آهنپارههای باقیمانده از تاکسی رهبر طالبان ملا اختر منصور در جنوب پاکستان، تازه شروع به سردشدن کرده بود که «وال استریت جورنال» روز یکشنبه در مقالهیی افشا کرد سازمانهای اطلاعاتی افغانستان و ایالات متحده، حمایتهای مالی و نظامی برای یکی از جناحهای «جداییطلب» طالبان در جنوب افغانستان، بهرهبری یکی از فرماندهان کهنهکار شورشیان بهنام ملا محمد رسول، فراهم میکند.
در این مقاله آمده است که مقامات افغانستان و ایالات متحده مدعی هستند احتمال زیادی وجود دارد که این جناح در مذاکرات صلح شرکت کند. اما این اظهارات هیچ بنیادی ندارند و خود رسول نیز آنها را رد کرده است. او در مصاحبهیی در ماه فبروری نشان داد که بیصبرانه منتظر است منصور را خارج از صحنه ببیند و به همان اندازه مشتاق است که حامی طولانیمدت خارجیاش، ایران، که سرویسهای اطلاعاتی آن بیش از هر زمان دیگری پس از سال 2001 در افغانستان فعال هستند، نقش بیشتری در مذاکرات صلح آینده داشته باشند. از اواخر سال گذشته، جناح او با دولت اسلامی در ارتباط دانسته شده است. رسول این اتهام را رد میکند، بااینحال، در نواری ثبتشده شنیده میشود که او از «برادران» خود در داعش حمایت میکند، تا زمانی که آنها خارج از افغانستان باشند.
ملا رسول چه کسی است؟ او چه میخواهد؟ و ایالات متحده به دنبال چه چیزی است؟
یک شورشی با گرایشهای شخصی
براساس فهرست تحریم شورای امنیت سازمان ملل متحد –که از هفتهی گذشته نام رسول نیز در آن قرار گرفته است-، او در اواسط 50 سالگیاش قرار دارد و در اصل از منطقهی اسپین بولدک است، منطقهیی مرزی بیآبوعلف ولی استراتژیک که شهر قندهار را به کویته و کراچی در پاکستان متصل میکند. آنچه این لیست نشان نمیدهد این است که گفته میشود رسول در کودکی در مدرسهی مذهبی قندهار توسط رهبر سابق طالبان ملا عمر آموزش دیده است. این رابطهی قدیمی با مردی که در آینده تبدیل به امیرالمومنین شد، احتمالا ارتقای رسول در سلسلهمراتب رژیم طالبان در دههی 1990 تسهیل کرده و رابطهی ویژهیی میان او و ملا عمر به وجود آورده بود. یکی از کسانی که رسول را در طول این زمان میشناخت به من گفت: «حتی ملا عمر نیز نمیتوانست به ملا رسول فرمان بدهد». باتوجه به گذشتهی رسول، ارتقای منصور به مقام رهبری طالبان پس از مرگ ملا عمر را برایش بیشتر ناخوشایند کرده بود. زمانی که او در ماه نوامبر گذشته منصور را «قاتل اصلی ملا عمر» خواند، این واقعیت را به روشنی بیان کرد.
زمانی که طالبان در اواسط دههی 1990 در جنوب افغانستان به قدرت رسیدند، رسول بهعنوان والی نیمروز منصوب شد. این ولایت حتی از شهر زادگاهش اسپین بولدک نیز دورافتادهتر بود. بااینحال، نیمروز نیز مانند اسپین بولدک یکی از چند گذرگاه مرزی بینالمللی افغانستان است –نقطهی اتصال به ایران. بهگفتهی مردم این منطقه، او در زمان تصدی خود تفسیر سختگیرانهیی از قانون شریعت را اعمال میکرده است. «او زمانی که مجازات قطع دست بود فرمان اعدام میداد». او برای تحکیم قدرت خود با دختر یکی از خانوادههای محلی ازدواج کرده و این ولایت را با حداقل نظارت از سوی رهبری طالبان در قندهار اداره میکرد. در سراسر دههی 1990، هیچ کشوری مانند ایران از حضور طالبان در افغانستان وحشت نداشت. بهنظر میآید که رسول با جابهجاکردن مرکز ولایت نیمروز، 75 مایل دورتر از مرز ایران، و محدودساختن حضور طالبان در مناطق مرزی، این نگرانیها را کاهش داده و اتحاد مادامالعمری به وجود آورده بود.
در سال 2001، رسول در پی سقوط رژیم طالبان به آن سوی مرز در ایران فرار کرد. اگرچه جدول زمانی روشنی وجود ندارد، اما او زمانی به مقامات افغانستان تحویل داده شده و در کابل زندانی شد. گفته میشود که در سال 2007 یا 2008، او به کمک والی نیمروز در آن زمان، آزاد شد. مدت کوتاهی پس از آن، او به جنوب غربی افغانستان بازگشت و به شورش پیوست. در آنجا بود که او در ازای دریافت سلاح از ایران و استفاده از سود قاچاق هروئین که از مرز ایران منتقل میشود، توافق کرد تا نیروهای طالبان را دور از مرز نگه دارد. از حدود سال 2009 تا 2011، او بهعنوان والی دولت خودخوانده در ولایت فراه عمل میکرد. در سال 2011، او توسط منصور که آن زمان فرمان نهایی را برای امور روزانهی طالبان صادر میکرد، جایگزین شد.
