تقابل خط‌سرخ‌ها؛ چرا لیوان صلح افغانستان نیمه‌ی پر ندارد؟

تقابل خط‌سرخ‌ها؛ چرا لیوان صلح افغانستان نیمه‌ی پر ندارد؟

همایش افتتاح مذاکرات بین‌الافغانی صلح در دوحه، به‌‌رغم این‌که نمایندگان دو طرف، شرکا و حامیان پروسه در بیانیه‌های رسمی یا گفت‌وگوهای کوچک در حواشی مجلس با خبرنگاران از «حسن‌نیت و امیدواری» سخن گفتند، در عمل، علم‌شدن خطوط سرخ بود. به‌نظر می‌رسد به‌دلیل هیجانی که آغاز‌شدن یکی از سرنوشت‌سازترین مذاکرات صلح ۴۰ سال گذشته‌ی افغانستان خلق کرد، تیغ تیز و برنده‌ی خطوط سرخ آن‌چنان که به واقع از نیام برکشیده‌ شد، به چشم‌ها نیامد.

عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه‌ی ملی و رهبر هیأت مذاکره‌کننده‌ی جمهوری اسلامی افغانستان در همایش افتتاح مذاکرات، در بیانیه‌ی خود تصریح کرد که افغانستان در ۱۹ سال گذشته تغییرات زیادی به خود دیده و برگشت به گذشته برای افغان‌ها «ممکن نیست». آقای عبدالله از قانون اساسی، مردم‌سالاری، انتخابات، آزادی بیان، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، حاکمیت قانون، حقوق مدنی و حقوق بشر را از تغییرات و «دستاوردهایی» خواند که مردم افغانستان به آن دست‌ یافته‌اند. رییس شورای عالی مصالحه‌ی ملی افغانستان همچنان اعلام کرد که جمهوری اسلامی افغانستان خواهان اعلام «آتش‌بس بشردوستانه» است.

اگرچه عبدالله عبدالله با برگشت‌ناپذیرخواندن مردم افغانستان به گذشته، خط سرخ بودن دستاوردها و تغییرات را به تلویح اعلام کرد اما به صراحت مواضعی که قبلا مقامات رسمی و برجسته‌ی حکومت اعلام کرده ‌بودند، نبود. برخلاف تلاش آشکار در ملایم‌بودن بیانیه‌‌ی رهبر هیأت جمهوری اسلامی افغانستان و مصاحبه‌های جسته و گریخته‌ی اعضای هیأت افغانستان با رسانه‌ها، رهبران ارشد حکومت از جمله رییس‌جمهور غنی و معاون او امرالله صالح، بارها و به صراحت، حفظ نظام، انتخابات، مردم‌سالاری، امتناع از پذیرش حکومت مؤقت، دستاوردهای جدید افغانستان در زمینه‌ی حقوق مدنی و اساسی شهروندان و اعلام آتش‌بس به‌عنوان زمینه‌ی دوام مذاکرات و دستیابی به توافق سیاسی را خطوط سرخ جمهوری اسلامی افغانستان اعلام کردند.

ملا عبدالغنی برادر، رییس دفتر سیاسی طالبان در دوحه و رهبر هیأت مذاکره‌کننده‌ی جنبش طالبان در همایش افتتاح مذاکرات بین‌الافغانی، هرچند به اختصار و گذرا سخن گفت اما پیام و خواست اساسی و سفت و سخت طالبان را که بارها از طرف این گروه اعلام شده است منتقل کرد. آقای برادر در بیانیه‌ی رسمی و دیگر نمایندگان طالبان در گفت‌وگوهای کوتاه‌شان با خبرنگاران در حواشی همایش افتتاح مذاکرات، برپایی‌ «نظام اسلامی همه‌شمول» را خواست اصلی و هدف غایی این گروه معرفی کرد. از نظر طالبان، نظام موجود در افغانستان اسلامی نیست و در نتیجه آن‌ها به کم‌تر از تعدیل نظام از جمهوری اسلامی افغانستان به «نظام اسلامی» مبتنی بر شریعت راضی نیستند. فارغ از ممکن یا ناممکن‌بودن برپایی این نظام، هرنوع مذاکره و توافق در خصوص تعدیل نظام، به رخ‌دادن اولین و تنها پیش‌شرط و بستر اجرایی آن یعنی برپایی حکومت مؤقت نیاز است که در تضاد آشکار با یکی از اساسی‌ترین خطوط سرخ حکومت رییس‌جمهور غنی و تیم سیاسی او قرار می‌گیرد.

