در روند صلح عجله نه، احتیاط لازم است

در روند صلح عجله نه، احتیاط لازم است

انستیتوت امور بین‌المللی استرالیا ـ پروفیسور ویلیام ملی
ترجمه: جلیل پژواک

افغانستان روز دوشنبه، 19 آگست 2019 صدمین سالگرد استقلالش را جشن گرفت. اما جشن‌ها بی‌سروصدا برگزار شد؛ زیرا شام‌گاه شنبه 17 آگست، کابل شاهد یکی از بدترین خشونت‌ها طی چند دهه جنگ بود. یک بمب‌گذار انتحاری دولت اسلامی خودش را به یک سالن عروسی در جنوب شهر کابل رسانده بود، جایی که زوج جوانی به نام میرویس و ریحانه جشن ازدواج‌شان را برگزار کرده بودند. بمب‌گذار حوالی ساعت 11:40 شب خودش را منفجر کرد و 63 مهمان از جمله 14 عضو خانواده‌ی عروس کشته شدند. برای بسیاری از افغان‌هایی که با خبر این انفجار و وحشت بیدار شدند، چیز زیادی برای جشن‌گرفتن وجود نداشت. در عین‌حال، به‌نظر می‌رسد برخی از صاحب‌نظران امریکایی بر این باورند «روند صلح» که تقریبا یک سال است جریان دارد، اکنون به مرحله‌ی توافق بین ایالات متحده و طالبان رسیده که می‌تواند صحنه را برای پایان‌دادن به سال‌ها جنگ که بلای جان افغان‌های بی‌شماری شده است، آماده کند. در پرتو این نشانه‌های متناقض، خوب است که تأملی کنیم و ببینیم که در چه وضعیتی قرار داریم.

نکته‌ای که در ابتدا باید به آن اشاره کرد این است که رویکرد ایالات متحده در مورد مذاکرات عملا اصول اساسی مذاکره را نقض کرده است: اول، سال‌هاست که مقامات مختلف در حلقات امریکایی این دیدگاه را مطرح می‌کنند که «هیچ راه‌حل نظامی» برای جنگ افغانستان وجود ندارد. خطر چنین ادعایی نه فقط در سستی آن، بلکه در پیامی نهفته است که چنین ادعایی به‌طور ضمنی ارسال می‌کند؛ زیرا دشمن چنین ادعایی را به‌عنوان نشانه‌ی ضعف می‌بیند و براساس آن رویکرد مذاکره‌شان شکل می‌گیرد. دوم، ایالات متحده بدون این‌که کدام امتیاز معناداری را دریافت کند، به مذاکره با طالبان موافقت کرد؛ طالبان دیری بود که خواستار مذاکره‌ی مستقیم با ایالات متحده بودند و این‌که حالا در یک میز با نمایندگان امریکا می‌نشینند، برای آن‌ها امتیاز قابل‌توجهی است. سوم، ایالات متحده تعامل خود با طالبان را در غیاب حکومت افغانستان دنبال کرد که در نتیجه باعث شد مقامات حکومت افغانستان احساس کنند که با آن‌ها همان رفتاری می‌شود که در کنفرانس سپتامبر 1938 مونیخ با حکومت چکسلواکی شد. چهارم، ایالات متحده حتا زمانی که طالبان مسئولیت حمله‌ی تروریستی 8 ماه مِی 2019 را بر دفتر «کانترپارت بین‌المللی» در کابل به عهده گرفتند، به مذاکرات ادامه داد. کانترپارت یک سازمان کمک‌رسان غیرنظامی است که تا حدی از سوی اداره انکشاف بین‌المللی ایالات متحده تمویل می‌شود. به‌نظر می‌رسید که مذاکره‌کنندگان امریکایی این هشدار قدیمی را که می‌گوید کسانی که وانمود می‌کنند مورد ‌اعتماد هستند، مورد اعتماد قرار خواهند گرفت، فراموش کرده‌اند. و پنجم، ایالات متحده اعلام کرده بود «تا زمانی که همه‌ چیز مورد توافق قرار نگیرد، هیچ چیز مورد توافق قرار نمی‌گیرد» اما ناگهان رویکردش را تغییر داد و زلمی خلیل‌زاد مذاکره‌کننده‌ی ارشد ایالات متحده گفت که مذاکرات مستقیم بین حکومت افغانستان و طالبان «پس از منعقدشدن توافق‌نامه‌های خودمان» صورت می‌گیرد.

در حال حاضر، به‌نظر می‌رسد که ایالات متحده احتمالا برای امضای دو توافق‌نامه با طالبان -یک توافق‌نامه‌ برای چگونگی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و دیگری نوعی تعهد طالبان مبنی بر این‌که اجازه نمی‌دهد از خاک افغانستان به‌عنوان پایگاهی برای «گروه‌های تروریستی بین‌المللی» استفاده شود- آماده است اما موارد بسیاری وجود دارد که مورد تأمل قرار نگرفته است. جلسه 16 آگست بین رییس‌جمهور ترمپ و داکتر خلیل‌زاد که اولین جلسه‌ی رو در روی ترمپ با نماینده‌اش از زمان آغاز مذاکرات به‌شمار می‌رود، برخلاف آنچه که انتظار می‌رفت به امضای توافق‌نامه منجر نشد. این از یک‌سو می‌تواند نشان‌دهنده‌ی تأثیر پیشنهادات و توصیه‌ها بر ترمپ -به‌ویژه توصیه سناتور «لیندسی گراهام»- باشد، مبنی بر این‌که رییس‌جمهور با احتیاط گام بردارد و از سوی دیگر، ممکن است نشان‌دهنده‌ی وجود موانع در تصمیم‌گیری‌ طالبان باشد.

