منبع: Washington Post
نویسندگان: DIPALI MUKHOPADHYAY AND FRANCES Z. BROWN
برگردان: حمید مهدوی
چالز تیلی، 1985: «بدون دستهبندی تمام جنرالها و دولتمردان به عنوان قاتلان و دزدان… دادن تصویری از جنگآفرینان و دولتسازان به عنوان کارگشایان مستبد و خودکامه، شباهت بیشتری به حقایق دارند، تا بدیلهای اصلی آن؛ نظریهی قرارداد اجتماعی، نظریهی بازار آزاد و…»
با وجود اشتراک بیسابقهی رایدهندگان در انتخابات، ناظران نگرانند که مبارزات انتخاباتی معاملات فرصتطلبانه میان کارگزاران قدرت با گذشتهی پیچیده را برجسته سازند و اینکه چانهزنیها نتیجهی نهایی انتخابات را تعیین خواهند کرد. در واقع، در یک دههی گذشته خارجیها و افغانها به طور یکسان نسبت به دسیسههای مغرضانهي طبقهی حاکم در افغانستان تأسف خوردهاند. جامعهی جهانی روی حکومت افغانستان سرمایهگذاری هنگفتی کرده است تا به سمت آرمانهای حکومتداری خوب که ما در غرب آن را با دموکراسی لیبرال مرتبط میدانیم، گام بردارد. اما چرا این روند غیرمداوم بوده است؟
جامعهشناسان، دانشمندان علوم سیاسی و اقتصاددانان استدلال میکنند که دولتسازی همیشه یک روند نامنظم و اغلب توأم با خشونت بوده است که در آن تکرار تقابل نخبگان، سرانجام به چانهزنیهای سیاسی منتج میشود. البته حتا زمانی که جنگ به پایان میرسد، رقابتها بر سر قدرت سیاسی ادامه مییابند و قدرتهای قوی به عنوان قدرتهای معاملهساز و مشکلساز باقی میمانند.
در متن بالا، چارلز تیلی، جامعهشناس سیاسی در مورد افغانستان امروزی ننوشته است، بلکه در مورد دولتهای اولیه در اروپا نوشته است، جایی که قرنها زمان دربر گرفت تا حکومتها ظهور کردند. جای تعجب نیست که در یک دههی کوتاه، حکومتداری به سبک اروپایی در افغانستان ظهور کرده است.
مداخلهی جامعهی جهانی در افغانستان اولین تلاشی نیست که در راستای معرفی دموکراسی، در یک کشور جنگزده به راه انداخته شده است. در چند دههی گذشته، تلاش شده است تا پروژهی دولتسازی بینالمللی در سراسر جهان، بهشمول بالکان، کشورهای جنوب صحرای آفریقا، جنوب شرق آسیا، امریکای لاتین و اخیرا در عراق تطبیق شود. با حمایت خارجیها، تعدادی از نهادها ایجاد و فرایندهایی آغاز شدند که برای نخستین بار و به طور غیرقابل انکاری مشارکت سیاسی، حفاظت از حقوق بشر و مشارکت در انتخابات را به عنوان رابطهای میان حکومت افغانستان و مردم به ارمغان آوردند.
اما کاستیها همیشه در جزئیات است. در شرایطی که جامعهی جهانی به کرزی چشم دوخته بود تا در راستای ایجاد «حکومتداری خوب» کاری انجام دهد، بقای خود او با تشکیل اتحادها با کارگزاران قوی قدرت در منطقه تصادفی بوده است. رییس جمهور کاری را انجام داد که از او به عنوان یک دموکرات جوان انتظار میرفت، اما در عین زمان او مجبور شد تا با مردان قدرتمند معامله کند. در برخی موارد، همکاری او با این مردان، پروژهی دموکراتیزه ساختن را تضعیف کرد، اما از سوی دیگر، این بازیگران قدرت به نوعی به او قدرت دادند تا در خارج از کابل نیز نفوذ داشته باشد، نفوذی که به نظر میرسید وی هیچ راه دیگری برای به دست آوردن آن نداشت.
به عنوان مثال، کرزی جنگسالاران پیشین را به عنوان والیان ولایتهای کلیدی مرزی بلخ و ننگرهار تعیین کرد. عطا محمد نور و گل آغا شیرزی برای تحکیم موقف خودشان، ترکیبی از کمکهای خارجی و روشهای امنیتی و اقتصادی مختص به خود را به کار بردند، چیزی که به تقویت حضور دولت در حاشیهی این روند منتج شد.