روز شنبه، 22 سنبله همایش افتتاحیه‌ی گفت‌وگوهای بین‌الافغانی در دوحه برگزار شد
روز شنبه، ۲۲ سنبله همایش افتتاحیه‌ی گفت‌وگوهای بین‌الافغانی در دوحه برگزار شد

مردم افغانستان به واقع، آن‌چنان که عبدالله عبدالله گفت، به گذشته برنمی‌گردند. اگرچه افغان‌ها تشنه‌ی صلح و از جنگ به معنای واقعی کلمه خسته‌اند اما اگر قیمت این صلح برگشت به گذشته باشد، به‌نظر نمی‌رسد افغان‌ها صلح با طالبان و قطع یا کاهش چشم‌گیر جنگ و خونریزی را به قیمت برگشت به گذشته بپذیرند. افغانستان اکنون جامعه‌ی متکثر و متنوعی است که در ۱۹ سال گذشته، طعم مردم‌سالاری، آزادی‌های بی‌پیشنه در زمینه‌های مختلف، نظام سیاسی به نسبت مردم‌سالار و تکثر و تنوع فرهنگی، قومی و مذهبی را چشیده و از لذت این طعم گذشتنی نیستند. اگرچه در فرمت‌های رسمی، امتناع از برگشت به گذشته، توسط نمایندگان حکومت به‌عنوان خط سرخ مطرح شده است اما واقع این است که این خواست یک مطالبه‌ی کاملا جدی، فراگیر و سراسری از طرف مردم افغانستان است؛ حتا اگر به فرض در جریان مذاکرات، به دلایل سیاسی و تاکتیکی، هیأت جمهوری اسلامی افغانستان از این مطالبه چشم‌پوشی کند.

برگشت‌ به گذشته‌ای که افغان‌ها خاطرات آن‌را به حافظه سپرده و به نسل جدید نیز منتقل کرده‌اند، برای افغان‌ها اگر نگوییم ناممکن که بسیار بعید است. اکثریت مطلق مردم افغانستان خاطرات تلخ و زهرآگین حاکمیت سیاه امارت اسلامی را یا مستقیما به حافظه دارند یا به‌صورت غیرمستقیم به‌عنوان یک کلان‌روایت تاریخی و نسلی به نسل جدید منتقل کرده‌اند. حدود ۶۰ درصد از جمعیت اکنون افغانستان را جوانانی در سنین ۱۵ تا ۲۵ سال تشکیل می‌دهند. ۲۰ میلیون انسانی که در دوره‌ی حاکمیت طالبان بر افغانستان، یا هنوز به دنیا نیامده بودند یا حداکثر پنج سال داشتند. با این وصف، در میان این ۲۰ میلیون انسان جوان افغانستان، به ندرت بتوان کسی را یافت که نداند طالبان بر افغانستان چه رنجی را تحمیل کرد چه بود.