دامنهی نفوذ رسول در سال 2011 –فراه، هرات، نیمروز- همچنان تا امروز بدونتغییر باقی مانده است. او فرماندهی جناحی وفادار به خود را در این مناطق به دست دارد، از منافع حاصل از تجارت مواد مخدر که از این دشتها میگذرند سود میبرد، روابط نزدیکی با ایران دارد، و در راهاندازی اجماعی موسوم به شورای مشهد، بهعنوان وزنهای برای ایجاد توازن در برابر شورای کویته، مهرهای تاثیرگذار بوده است. بااینحال، دسترسی او محدود باقی مانده و نیروهایش عمدتا منحصر به جنوب غربی افغانستان است و حتی به ولایت همسایهی هلمند نیز نفوذ اندکی دارد.
انشعابهای بیوقفه
در لیست تحریمهای سازمان ملل ذکر شده است که رسول از قبیلهی نورزی است. درحالیکه ملا عمر از قبیلهیی نسبتا کوچکتر و کمتر قدرتمند بود، و بنابراین تا آنجا که امکان داشت، سیاستی خنثی در زمینهی قومگرایی اتخاذ کرده بود. وارثان امارت او به سه قبیله از پرجمعیتترین قبایل جنوب، با قلمروهای قابلتوجه و سهم گستردهای در اقتصاد مواد مخدر، تعلق دارند. اگرچه هیچ آمار رسمی وجود ندارد، به احتمال زیاد نورزی بزرگترین قبیلهی پشتون در جنوب افغانستان بوده و از زادگاه رسول در اسپین بولدک در قندهار به سمت منطقهی عملیاتیاش در فراه و هرات در غرب گسترده است. دیگر قبایل غالب در جنوب افغانستان، اسحاقزی و علیزی هستند که اولی قبیلهی ملا منصور است و دیگری قبیلهی یکی از فرماندهان قدیمی طالبان عبدالقیوم ذاکر است.
ایالات متحده همواره یا بیش از حد بر قبایل و درگیریهای قبیلهیی در افغانستان تاکید کرده و یا تفسیر نادرستی از آن ارایه داده است و تلاشهای این کشور برای میانجیگری در توافقنامههای امنیتی در امتداد این خطوط عمدتا شکست خوردهاند. در مقابل، طالبان قادر به کاهش یا پوششنهادن بر درگیریهای قبیلهیی بودهاند که بهصورت دورهای از سال 2001 درمیان صفوف این گروه رخ داده است. این روند میتواند با تلاش رهبرانی با حوزهی جغرافیایی و قبایلی بزرگتر برای بهدستگرفتن کنترل گروه تغییر کند. ما ممکن است در ماهها و سالهای آینده، با چشماندازی مواجه شویم که طالبان را با شکافهایی حتی عمیقتر از امروز ببینیم. علی رغم، یا ممکن است به دلیل، احتمال اینگونه از جناحبندیها، مقامات استخباراتی افغانستان در کابل که در ماه فبروری با آنها گفتوگو داشتم، با من نیز مانند خبرنگاران «وال استریت جورنال» به روشنی صحبت کردند. یکی از مقامات گفت: «ما هر کاری در توان داریم انجام میدهیم تا درمیان شورش جدایی ایجاد کنیم. این هدف ما است».
جداییافکنی، راهی ساده
قابل ذکر است که با خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در اواخر دههی 1980، رژیم کمونیستی کابل برای سه سال دیگر در قدرت باقی ماند. اگرچه اغلب اشاره شده است که ادامهی جریان کمکها به مسکو باعث بقای این حکومت بوده است، اما دلیل واقعی، کارآمدبودن سازمان استخباراتی بیرحم آن بود –با توانایی نفوذ و به همکاری پذیرفتن مجاهدین، تحویلدادن فرماندهان به شبهنظامیان تحت حمایت دولت، و انجام ترور در پناهگاه امن خود در سراسر مرز در پاکستان. اینکه آژانس اطلاعاتی افغانستان –ریاست امنیت ملی- امروز ابتکارعمل به دست دارد، نشانهیی مثبت است.
اما اگرچه این استراتژی آغاز به تضعیف شورشیان کرده است، گفتن این مساله که این گامها در مسیر درست برداشته میشوند، بسیار دشوار است. البته که کمونیستها در قدرت نماندند، و زمانی که مجاهدین درنهایت کنترل کابل را به دست گرفتند، این رژیم به حدی از هم گسسته بود که حکومت آن به سادگی فرو پاشید.