ماه اسد بود و در قزلآباد فصل خرمنکوبی از راه رسیده بود؛ همراهش گویا طالبان هم وارد شهر شده بودند. میرمحمد و گلمحمد اولین بارِ گندم را به خانه رساندند. از چاشت گذشته بود که دو برادر را طالبان بردند، تنها آنها نه که حداقل ۱۶ عضو خانواده زهرا را هم بردند. این سرآغاز رنجی است که زهرا و سهیلا کشیدهاند؛ کسانی که مانند هزاران خانوادهای دیگر بیدلیل چنان فاجعهای را پشت سر گذاشتهاند که بازگفتنش پس از سالها با اشک و درد غیرقابل وصفی همراه است.
کتاب آن شب هیچ یک از مردان خانواده برنگشتند، حاوی ۳۸ قصه از کسانی است که دستکم یکی از اعضای خانوادهشان را به فجیعترین شکل ممکن از دست دادهاند. به همین سبب سرگذشتها واقعی است، کسانی که زخمهایشان را باز میکنند و از دردهایشان حرف میزنند هنوز زندهاند. این کتاب پردهای است که روبهرویمان آویخته شده تا قربانی زنده و اسم و رسمدار، از آن طرف قصهاش را باز گوید.
اهمیت و تأثیر کتاب را نیز از همینجا میتوان درک کرد و سنجید، چه اینکه ما را به شنیدن بیواسطه سخنان قربانی دعوت میکند؛ نوعی رفتن به ساعات و لحظات رنجاندود و تلخی که اعضای یک خانواده، همسر، پدر، فرزند یا دوستان قربانی تجربه کردهاند. بسیاری از این قربانیان خشمگیناند و از ما میطلبند که خشمشان را همراهی یا دستکم تأیید کنیم. از طرفی این یک همراهی همدلانه است که مخاطب میکوشد تا برای همدردی با قربانی، به حرفهایش گوش فرا دهد. در پایان این همراهی طولانی اگر این قصهها یخن مخاطب را رها نکنند و نگذارند دردها با خواندن واپسین جمله محو شوند، کتاب در کارش موفق بوده است.
تاریخ شفاهی قربانیان یک هدف اساسی را دنبال میکند، اشتراکگذاری آگاهی قربانی با دیگران و تحت تأثیر قراردادن فکر و بینش مخاطب از این طریق. این آگاهی در نحوه اندیشیدن افراد جامعه لاجرم تأثیر میگذارد و به شکلدادن گفتمانی قربانیمحور و عدالتطلب و ضد ستم در حوزهی عمومی کمک میکند. مردم پیوسته در معرض این سوال قرار میگیرند که چرا باید کسی بیدلیل یا بیدلیل موجه و قانونی قربانی خشونت میشوند؟ ما، مای ناظر، چه میتواند تا زخم قربانیان التیام یابد یا عدالت بر خاطیان اجرا شود؟
با این توضیح کتاب «آن شب هیچ یک از مردان خانواده برنگشتند» اولین گام برای برآوردن اهدافی است که گفته شد. ۳۸ قصهی این کتاب، گزارش احوال کسانی است که به دست رژیم کمونیستی، گروههای جهادی، طالبان و زورگویان به اشکال مختلفی مانند اختطاف، زندان و شکنجه و ترور و ماینگذاری فردی یا دستهجمعی کشته شدهاند.
این مجموعه محصول مصاحبههای طولانی است که همکاران مؤسسه حقوق بشر و دموکراسی طی سالها کار با قربانیان جنگ جمعآوری کردهاند. تدوین آن از این نظر که کار پیراستهای عرضه شده، بیشک طاقتفرسا بوده است. برای خواننده نیز خواندن این قصهها اصلا آسان نیست. خواننده با سرگذشت کسانی روبهروست که تلخترین مصیبتها را در جریان جنگ و پس از آن با پوست و استخوان تجربه کردهاند. هر صفحه دردی را میگشاید که هنوز زخماگین و تازه است؛ زخمهایی که بهندرت در رسانهها و حوزهی عمومی دیده یا در موردش حرف زده شده است. اهمیت کار نیز در همین است که توانسته روایتی صادقانه از اکثریت بیصدا و مردم عادی را که گاهی حتا نقش و نظر چندانی در مسائل سیاسی نیز نداشتهاند به دست دهد، و آیینهایست از پیامدهای دردناکی که حاکمیتهای خودکامه، سرزمین بیدولت و جنگ، بر سر فعالان سیاسی یا کسانی که دیگرگونه فکر میکردند، میآورد.
برای اینکه بتوانیم به درک فراگیر از رنج قربانیان دست یابیم، هدفی که این پروژه دنبال میکند، ناگزیریم تمهیداتی بسنجیم که بتواند به خواندهشدن و شنیدهشدن قصههای قربانیان کمک کند. بهنظرم رسید که دو-سه نکته را در این مورد پیشنهاد کنم. عرضهی رایگان و همگانی با استفاده از تمامی پلتفرمهای انتشار کتاب، با توجه به ضعفی که در توزیع و نشر کتابهای کاغذی وجود دارد، به سادهترشدن دسترسی به این کتاب کمک میکند. پارهای از اشکالات در صورتبندی قصهها و برگردان دقیقتر شکل گفتاری یک کلمه به نوشتار مرتبط است. به این معنا که لازم است قصهها یکدست باشد و بریدگیهای ناشی از طرح سوال مصاحبهکننده به هنگام مصاحبه با قربانی، نباید مسیر قصهها را پیوسته عوض کند یا قصه را دشوارفهم سازد. ما در میانهی یک قصه گاه حتا تا مرز حدسزدن اینکه مصاحبهکننده چه پرسیده که قربانی به تتهپته افتاده، پیش میرویم. در طول کتاب صدای راویان مشخص است، بیآنکه بدانیم در چه حالاند و چه میکشند. از این جهت وفاداری صددرصد به پیادهکردن و ویرایش مصاحبه با همان روالی که انجام شده، میتواند به منظور بهترشدن متن کنار گذاشته شود.
همانطور که در مقدمه کتاب آمده، باید منتظر انتشار جلدهای بعدی قصههای قربانیان جنگ باشیم، اما پیش از آن این کتاب از ما دعوت میکند که تا به صحنههای کشتار و ترور و زندان و اختطاف بیدلیل خیره شویم و بپرسیم آنها به چه جرمی چنان بیرحمانه کشته شدند؟