در طول ۱۹ سال غیبت طالبان از دستگاه قدرت، افغانستان به‌صورت چشم‌گیر و گسترده پوست انداخت. زنان با بازشدن زنجیرها از پستوی خانه‌ها برآمدند و به‌عنوان یک حق انسانی و اساسی در مناسبات سیاسی و اجتماعی فعال و شریک شدند. مذاهب رسمیت یافت و تنوع مذهبی چنان جان گرفت که اکنون افغانستان به‌لحاظ تنوع و مدارای مذهبی اگرنه سرآمد که یکی از گل‌های سر سبد کشورهای اسلامی است. براساس نص قانون اساسی که در سطح منطقه به‌لحاظ کیفیت و برخورداری از روح نوگرایانه و مردم‌سالار، کم‌نظیر است، مردم به صاحبان واقعی قدرت تبدیل شدند و به‌‌رغم چالش‌هایی که برخی از آن‌ها بسیار جدی است، اکنون در غیبت طالبان و در سایه‌ی نظام جمهوریت، این مردم است که زعیم و رهبرشان را انتخاب می‌کنند. حقوق اساسی و مدنی شهروندان افغانستان به رسمیت شناخته شد و رسانه‌ها به‌عنوان رکن چهارم دموکراسی و یکی از ابزارهای بازخواست از مسئولان حکومت و پاسخگوکردن آن‌ها، به پایگاه‌های اصلی مبارزه با استبداد، تحمیل، سرکوب و فساد تبدیل شدند. فصل بازسازی و ساخت‌وساز زیربناها و ارائه‌ی خدمات عامه با وصف چالش‌ها، آغاز شد و عطش آموزش و تحصیل و مجهز‌شدن نسل جدید به آگاهی و آموزش به‌عنوان یک حشر ریشه‌دار و عمیق به جریان افتاد. این تغییرات و دستاوردها که صرفا به موارد برجسته‌ی آن اشاره شد، محصول غیبت طالبان از دستگاه قدرت و مرهون نظم سیاسی مردم‌سالار و تکثرگراست که مردم افغانستان با آن خو کرده و هویت خود را با آن تعریف می‌کنند. برگشت به گذشته و چشم‌پوشی از این دستاوردها، برای مردم افغانستان ناممکن به‌نظر می‌رسد. این دستاوردها چنان برای مردم افغانستان حیاتی بوده که با اتکا به ارزش و اهمیت‌ آن، هزینه‌های سنگین و طاقت‌فرسای دوام جنگ نفس‌گیر در برابر طالبان را در ۱۹ سال گذشته پرداخته‌اند. در ۱۹ سال گذشته صدها هزار انسان عمدتا جوان نظامی و غیرنظامی در جنگ با طالبان یا بر اثر حملات این گروه کشته یا مجروح و معلول شدند که همگی فرزندان مردم افغانستان بوده‌اند. مردم افغانستان این هزینه را به‌دلیل دلبستگی عمیق‌شان با نظام جمهوریت و نفرت از برگشت به گذشته پرداختند. به‌نظر می‌رسد اکثریت مردم افغانستان، اگر قرار به برگشت به گذشته باشند، هنوز هم پرداخت این هزینه‌ی کمرشکن و سنگین را به برگشت امارت اسلامی تحت هر عنوانی که باشد، ترجیح می‌دهند. افکار عمومی افغانستان در برابر طالبان چنان برآشفته و سرشار از خشم است که تصور می‌کنند صرفا فراموش کردن خاطرات تلخ و خونبار گذشته و بخشیدن طالبان، یک امتیاز بسیار بزرگ و بادآورده‌ای است که می‌توانند به این گروه بسپارند.

رهبران ارشد حکومت از جمله اشرف غنی و امرالله صالح، بارها و به صراحت، حفظ نظام، انتخابات، مردم‌سالاری، دستاوردهای جدید افغانستان و اعلام آتش‌بس را به‌عنوان خطوط سرخ جمهوری اسلامی افغانستان اعلام کردند.
رهبران ارشد حکومت از جمله اشرف غنی و امرالله صالح، بارها و به صراحت، حفظ نظام، انتخابات، مردم‌سالاری، دستاوردهای جدید افغانستان و اعلام آتش‌بس را به‌عنوان خطوط سرخ جمهوری اسلامی افغانستان اعلام کردند.

