در احتمالا بزرگترین کمک مالی که در تاریخ معاصر به یک کشور صورت گرفته، افغانستان در دو دههی گذشته، صدها میلیارد دالر کمک نقدی و غیرنقدی برای بازسازی، تحکیم نظام و استقرار یک دولت مدرن دریافت کرد. در پی حملات ۱۱ سپتامبر و حملهی نظامی ائتلاف بینالمللی ضدتروریزم به افغانستان، یک حشر جهانی به راه افتاد تا افغانستان را برای فصل جدیدی از حیات سیاسی و اجتماعیاش دستگیری کند. بر پایهی آخرین گزارش سیگار، بازرس ویژهی ایالات متحده در امور بازسازی افغانستان، در دو دههی گذشته تنها ایالات متحده ۱۳۷ میلیارد دالر به افغانستان کمک کرده است.
بازدهی یکی از بزرگترین کمکهای مالی به یک کشور در تاریخ معاصر جهان اما، یک فاجعهی واقعی است. پس از ۲۰ سال و سرازیرشدن صدها میلیارد دالر کمک نقدی و غیرنقدی به افغانستان، افغانها هنوز هم از نبود و کمبود اولیهترین خدمات و زیربناها رنج میبرند. پایتخت هنوز به برق پایدار و سیستم فاضلاب مناسب دسترسی ندارد. بارش باران و برف برای ساکنان کابل، نزول یک بلا و مصیبت است. یک باران چند ساعته و سبک، اکثر جادهها و کوچههای شهر را در آب غرق میکند. معنای خدمات برقرسانی برای ساکنان پایتخت، چیزی در حدود استفاده از روشنایی جرعه-جرعهی باتری یک چراغ قوه در یک جنگل پرت است. برای بخش بزرگی از پایتخت، مفهوم جاده یا خاکراهی پر از گرد و خاک است که عبور یک بایسکل دو برابر حجماش خاک به هوا بلند میکند یا جادههایی که پارگی و شکستگی در آن بیش از بخشهای اسفالتشده است. در کابل، حتا انبارشدن انباشتهای زباله در جادهها، یکی از مصیبتهای شهر است.
با خروج از حدود پایتخت به چهارسوی کشور، ماجرای خدماترسانی حداقلی، فاجعهبارتر میشود. هزاران کودک از ابتداییترین امکانات آموزشی در سراسر کشور محروماند. هزاران مادر باردار به خدمات صحی ابتدایی دسترسی ندارند. ولایتهایی با دستکم یک میلیون جمعیت، حداکثر سهمشان از خدمات صحی، یک شفاخانه دولتی با ۵۰ بستر است که ۲۰ بستر آن از کار افتاده است. هزاران کودک در دوردستهای افغانستان و حتا در همسایگی دیوار به دیوار کابل، از سایهسار توت و چنار یا صخره و سنگ، بهعنوان صنف درسی استفاده میکنند که به دور از گزند آفتاب سوزان، آموزش ببینند. آب آشامیدنی برای بخش بزرگی از افغانها تأمین نیست. دهها هزار زارع و زمیندار افغانستان هنوز هم از سیستم زراعت بدوی استفاده میکنند. آمار مادران نیازمند به خدمات صحی، کودکان نیازمند به غذا و مبتلا به سوءتغذیه، دانشآموزان نیازمند به ابتداییترین امکانات آموزشی و دهها صنف مختلف اجتماعی و سنی، هرکدام از یک میلیون کمتر نیست.
ماجرای محرومیت افغانها از خدمات ابتدایی، داستان حزنانگیز و بسیار طولانی است که شرح مبسوط آن مثنوی هزار من میشود. به اختصار میتوان گفت سهم مردم افغانستان از دریای کمکی که در ۲۰ سال گذشته به این کشور سرازیر شد، چند جویبار کمآب و باریک است.
برخلاف وضعیت اسفبار مردم، داستان مقامات دولتی و سیاسی افغانستان با کمکهای جامعه جهانی در دو دههی گذشته، متفاوت است. این یک واقعیت تلخ اما جاری و واقعی در افغانستان است. مقامی که پس از چند سال کار در یکی از نهادهای دولت، دستش از ثروث فاسد خالی باشد، اکثرا به «بیعرضگی» متهم میشود. کسی که چنین سرنوشتی در افغانستان داشته باشد، «بهندرت» بهدلیل امتناع از واردشدن در تالاب فساد، ستایش و تکریم میشود. این دو تکه، مصداقی از مصادیق فراوان و آشکار تبدیلشدن فساد به یک «فرهنگ مسلط» در کشور است.