کندشدن روند مذاکرات در این مرحله در واقع چیزی بدی نیست. جنگ افغانستان پیچیده است و چنین منازعه‌ای را به‌ندرت می‌توان با مذاکرات سریع و شتاب‌آلود حل کرد. در حقیقت «پیمان‌های صلح» در افغانستان سابقه‌ی ضعیفی در منجرشدن به نتایجی دارند که معماران‌شان امیدوار بودند منجر شود. توافقات سال 1988 جنیو در مورد افغانستان به‌جای آوردن صلح به این کشور و حل‌وفصل مسأله نظم سیاسی داخلی، به جنگ داخلی منجر شد. تلاش هماهنگ‌ سازمان ملل در سال 1992 برای برقراری رژیم موقت در این کشور نیز به‌صورت ناخوشایندی شکست خورد و توافق‌نامه‌های سال 1992 و 1993 بین گروه‌های مقاومت نیز همه از هم پاشید.

عواملی وجود دارد که با توجه به آن، باید به‌جای عجله در روند صلح افغانستان، احتیاط را در پیش گرفت. اول، در توافق‌نامه‌های که از آن سخن می‌رود آی‌اس‌آی پاکستان که دیر زمانی‌ست برای طالبان در پاکستان پناه‌گاه و لانه‌های امن -به این امید که یک افغانستان بی‌ثبات برای پاکستان بهتر از یک افغانستان باثبات طر‌فدار هند است- فراهم می‌کند، نادیده گرفته شده است. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد پاکستان در حمله‌ی هواپیمای بدون‌سرنشین ایالات متحده در سال 2016 که جان ملا اختر منصور رهبر وقت طالبان را گرفت -ظاهرا ملا اختر منصور به دنبال راهی برای فرار از سلطه و نفوذ آی‌اس‌آی بر طالبان بوده- دست دارد و اخیرا انفجار بمبی در کویته که به کشته‌شدن برادر رهبر فعلی طالبان منجر شد نیز به همان اندازه مشکوک به‌نظر می‌رسد. با بالارفتن فشار خون پاکستان به‌خاطر اقدام جدید هند در خصوص کشمیر، مقامات پاکستان ممکن است هرگونه همکاری با ایالات متحده در مورد افغانستان را مشروط بر این کنند که ایالات متحده موضعی را در قبال کشمیر اتخاذ کند که از واشنگتن بسیار بعید به‌نظر می‌رسد. با توجه به این‌که طالبان به‌عنوان «شبکه‌‌ی شبکه‌ها» دانسته می‌شود، آی‌اس‌آی می‌تواند نقش «شبکه‌ی حقانی» را که حتا رییس ستاد مشترک ایالات متحده آن را «بازوی واقعی» آی‌اس‌آی توصیف کرده است، تقویت کند. و در بدترین حالت، پاکستان می‌تواند به دنبال استفاده از دولت اسلامی به‌عنوان ابزاری در افغانستان نیز برآید. هرگونه «توافق صلح» که مبنای آن همکاری پایدار و با حسن نیتِ پاکستان باشد، بر تهداب شدیدا متزلزلی بنا شده است.

دوم، طالبان تا کنون امتیاز مهم و قابل‌توجهی نداده‌اند اما امریکایی‌ها چپ و راست امتیاز می‌دهند. طالبان با آتش‌بس موافقت نکرده‌اند و اگر قرار باشد موافقت کنند، احتمالا در ازای امتیاز بزرگی چون لغو انتخابات ریاست‌جمهوری سپتامبر 2019، آتش‌بس می‌کنند. لغو انتخابات امتیازی است که هیچ رییس‌جمهوری که عزت نفس داشته باشد نمی‌تواند با آن موافقت کند و در واقع امتیازی است که دو دهه تلاش برای توسعه سیاست مبتنی بر قانون اساسی را ضرب صفر می‌کند و طالبان را اجازه می‌دهد تا خواستار یک «امارت» اسلامی تمامیت‌خواه شوند که در آن سیاست کثرت‌گرا و مفاهیم فردگرایانه از حقوق بشر جایی نخواهد داشت. همین سفت‌ و سخت‌بودن طالبان در مورد موضوعات اساسی نشان می‌دهد که کسانی که معتقدند طالبان موضع خود را تغییر داده‌اند باید دوباره فکر کنند. بی‌پروایی و توافق نسنجیده با چنین جنبشی می‌تواند دستورالعملی نه برای صلح، بلکه برای شروع درگیری‌های داخلی و راه‌افتادن سیلی از آوارگان و پناهندگان در مقیاس وسیع باشد.

سوم، یک روند عجولانه و شتاب‌زده که باعث شود طالبان قدرت‌مند و ایالات متحده و حکومت افغانستان ضعیف به‌نظر رسند، خطر کلیدزدن زنجیره‌ای از حوادث را دارد که در آن امکان وجود داشته است حتا نیروهایی که اکنون از طالبان بیزارند، به سمت آن‌ها بروند. زیرا به‌نظر می‌رسد که طالبان «از مذاکرات» پیروز بیرون می‌آیند و این نیروها می‌دانند که قرارگرفتن در صف بازنده‌ها سودی ندارد. روان‌شناسی جمعی عاملی است که از اهمیت اساسی در شکل‌دهی مسیر احتمالی افغانستان برخوردار است و سزاوار توجه بیش‌تر از آن است که ظاهرا مذاکرات‌کنندگان غربی تا کنون کرده‌اند. اگر این عامل نادیده گرفته شود، داستان مذاکرات احتمالا پایان بسیار ناخوشایندی خواهد داشت.