود حد اقل یکی از آثار یا ترجمههایش را به آن زبان مینوشت. او در خانوادهی پشتونتبار فارسیزبان زاده شده بود و پدرش سردار غلاممحمد طرزی و برادرش محمدامین عندلیب از پیروان موفق شعر بیدل در افغانستان بودند که بعداً در همین مقاله توضیح میدهم.
مشکل در این است که رویه طرزی و باورهای او نسبت به زبان، به صورت یک طرفه و بدون بررسی علمی، پس از وی نیز به اشکال گوناگونی ادامه یافته است.
واضح است که اصلِ جنجال بر سر زبان، میان فارسیزبانان و پشتوزبانان همانا تأکید به باور بالا است که خواسته یا ناخواسته، مردمان احساساتی را به دنبال خود کشانده است. مسألهی برترپنداری زبان و قوم، اکنون در اثر کنش و واکنش، دامنگیر تمام مردم کشور ما شده و به یکی از شگافها و موانع در برابر ملتسازی قرار گرفته است.
به عنوان گام نخست در جهت عبور از این تنگنا، لازم است بدانیم که در حال حاضر با درنظرداشت اصول علمی و قانونی، باید به مسألهی زبان چگونه دید و با ادعاهایی که در گذشته شده است، چگونه برخورد کرد. برای فهم موضوع، توجه خوانندهگان را به موارد آتی جلب میکنم:
- از آنجا که مادهی شانزدهم فصل اول قانون اساسی افغانستان، زبانهای دری و پشتو را به عنوان زبانهای رسمی دولت شناخته است، نشان میدهد که قانون ما تکثرگرا و حافظ کثرت زبانی است؛ به این معنا که هر گروه زبانی حق دارد به زبان خود توجه کند و آن را رشد دهد. بنابرآن، تلاش برای همسانسازی زبان مردمان کشور و اعمال فشار برای ترویج یا توقیف زبانهای دیگر، در قانون جایگاهی ندارد و در عمل نیز ناممکن است و چنانچه گروهی بر گروه دیگر اعمال فشار کند، نه تنها که مفید و مؤثر نیست، بلکه در اثر واکنش منفی، نتیجهی وارونه خواهد داشت.
- زبان و ملت لزوماً یکی نیستند. چه بسیار مردمانی در جهان وجود دارند که با زبانهای مختلف، ملت واحد را ساختهاند و چه بسا مردمانی که با زبانهای واحد، ملتهای جداگانهاند.
- هیچ زبانی مقدس نیست؛ چرا که پدیدهی پویا است. چیزهای مقدس اما ثابت و همیشهگی است و مقدس پنداشتن زبان، جلو رشد آن را میگیرد. برخی از کتابها از نظر دینی میتوانند مقدس پنداشته شوند، نه زبان آن کتاب؛ به طور مثال: قرآن برای مسلمانان کتاب مقدس است، اما زبان عربی مقدس نیست.
- محمود طرزی با آنکه نویسندهی پرکار بود، اما در قبال سخنان خود وسواس یک نویسنده و محقق مسئول را نداشت. خوانندهگان میتوانند با رویکرد علمی و انتقادی به مقالات او رجوع کنند تا این موضوع برایشان روشن شود. ادعای زبان «افغانی» به عنوان «اجداد زبانها» ناشی از بیاحتیاطی علمی اوست. در نخست «زبان افغانی» یک نام متأخر است و در ثانی، ادعای مذکور نه تنها برای زبان افغانی، بلکه برای هیچ زبانی درست نیست. در ضمن، کاربرد واژهی جمع «اجداد» برای زبان «افغانی» مفرد، از نظر دستوری هم درست نیست.
و اکنون دو پرسش:
- اگر زمامداران یک قوم به زبانی مکالمه، مکاتبه و مشاعره کنند، آیا میتوان آنان را پاسدار و اهل آن زبان دانست؟
- نویسندگان و شاعران پشتونتبار (افغان) با زبان فارسی چه نسبتی دارند؟
برای دریافت پاسخ، به بررسی مختصری از پیوند و نسبت زمامداران، شاعران و نویسندگان پشتونتبار کشور با زبان فارسی دری میپردازم.
برای وضوح بیشتر مطلب، هر کدام از موارد سهگانهی قابل بررسی را تحت عنوان جداگانه آوردهام. در نخست به پیوند حاکمان افغان با زبان فارسی دری، سپس شعرای دریگوی پشتونتبار و در فرجام نسبت نویسندگان پشتونتبار را با زبان فارسی در حد لزوم توضیح خواهم داد، تا باشد که چه حاصل آید.
ادامه دارد…
[1] . Bob Carter and Alison Sealey, Language, Nations and Identities, Methodological Innovation Online page: 22.
[2] . مقالات محمود طرزی، ص 629.
[3] . مقالات طرزی، ص 617.
[4] . همانجا، ص 620.
[5] . همان صفحه
[6] . مقالات طرزی، ص 630.
[7] . همان اثر، ص 617.