در طرف مقابل، پذیرش نظام موجود و دستاوردهای جدید افغانستان برای طالبان، از آن‌جا که جز جنگ و اداره‌ی جامعه و نظام با شریعت مورد نظرشان، چیزی در چنته ندارند، پذیرش نابودی و سقوط است. طالبان جز کلاشینکوف، شلاق، اعدام، سنگسار و تحمیل و اجرایی‌کردن ایدیولوژی افراط‌گرای‌شان بر مردم، چیزی ندارند که با استفاده از آن‌ به میدان رقابت بر سر دستیابی به قدرت سیاسی حاضر شوند. این گروه در میدان فراخ، آزاد، نوگرا و متکثر افغانستان جدید، به‌لحاظ ارائه‌ی فکر و طرح نوگرا و مردم‌پسند، حتا توان رقابت با یک نهاد از هزاران نهاد مدنی، رسانه‌ای، اجتماعی و فرهنگی افغانستان را ندارند چه برسد به آن‌جا که بتواند با دستگاه حکومت و نهادها و جریان‌های سیاسی به رقابت بپردازد. اساسا رقابت در فضای دموکراتیک و مدنی برای گروهی که جز تحمیل، خشونت و تفکرات بدوی به چیزی مجهز نیست، نوشیدن شوکران نابودی مطلق است. خط سرخ بودن تعدیل نظام و برپایی حکومت اسلامی، از قضا تنها گریزگاه طالبان برای نجات از نابودی است.

حتا اگر رهبران‌ طالبان در جریان مذاکرات از تنها گریزگاه‌شان برای دوام و بقا عقب بنشینند، بدنه‌ی دستگاه جنگی طالبان که در طول سالیان بسیار با ایده‌ها و افکار مطلقا افراطی، خشونت‌گرا و کافر‌پنداری کلیت نظام جمهوری اسلامی افغانستان به‌شمول همه‌ی کارمندان برجسته و پایین‌رتبه‌ی آن تغذیه شده‌اند، در برابر مذاکرات و توافق سیاسی رهبران‌شان خواهند شورید. شورش طالبان در برابر جمهوری اسلامی افغانستان و پیش‌تر از آن در برابر حکومت مجاهدین، صرفا یک تاکتیک جنگی و سیاسی نبوده است. این شورش در طول بیش از دو و نیم دهه، با استفاده از ایدیولوژی قدرتمند و سرسخت خشونت، سرکوب و تفنگ‌محور در هزاران مدرسه و دارالحفاظ در روستاهای مسدود و تاریک عمدتا جنوبی و جنوب‌شرقی افغانستان و البته جنوب دیورند، چنان تئوریزه شده که اکنون در گوشت و خون چندین نسل در جغرافیایی وسیع و تاریک‌ نگهداشته‌شده، نفوذ کرده و به یک جریان اجتماعی و ایدیولوژیک ریشه‌دار و عمیق تبدیل شده است. محو این ایدیولوژی که ماشین اصلی خشونت و دوام شورش در افغانستان است، ده‌ها سال کارزار گسترده‌ی آموزشی، فرهنگی و سیاسی را می‌طلبد که در فرصت مستعجل و کمابیش تحمیلی و تحت فشار روند دوحه ناممکن است.

