انسانهای بزرگ بر سر پیچهای مهم از آزمون روزگار کامیاب بیرون میآیند. از مهمترین این آزمونها یکی قرار گرفتن در دوقدمی قدرتِ شبههآلود است. قدرت شبههآلود یعنی قدرتی که راه رسیدن به آن از میان ستم و بیعدالتی میگذرد. قدرت شبههآلود یعنی قدرتی که چون نیک بشکافیاش، در آن خون دلِ افتادگان و ناامیدان و سرکوب شدگان را بیابی. قدرت شبههآلود قدرتی است که پیسنگش را بر دروغ و خیانت و جفاکاری و عهدشکنی گذاشتهاند. نزدیک شدن به چنین قدرتی، بیباکی بسیار میطلبد. نیز، دور شدن از آن- وقتی که در دوقدمیاش رسیده باشی، شجاعت فراوان میخواهد. بیدل میگفت: با هر کمال اندکی آزادگی خوش است/ گیرم که عقل کل شدهای، بیجنون مباش. تن به جاذبهی قدرتِ شبههآلود ندادن به آزادگی نیاز دارد و آزادگی- به تعبیر بیدل- از «جنون» میآید و نه از عقل بسیار. در اینجا جنون یعنی همتِ پشت پا زدن به تعلقاتی که آزادگی را تباه میکنند. در انتخابات ریاست جمهوری امسال افغانستان، دو نامزد (داکتر عبدالله عبدالله و داکتر اشرف غنی احمدزی) به دور نهایی رقابت رفتند. آوازه افتاد که رییس دارالانشای کمیسیون مستقل انتخابات و همدستان او به نفع داکتر احمدزی تقلب کردهاند. تا در این مورد شکی وجود داشت، میشد درک کرد که داکتر احمدزی ساکت بماند و با احتیاط با مسئلهی تقلب برخورد کند. اما پس از آنکه کاملا روشن شد که اتهام تقلب مبنای محکمی داشته و تیم رقیب حتا اسناد این تقلب را در دست دارد، از داکتر احمدزی انتظار میرفت که اندکی آزادگی نشان بدهد و این تقلب گسترده به نفع خود را محکوم کند. او اما چنین نکرد و حتا به انکار تقلب برخاست. آنچه در این میان روشن شد، این بود که داکتر احمدزی در این آزمون ناکام ماند. هرچند خود او در جریان مبارزات انتخاباتی هیچ فرصتی را برای خودستایی از دست نداد و طرفدارانش نیز همواره به یاد مردم دادند که او «دومین متفکر» بزرگ جهان است، ناکامی او در ایستادن در برابر قدرتِ شبههآلود (از طریق تقلب) نشان داد که او هرچه باشد، نشانی از بزرگی ندارد. حتا اگر بپذیریم که او عقل کل است و از این جهت کمالات بسیار دارد، در این واقعیت هم تردیدی نمانده که آزادگی و شجاعت اخلاقیاش صفر است. آخر چگونه میتوان ذرهای آزادگی داشت و از خیانتی که در امانت مردم شده همچنان دفاع کرد؟