این جنگسالاران یا فرماندهان به دوتن از برجستهترین والیان افغانستان تبدیل شدند، چیزی که برای خیلیها حیرتانگیز بود. آنها این کار را با زور و برای منافع شخصی خود انجام دادند، اما با نوع حکومتداری آنها، حضور دولت جدید در شمال و شرق افغانستان محسوس بود.
برای شرح این نکته، در شهر مزار شریف و تحت ولایت عطا محمد نور، مدتها پیش از شهر کابل چراغهای راهنمای ترافیک فعال بودند و احترام میشدند. عطا محمد نور، شاید قدرتمندترین حامی نامزدی عبدالله عبدالله، به عنوان یکی از نامزدان پیشتاز، در انتخابات ریاست جمهوری است.
گل آغا شیرزی در سال جاری نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و پس از نمایش ضعیف در دور اول انتخابات، او نیز از عبدالله عبدالله حمایت کرد. جالب توجه است این که عطا محمد و گل آغا شیرزوی به جای بیاعتبار ساختن انتخابات، قدرت قویشان را در چارچوب انتخابات به کار بستند.
در سمت دیگر، مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری اشرف غنی قرار دارد، کسی که در نخستین روزهای رژیم کرزی در نتیجهی مقابله با جنگسالاران بر سر درآمدهای گمرگی به شهرت ملی و بینالمللی دست یافت. اشرف غنی به عنوان وزیر مالیهی جدید، با تثبیت سرمایهی مالی به نمایندگی از حکومت کابل، همان نظریهها را زنده کرد که او به عنوان فرهیختهی عملی در کلمبیا و به عنوان مقام ارشد بانک جهانی از آن حمایت میکرد.
اشرف غنی ده سال بعد از آن زمان و پس از همکاری در نوشتن کتاب «بازسازی دولتهای ناکام» که کتاب مهمی در زمینهی دولتسازی پس از جنگ است، به امید بهرهبرداری از رای تودههای ازبکتبار و استفاده از نفوذ عبدالرشید دوستم در سیاست شمال افغانستان، با عبدالرشید دوستم متحد شد.
در نگاه اول، به نظر میرسد که این اقدامات با آرمانهای دموکراسی و حکومتداری خوب که نهادهای بینالمللی از آن سخن میگویند، در تضاد قرار دارند. با این حال، درگیریهای جنگسالاران جابر و به تعقیب آن، همکاریهای محتاطانه و نخبهمحور، همان چیزی است که به نظر چارلز تیلی و سایر دانشمندان دولتسازی، کلید توسعهی اروپا بودند.
جنگسالاران و کارگزاران قدرت در افغانستان به جای غارتگری در گوشههای کشور و بردن همهچیز با رفتن خودشان، به سیستم انتخابات و تحکیم دولت مرکزی روی آوردهاند. آنها آینده را در بردن انتخابات میبینند، نه در بریدن سرهای رقیبانشان یا گسترش قلمروشان از طریق غلبههای توأم با خشونت.
برای اطمینان، آیندهی افغانستان تنها به مردان قدرتمند بستگی ندارد. گروههای دیگری نیز وجود دارند که با پتانسیل آوردن اصلاحات و پیشرفت ظهور کردهاند. در عین زمان، در این کشور نخبگان جوان و شهری، کادر اختصاصی، کارمندان دولتی که به صورت روزافزون تحصیلکردهها در جمع آنها افزوده میشوند و مجموعهای از کارآفرینان بخش خصوصی وجود دارند که همه توسط رسانهای قوی و در حال رشد در این کشور تقویت میشوند. اما جدول زمانی نفوذ آنها طولانیمدت است و تا حدی وابسته به تحکیم امنیت توسط حکومت قوی.
در چندهفتهی آینده، نگاه همه به سوی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری افغانستان خواهد بود. تحقیق ما و دیگران نشان میدهد که دولتسازی و اصلاحات معمولا نامطبوع، خشن و هرچیزی است، اما خلاصه. دولتسازی میتواند مبارزات انتخاباتی و رایگیری را شامل باشد، اما در نظریهی تیلی در مورد اروپای قدیم، دولتسازی از میان برداشتن، منکوب کردن، تجزیه، فتح کردن و گول زدن را نیز با خود داشت.
در چارچوب یک تلاش پرهزینه و متعهد به معرفی دموکراسی به کشوری که شهروندانش به قیمت جان خود حکومتداری خوب را میجویند، این کلمات، کلمات خشنی برای پذیرش اند. در حالی که فصل جدیدی از تکامل افغانستان آشکار میشود، باید به خاطر داشته باشیم که زور همیشه در ایجاد دولت نقش داشته است، احتمالا ما باید دوصد سال گذشته را بررسی کنیم.