مضاف بر ریشه‌های عمیق اجتماعی و سیاسی که خطوط سرخ دو طرف جنگ در قلمروهای تحت تسلط‌شان دوانده و چشم‌انداز دستیابی به توافق و منتج شدن مذاکرات به حل سیاسی منازعه را نه تنها تاریک که بعید می‌نماید، این پروسه‌ی مستعجل بیش از آن‌که ناشی از خواست عمیق و حسن‌نیت واقعی دو طرف جنگ باشد، زاده‌ی فشار سیاسی ایالات متحده است. اگرچه پایان جنگ و خونریزی یکی از خواست‌های فراگیر و اساسی حکومت و مردم افغانستان است اما شرایط مورد نظر و پسند آغاز مذاکرات صلح نیز برای مردم و حکومت افغانستان مهم بود. یکی از مهم‌ترین شرایط آغاز مذاکرات، اعلام آتش‌بس یا دست‌کم کاهش چشم‌گیر خشونت به نشانه‌ی حسن نیت واقعی طالبان برای مذاکره و مصالحه بود. نیک می‌دانیم که حکومت افغانستان به‌‌رغم نارضایتی‌های گسترده‌ی اجتماعی از رهایی بیش از پنج هزار زندانی طالبان، تحت فشار‌های پیوسته‌ی ایالات متحده وادار به اشتراک در این پروسه شد. ایالات متحده برای خروج از افغانستان و آغاز پروسه‌‌ای که بتواند خروج‌شان از جنگی ۱۹ ساله و البته بدون پیروزی را توجیه و «آبرومندانه» کند، شتاب دارد. طالبان، اکنون با آگاهی از شتاب‌زدگی ایالات متحده برای خروج از افغانستان، برای حضور در میز مذاکرات نه‌تنها چیزی را از دست نداده‌اند که ای بسا امتیازات بزرگی نیز دریافت کرده‌اند. برخلاف طالبان، حکومت و مردم افغانستان اما برای حضور در این پروسه، هزینه‌های چون آزادی پنج هزار جنگ‌جوی خطرناک طالبان و تقویت وجهه‌ی سیاسی این گروه را پرداختند. پاکستان، حامی اصلی شورش در افغانستان، اگرچه تحت فشار شتاب‌آلود و احتمالا گذرای ایالات متحده ظاهرا و عجالتا از پروسه حمایت کرده اما به‌نظر نمی‌رسد اکنون که هدف استراتژیک روی‌کارآمدن یک حکومت ضعیف و وابسته در کابل به واسطه طالبان را در دسترس می‌بینند، به حماقت انداختن طالبان در باتلاق نابودی دست بزنند.

پس از دو دهه سقوط حکومت طالبان، در نظام فعلی دموکراسی و مردم‌سالاری یک اصل است.
پس از دو دهه سقوط حکومت طالبان، در نظام فعلی دموکراسی و مردم‌سالاری یک اصل است.

پس از آغاز حمله‌ی ناتو و ائتلاف ضدتروریزم به رهبری امریکا به افغانستان و ساقط شدن امارت اسلامی، حتا در مخیله نمی‌گنجید که شورشی در برابر حضور بیش از صدهزار نظامی قدرت‌مندترین ارتش و پیمان نظامی جهان و بیش از سه صدهزار نیروی امنیتی ملی افغانستان مجال آغاز و انسجام یابد. برخلاف آن تصور ناممکن، پاکستان که در نخستین روزهای پیش از لشکرکشی ایالات متحده به افغانستان از طرف جورج بوش پسر تهدید شد در صورت کمک به طالبان از طرف کشورش تا مرز سقوط به قرن حجر بمباران خواهد شد، با حوصله و صبری استراتژیک و بدخیم، آرام-آرام به طالبان کمک کرد پس از بازسازی تشکیلات نظامی و تجدید قوای مجدد، شورش‌شان را آغاز کند. در طول پانزده سال، پاکستان موفق شد شورش طالبان را تا سرحد استیلا بر بیش از نصف خاک افغانستان، وادارکردن ایالات متحده به دست کشیدن از جنگ و پذیرش مذاکره و تبدیل کردن یک گروه شورشی به گزینه‌ی بدیل حاکمیت یا دست‌کم جز لاینفک نظام آینده‌ی افغانستان قدرتمند کند. پاکستان که در طول ۱۵ سال گذشته موفق به اجرای سناریویی شد که در آغاز ناممکن به‌نظر می‌رسید، پس از خروج ایالات متحده، ساقط کردن نظام سیاسی مستقر در کابل یا دست‌کم غلبه‌ی سیاسی و نظامی بر جمهوری اسلامی افغانستان در جریان پروسه‌ی صلح را از همین اکنون پایان‌یافته می‌داند. غایت سیاسی استراتژیک پاکستان در خصوص افغانستان، روی کار آمدن یک حکومت اسلام‌گرای افراطی، وابسته، ضعیف و متضمن اجرای منافع این کشور در کابل است که امارت اسلامی یا «حکومت اسلامی همه‌شمول» مورد نظر ملا برادر، آن را برآورده می‌کند. اتفاقی که برای مردم و حکومت افغانستان بدترین سناریوی ممکن است و می‌تواند به دوام جنگ در برابر طالبان و پاکستان به‌عنوان جمهوری اسلامی افغانستان یا در قامت جنبش مقاومت در صورت فروپاشی نظام منجر شود.

با علم‌شدن خطوط سرخ در همایش افتتاح مذاکرات بین‌الافغانی در دوحه و گستردگی و عمق نفوذ و هویت‌محوربودن این خط سرخ‌ها در عقبه‌های سیاسی و اجتماعی دو سوی جنگ جاری افغانستان، به‌نظر می‌رسد بعید است مذاکرات صلح دوحه به یک توافق سیاسی بینجامد. اگر دستیابی به راه حل و توافق سیاسی بعید نباشد، در یک سناریوی خوش‌بینانه از منظر این قلم، دست‌کم این مذاکرات به‌عنوان یکی از نفس‌گیرترین و پیچیده‌ترین نمونه‌های مذاکرات صلح [با هویت و نوعیت شورش] در تاریخ معاصر، قطع و وصل‌های بسیار در جریان پروسه و چالش‌ها و بن‌بست‌های نفس‌گیری را در برابرش خواهد دید. در تقابل خط‌سرخ‌هایی که هرکدام خون دیگری را می‌چشند، گریزراه پیش‌بینی‌شده، یک راه‌حل بین‌البین و تلفیقی از خطوط سرخ و مطالبان اصلی است؛ راه‌حلی که بتواند خطوط سرخ و مطالبات اصلی هر دو سوی جنگ را با خودش حمل و امتیازات دو طرف را واریز کند. نخستین دلیلی که وقوع این سناریو را عمیقا به چالش می‌کشد یا دست‌کم بسیار دشوار و پرتنش می‌‌کند، تیم سیاسی است که به رهبری رییس‌جمهور غنی و معاونت امرالله صالح (دو خصم آشکار و ظاهرا آشتی‌ناپذیر طالبان) دستگاه اجرایی قدرت را در اختیار دارد. پیشینه‌ی منش و شخصیت سیاسی آقای غنی در دست‌کم شش سال گذشته نشان می‌دهد که سرسختی او در تعقیب و به اجرا گذاشتن اهداف‌اش از یکسو و اشتیاق‌اش به بقا در قدرت، می‌تواند به روی دست‌گرفتن ریسک‌آورترین اقدامات از طرف او بینجامد. نقطه‌ی اوج این سناریوی ریسک‌آور، دوام جنگ با شورش طالبان حتا در صورت توافق طالبان با نمایندگان هیأتی است که اعضای آن اکثرا وابسته به مخالفین سیاسی او هستند یا دست‌کم عضو تیم سیاسی اصلی او نیستند.

دومین چالش برای تحقق‌یافتن سناریوی بین‌البین، استراتژی طالبان و پاکستان برای غلبه‌ی سیاسی یا نظامی بر جمهوری اسلامی افغانستان است. واقع این است که طالبان به کم‌تر از توافقی که نه‌تنها غلبه و نفوذ حداکثری‌شان در نظام آینده را رقم بزند بلکه بقای سیاسی‌شان را نیز تضمین کند، راضی نخواهند شد؛ زیرا تحقق این هدف جز با یک نظام دیکتاتوری، افراط‌گرا، ایدیولوژیک و کاملا ضددموکراتیک ممکن نیست؛ نظامی که در آن طالبان بتوانند از تنها ابزارهای در دسترس‌شان، خشونت، سرکوب و اسلام‌گرایی افراطی‌، برای نفوذ و بقا استفاده کنند. چنین سناریویی حتا اگر به ظاهر و به اسم و رسم به‌عنوان توافق بین‌البین تبلیغ و چهره‌تراشی‌ شود، معنا و مصداقی جز برگشت به گذشته برای مردم افغانستان ندارد. برگشتی که اگر ناممکن نباشد، بسیار بعید می‌نماید.

دوره طالبان یک خاطره بد برای مردم افغانستان است و جز دیکتاتوری، افراط‌گرایی و رفتارهای ایدیولوژیکی به یاد مردم نیست.
دوره طالبان یک خاطره بد برای مردم افغانستان است و جز دیکتاتوری، افراط‌گرایی و رفتارهای ایدیولوژیکی به یاد مردم نیست.

