«دو بار دست به خودکشی زدم، هردو بار جان سالم بدر بردم»

طاهر قادری، بی‌بی‌سی

دو بار دست به خودکشی زده ‌است. می‌گوید، از زندگی‌اش خسته شده و روان‌پزشک آخرین امیدش است. این‌ها را دختری ۱۸ ساله به من گفت که برای پنهان ماندن هویتش، او را ثریا می‌نامم. ثریا را در شفاخانه‌ی ویژه‌ی روانی و عصبی در مزار شریف دیدم، تنها مرکز روانی و عصبی در شمال افغانستان.

ثریا خسته بود و غصه‌هایش اصلا به سن و سالش نمی‌آمد. او می‌گوید: «چند‌سال پیش مشکلات خانوادگی برایم پیدا شد، از آن زمان بود که احساس کردم روانم راحت نیست و هر‌از‌گاهی غش می‌کردم».

ثریا بعد از دل‌سرد شدن از زندگی، دو بار دست به خودکشی می‌زند، هر‌دو بار اما جان سالم بدر می‌برد. «با آن‌که مشکلم به اندازه‌ی قربانی کردن زندگیم نبود، اما افسردگی نمی‌گذاشت راحت باشم». ثریا برای ادامه‌ی حیات، با کمک صمیمی‌ترین دوستش، به فکر دیگری می‌افتد که هنوز در جامعه‌ی افغانستان خیلی جا افتاده نیست؛ به روان‌پزشک مراجعه می‌کند. او می‌گوید: «چند‌جلسه است که با دکترم مشورت کرده‌ام، فعلا وضعم نسبتا بهتر است و خوشحالم که چنین تصمیمی گرفتم».

در شفاخانه‌ای که ثریا آمده است، ده‌ها زن دیگر در نوبت هستند. تأثیر نابه‌سامانی‌ها در افغانستان را می‌شود به‌‌خوبی در چهره‌های زنان و مردانی که در دهلیز به انتظار نشسته‌اند، مشاهده کرد. بر‌اساس آمارهایی که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند، بیش از نیمی از مردم این کشور دچار حداقل یکی از انواع بیماری‌های روانی هستند. در این میان، به گفته‌ی روان‌پزشکان، زنان افغان آسیب‌پذیرترین طبقه در این کشور هستند که در مقایسه با مردان، بیش‌تر دچار مشکلات عصبی و روانی هستند.

شبنم ۲۴ سال دارد. او خودش هم نمی‌داند مشکلش چیست، ولی می‌گوید، افسردگی خواب را از چشمانش ربوده است. او می‌گوید: «به درس‌های دانشگاهم نمی‌توانم درست رسیدگی کنم. دایما چیزی ذهنم را اذیت می‌کند. فکر می‌کنم علتش وضعیت بد امنیتی در افغانستان است».

در افغانستان مراجعه به روان‌پزشک‌ها هنوز از دیدگاه عمومی کاملا پذیرفته شده نیست. نیمی از کسانی که در این مرکز با آن‌ها صحبت کردم، می‌گفتند، بار اول که تصمیم گرفتند به روان‌پزشک مراجعه کنند، حتا نزدیکان‌شان آن‌ها را «دیوانه و عصبی» صدا زده‌اند. ولی از دیدگاه پزشکان، کنار آمدن مردم با این موضوع، امیدوار کننده است؛ مسئله‌ای که بر‌اساس آمارها، خیال حداقل نیمی از جمعیت این کشور را پریشان کرده است.

ادامه‌ی خشونت‌ها، فقر گسترده، بی‌کاری، خشونت‌های خانوادگی و اعتیاد به مواد مخدر را می‌شود از عوامل اصلی افزایش چنین بیماری‌هایی در این کشور خواند. دکتر نادر عالمی، یکی از معدود روان‌پزشکان در شمال افغانستان، این شفاخانه را چند‌سال پیش ساخته است.

آقای عالمی وضعیت را نگران کننده می‌خواند: «متأسفانه برای ما شرم‌آور است که هنوز نمی‌دانیم نفوس ما چقدر است. در بخش‌های دیگر هم هیچ ارقام حقیقی وجود ندارد. فکر می‌کنم، تعداد بیماران روانی بیش‌تر از ۵۰ درصد اند. بدبختانه شرایط به شکل غیر‌مطمئن است و مردم به آینده امیدوار نیستند و نمی‌دانند فردا چه می‌شود».

در سالون انتظار، تعداد مردانی که برای دیدن روان‌پزشک آمده‌اند هم کم نیست. سید شاه به توصیه‌ی دوستش از ولایت تخار به این‌جا آمده است: «همیشه احساس ناراحتی می‌کنم، سرم گاهی گیج می‌رود، دلم از دنیا سرد است. پنج سال است بیکار هستم و فکر می‌کنم دلیلش همین است».

از آن‌ طرف، وزارت صحت عامه می‌گوید، تلاش‌های جدی را برای ارائه‌ی خدمات گسترده‌ی روان‌درمانی در سراسر افغانستان آغاز کرده است. اما نیازمندی در این عرصه، به‌ویژه در ولایات و مناطق روستایی افغانستان، به‌حدی است که به گفته‌ی آگاهان امور، به سال‌ها وقت و مصرف هزینه‌های هنگفت نیاز خواهد بود تا نتیجه‌ی ملموسی از این برنامه‌ها به دست آید.

کنشکا ترکستانی، سخن‌گوی وزارت صحت می‌گوید، آن‌ها این موضوع را با جدیت پی‌گیری می‌کنند. او می‌گوید: «ما در سطح کلینیک‌ها مشاوران را تربیه کردیم که با مریضان روانی وقتی برمی‌خورند، مشورت بدهند و به مشکلات‌شان رسیدگی کنند».

دکتر عالمی می‌گوید، بیش‌تر بیمارانش کسانی هستند که مشکل افسردگی دارند. او به بی‌بی‌سی گفت: «تا فعلا برای مشکلات راه‌های حل اساسی نداریم. پی‌گیری بیماران روانی بعد از مراجعه‌ی اول و دوم، از لازمه‌های تداوی است. ولی یک مریض یک بار مراجعه کرد، فکر می‌کند خوب می‌شود و دیگر بنابر مشکلاتی، اصلا مراجعه نمی‌کند».

شاید هزینه‌های بالای دارو و شفاخانه از دلایلی هستند که سد راه بیماران برای مراجعه‌ی مجدد می‌شوند. ولی کارشناسان می‌گویند که دولت افغانستان باید به این موضوع به عنوان یک مسئله‌ی جدی بپردازد. عدم توجه به موضوع افسردگی، در کنار بقیه‌ی دغدغه‌های زندگی، می‌تواند تبعات بدتری داشته باشد و روان کل جمعیت کشور را بیازارد.

ثریا، مثل بقیه‌ی زنانی که به این شفاخانه مراجعه کرده‌اند، امیدوار است، به زندگی عادی‌اش برگردد. او می‌گوید: «دوست دارم شفا بیابم، دوباره به مکتب و درس‌هایم برگردم و زندگی را بدون افسردگی تجربه کنم».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *