سخی داد هاتف
از آنجا که انتخابات به دور دوم رفت، لازم است ما هم در میزان عشق و نفرت خود نسبت به نامزدها اصلاحاتی وارد کنیم. منظورم این است که برای داغ نگه داشتن تنور انتخابات، باید کمی خود را تکان بدهیم و با انرژی بیشتر به دور دوم برویم. منتها برای ما افغانها این کار دشوار است. چرا؟ برای اینکه ما ملت صادقی هستیم و از این حرامزادگیهای نفاقآلود معمول در کشورهای به اصطلاح متمدن خوشمان نمیآید. ما همان اول که عاشق میشویم، تمام حرفهای خود را میگوییم و تا جان در بدن داریم، پای عشق خود میایستیم. اگر از کسی بدمان بیاید هم همین طوریم. در همان دقایق اول نفرت، چهل و پنج کیلو مواد منفجره به دنبهی خود میبندیم و میزنیم هم آن را (رض) و هم بقیهی تن آدمی شریف است به جان آدمیت را عزادار میکنیم. یعنی ما ممکن است در انتخابات دور دوم داشته باشیم، اما در عاشقی و سگی دور دوم نداریم. بگو در عالم ثانی هم نداریم. برای ما تغییر عقیده و تدریج در امور، یعنی بیناموسی. به همین خاطر، این حُسن را داریم که تا کسی بگوید «عف» یا «هوپ» یا «قیغ»، ما موضع خود را روشن کردهایم. موضع ما هم یا در این سر خط است یا در آن سر خط. این است که معمولا در برخورد با همدیگر بین دو گزینهی دشوار «ببوسم یا بکشم» گیر میکنیم. اما فورا تصمیم میگیریم و در نتیجه، فردا یا 2500 نفر در محفل عروسی دو دلداده کف میزنند، یا در مراسم فاتحهی همان دو نفر «حیف شد، حیف شد» میگویند. چه کار کنیم؟ خداوند ما را اینگونه آفریده است.
حالا که قصهی دور دوم انتخابات است، بسته به اینکه تقدیر چه باشد، ما یا با کیک هفت منزله به خانههای همدیگر خواهیم رفت و اوه اوه چه صمیمیتی، چه صفایی، چه اشتهایی، یا این نمیشود و ما به همان جایی که بدون راهنما هم خوب بلدیم پیدایش کنیم- یعنی میدان نرینهگی بدون مرز- برمیگردیم و عزیزان را به همدیگر معرفی میکنیم: «چاقو جان-شکمبه، شکمبه جان-چاقو. شما مثلی که قبل از این هم با همدیگر ملاقات کرده بودید، ولی خوب عمیق آشنا نشده بودید. هه هه هه!»
این که عدهای از ما مردم را به جادهها و میدانها دعوت میکنیم، خیلی خوب است. این قدر هست که ما که به جاده و میدان آمدیم، شانه خالی برنمیگردیم. تا شهید نبریم، دلمان کجا یخ میشود. بزن بزن شعار ماست، شهادت افتخار ماست. مانده نباشیم. البته عدهای «عدم خشونتزده» تبلیغ میکنند که به میدان برویم، ولی همدیگر را لت و کوب نکنیم و این دفعه به کراچیها و غرفههای سر سرک دست، یعنی لگد، نزنیم و از آتش زدن شهر خودداری نماییم. این دیگر واقعا مضحک است. یعنی میگویید برویم و در میدان صف بکشیم و از طرف مقابل تمنا کنیم که چند نفر کشته به ما بدهد؟ نشنیدهاید که میگویند حق داده نمیشود، گرفته میشود؟