فارغ از احتمالات بالقوه‌ی شکست در دستیابی به توافق سیاسی و کاروانی که اکنون برای یافتن راه‌حل سیاسی عزیمت کرده است، رخ‌دادن چند اتفاق می‌توانست شانس‌های موفقیت در پروسه را افزایش داده و عوامل اصلی دوام منازعه را دستکم تضعیف می‌کرد.

نخست این‌که ایالات متحده برخلاف نگاه کوته‌بینانه و شتاب‌آلودی که اکنون در پیش گرفته، همان‌طور که با حوصله و چشم‌انداز استراتژیک وارد جنگ افغانستان شد و به واقع آن را خلق کرد، به پروسه‌ی صلح نیز رویکرد مشابه می‌داشت. نگاه درازمدت و حوصله‌مدارانه‌ی ایالات متحده نسبت به پروسه، نگه‌داشتن مشقت نظامی بر طالبان و دوام فشار سیاسی واقعی بر پاکستان، می‌توانست طالبان را در موقعیت انتخاب میان نابودی یا تضعیف شدید زیر فشار جنگ و توافق سیاسی قرار دهد. فشار سیاسی ایالات متحده اگر حتا به گستردگی معمول‌اش بر پاکستان وضع و ادامه می‌یافت، این کشور را از هدف تسلط حداکثری اما غیررسمی بر افغانستان به واسطه‌ی یک دولت مطیع و دست‌نشانده به توافق سیاسی برد-برد و معقول با حکومت افغانستان در خصوص مسأله‌های مورد مناقشه‌ی دو کشور گسیل می‌کرد. در روند مستعجل دوحه، شتاب‌ ایالات متحده برای خروج هرچه سریع‌تر چنان برآفتاب است که به‌نظر می‌رسد این کشور با توسل به پروسه‌ی جاری صلح و دریافت نخستین بهانه‌ها و دستاویزها، صرفا به دنبال توجیه خروج‌اش از جنگ افغانستان و ماست‌مالی افتضاح شکست بزرگ‌ترین ارتش جهان در جنگ با یک گروه شبه‌نظامی محلی و عقب‌مانده باشد.

دومین وضعیت و بستری که می‌توانست شانس دستیابی به حل سیاسی واقعی و بنیادین منازعه‌ی افغانستان را افزایش دهد، تحمیل فشارهای سنگین جنگ بر طالبان و خستگی این گروه از دوام منازعه است. اگر طالبان همان‌قدر که مردم و دولت جمهوری اسلامی افغانستان از دوام جنگ خسته هستند، خستگی و فشار سهمگین جنگ را تحمل می‌کردند، با حسن نیت واقعی و نه نمایشی به پیشواز صلح می‌آمدند. البته این سخن به معنای نفی و انکار فشار جنگ بر طالبان نیست اما شدت این فشار چندان نیست که مردم و دولت افغانستان تحمل می‌کنند. به‌دلیل فشار ناشی از دوام جنگ و تقاضای عمومی به صلح و البته فشار ایالات متحده بود که حکومت و مردم افغانستان به امتیازات فربهی چون رهایی بیش از پنج هزار زندانی خطرناک طالبان رضایت دادند. در روند جاری، طالبان نه از سر فشار ناشی از دوام جنگ که از سر امتیازدهی یک‌جانبه به این گروه و در نتیجه رویای فتح کابل به واسطه‌ی دوام شورش یا غلبه‌ی سیاسی به واسطه‌ی مذاکره، به پروسه حاضر شده‌اند.

