قدرتِ نرمِ دیپلماسی
به گفتهی سر مورگنتاو، سیاستشناس واقعگرای کلاسیک، سه عنصر در سیاستِ خارجی به عنوان ابزار برای رسیدن به هدف استفاده میشوند: 1- نیروی نظامی 2- دیپلماسی 3- جنگ تبلیغاتی. البته واضح است، هر کشوری از یکی یا ترکیبی از ابزارهای نامبرده در راستای تأمین منافع کوتاهمدت و درازمدت خود سود میبرد و بدون تردید، تلاشهای جان کری هم از این محدوده خارج نیست. داشتن یک متحدِ دموکراتیک و باثبات در منطقه بهنفع ایالات متحدهی امریکاست تا یک افغانستان تجزیه شده، بیثبات و سقوط کرده در بیاعتمادیهای قومی و سیاسی.
تلاشهای اخیری که از طرف کری، دابنز و برخی دیپلماتهای بینالمللی دیگر در راستای حل معضلهی انتخاباتی افغانستان صورت گرفتند، نشانگر دو واقعیت اند که باید بهتر درک کرد و در آینده به آن اهمیت داد:
1. با وجود تنشها و زورآزماییهای صریح و ضمنی رییس جمهور کرزی با غرب و بهویژه ایالات متحده، افغانستان هنوز هم در سیاستِ خارجی امریکا جایگاه برجستهای دارد. بهخاطر همین ارزش و اهمیتش، امریکا حاضر نخواهد بود که منافع درازمدت خود را بهخاطر یک سلسله احساساتیبازیهای طرف مقابل خود به خطر اندازد.
2. این تب و تلاشهای فشرده و نفسگیر که به توافقات ملموسی انجامید، نشان دهندهی ظرفیت و مهارت دیپلماسی بسیار بالای جان کری نیز است. دهها تن سیاستمدار، نخبه و موسفید و متنفذ در این کشور وجود دارند و هرکدام به شکلی از اشکال در انتخابات دخیل بودند، امّا هیچکسی جز اظهار نظرهای آبکی و احساساتی که منجر به حاد شدن اوضاع شدند، این قدر جسارت نداشتند که پا پیش گذاشته و راهی برای بیرونرفت از بُنبست مطرح کنند. این در حالی است که این مأموریت را جان کری در ظرف دو شب و روز به نتیجه رساند. تغییرات ناگهانی در روابط و موضعگیریهای دو نامزد و ریاست جمهوری افغانستان بیانگر آن است که قدرتِ نرمِ دیپلماسی در سیاستگذاریها و روابط بینالملل در دنیای مُدرن چقدر کارساز و مفید است و به همین خاطر، غربیها بهترینهای عرصهی دیپلماسی و سیاست را به پُستهای مهم، نظیر وزارت خارجه، میگمارند تا در صورت لزوم، از صدها میل سلاح و موشک و میزایل، بُرندهتر عمل کنند.