سومین پیش‌نیاز موفقیت پروسه‌ی صلح، مذاکره و توافق با پاکستان پیش از مذاکره با طالبان بود. واقعیت این است که عامل، حامی و مهندس اصلی جنگ و شورش افغانستان پاکستان است و طالبان به‌نفسه گروه نیابتی است که برای محقق‌شدن اهداف این کشور در خصوص افغانستان می‌جنگند. حتا اگر این تعبیر شدید و ناشی از اغراق در نقش پاکستان در جنگ افغانستان باشد، مذاکره و توافق با پاکستان با نتیجه‌ی قطع یا دست‌کم کاهش حمایت این گروه از طالبان، می‌توانست عقبه‌ی نظامی، استخباراتی و سیاسی طالبان را خالی و این گروه را در معرض شکست و نابودی قرار دهد. در آن‌صورت، دوام جنگ تا مرز مذاکره با یک گروه شورشی صرفا داخلی به قد و قامت طالبان، دست‌یافتنی و در توان حکومت افغانستان بود. اگر کابل و اسلام‌آباد به‌عنوان مهندس و حامی شورش در افغانستان پیش از آغاز پروسه‌ی صلح با طالبان، به‌صورت رسمی و بنیادین بر سر مسایل مورد مناقشه و بنیادین مذاکره و دست‌کم توافق‌های اولیه صورت می‌گرفت، صلح دست‌یافتنی می‌بود. در روند جاری، نه‌تنها مسائل و محلات منازعه میان دو کشور همچنان پابرجا مانده که روابط سیاسی کابل و اسلام‌آباد به یکی از وخیم‌ترین شرایط در طول دو دهه‌ی گذشته رسیده است. مذاکره و توافق با گروه نیابتی فارغ از این‌که چقدر دست‌یافتنی است، ریشه‌ی منازعه را نمی‌خشکاند. مسأله‌ و مهندس اصلی منازعه‌‌ و شورش افغانستان، پاکستان است. پروسه‌ی دوحه اگر مراد از آن دستیابی به یک توافق و مصالحه‌ی بنیادین است، می‌بایست پس از مذاکره و توافق کابل و اسلام آباد چیده می‌شد.

انتخابات امریکا در راه است و ترمپ بنا بر قولی که به هوادارانش داده بود، کم‌تر از دو ماه مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور، برای خروج از افغانستان شدیدا شتاب دارد.
انتخابات امریکا در راه است و ترمپ بنا بر قولی که به هوادارانش داده بود، کم‌تر از دو ماه مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور، برای خروج از افغانستان شدیدا شتاب دارد.

صبح‌گاهی که در آستانه‌ی آغاز همایش افتتاح مذاکرات بین‌الافغانی میلیون‌ها چشم به دوحه دوخته شده و ده‌ها دیپلمات ارشد درگیر در منازعه و مصالحه‌ی افغانستان به‌صورت فیزیکی یا مجازی حضور یافتند، رقم خوردن دیدار نمایندگان ارشد دو طرف و پذیرش دیدار رو در رو موجی از امید و گشایش در گره کور خونریزی در افغانستان را برانگیخت. اگرچه در روایت رسانه‌ای و کمابیش سیاسی که از هوتل مجلل شرایتون به فرستنده‌ها مخابره شد، امیدها و خوشبینی‌ها غالب و برجسته بود اما واقع این است که این روایت‌ها لفافه‌های انداخته‌شده بر سیمای واقعی و ترسناک مسئله‌ی جنگ و صلح افغانستان را به کنار نکشید. طبیعی و پذیرفتنی است که آغاز ماجرا به‌نفسه، هیجان‌آور و آدرنالین‌زا است. به استثنای طالبان و پاکستان که در خصوص آن‌ها مرددم، همه‌ی طرف‌ها چه حکومت افغانستان و چه حامیان بین‌المللی آن از دوام جنگ و هزینه‌ی انسانی و مالی سنگینی که بر دوش‌ها تحمیل کرده، خسته‌اند. در صدر، مردم افغانستان که در نوک پیکان این جنگ خونین و کمرشکن قرار دارند، از دوام جنگ خسته‌اند و به تبع آن، به‌عنوان قربانیان بی‌پناه، معصوم و تشنه‌ی آرامش، مستحق هیجان‌اند اما هرچند دشوار و تلخ به خاصه برای مردم افغانستان، قراین، واقعیت‌های موجود و التفات به عوامل و دلایل دخیل در این جنگ، شهادت می‌دهد که لیوان این پروسه، نیمه‌ی پر ندارد.