تفریحگاههای افغانستان که عمدتا در اطراف کابل قرار دارند، یکی از ساحات رویش انبوه نتایج فساد افسارگسیختهای است که در دو دههی گذشته پنجه در گلوی کشور فشرده است. با خروج از دروازهی پایتخت به شمال، شمالی بزرگ در حد فاصل میان کوتل خیرخانه تا گلبهار در دامنهی گذرگاه مرتفع سالنگ، قلمرو صدها کاخ اشرافی و مجلل است که در میانهی زمینهای زراعت دهقانان عمدتا تهیدست و خانههای گلین تودهی فقیر و بینصیب از کمترین خدمات دولتی اعمار شده است. کاخهایی محصور در باغهای وسیع و گلباران و تزئینات فوق اشرافی. اگر معدود تاجران خودساختهی باهوش و ناآلوده به فساد را از مالکان این کاخهای تفریحی جدا کنیم، آنچه میماند، مجموعهای از مقامات دولتی است که با عناوین وزیر، سفیر، جنرال، قومندان امنیه، معین، رییس و حتا فرمانده حوزهی امنیتی پولیس و عناوین دیگر، پس از چند سال کار در دستگاه دولت، به خرواری از ثروت بادآورده رسیدهاند.
شمالی، فقط گوشهای از مصادیق و نتایج فساد مقامات دولتی افغانستان است. کلانشهرهای افغانستان و بهخاصه کابل، از ملکیتهای میلیونی مقامات فاسد دولتی مملوست. عمارتهای تجارتی، تانک تیلها و دهها نوع تجارتهای پرسودی که بنیه و تنهاش را از ثروتهای فاسد گرفته، در واقع بازدهی و تغییرشکل پولی است که سهم دانشآموز محروم از مکتب، مادر محروم از امکانات درمانی، روستایی نیازمند به شفاخانه و مردمی است که به کمترین سطح از خدمات دولتی دسترسی دارند. خارج از خاک افغانستان، مراکز تجارت و انباشت و توسعهی ثروت در منطقه از دبی در امارت متحدهی عرب تا ازمیر و استانبول در ترکیه، آدرسهای امن و مطمئن انتقال و استقرار ثروت فاسد مقامهای دولتی افغانستان است. صدها مقام پیشین و برحالی که در دولت افغانستان کار کردهاند، در شهرها و بانکهای امارت و ترکیه، خانه، املاک، شرکت و حسابهای بانکی میلیونی دارند.
اگر مقاماتی که شخصا یا بهصورت خانوادگی تاجر و تجارتپیشه بودهاند و آندسته از مقاماتی را که از ورود به تالاب فساد شجاعانه امتناع و «بیعرضگی» انتخاب کردند کسر کنیم، کمتر کسی از جمع مقامات عالیرتبه و میانرتبهی افغان میتوان سراغ داشت که پس از چند سال کار در نهادهای دولت، ثروتی هنگفت و فاسد نیندوخته باشد. چگونه ممکن است مقامی که دستمزد قانونی کارش در حد فاصل ۵۰ تا ۲۰۰ هزار افغانی در ماه است، پس از چند سال کار در نهادهای دولت، ساعت چندهزار دالری به مچ ببندد، کارت حساب بانکی میلیونی به جیب بگذارد، در خانهای به جلال شاهی و اشرافی زندگی کند، کاروانی از موترهای آخرین مدل زیر پایش فرش کند و سند مالکیت املاک و تجارتهای میلیونی را در گاوصندوق خانهاش نگه دارد؟ هیچ مقام دولتی فاسد افغانستان، به هیچ صورتی نمیتواند از مسئولیت این پرسش سنگین و شرمآور، فرار کند. برای پیگرد قضایی و قانونی فاجعه و جنایت فساد در افغانستان بهعنوان یکی از سهمگینترین پروندههای فساد در تاریخ معاصر، اگر در یک فرض بعید روزی اتفاق بیفتد، آنچه بسیار فراوان است و به خروار میتوان تهیه و جمعآوری و ارائه کرد، مدرک و سند است.
دو دهه پس از آنکه صدها میلیارد دالر کمک حشر جهانی برای بازسازی افغانستان، به کام حریص و زشت فساد مقامات افغانستان حیفومیل شد، برای چندمین بار در طی ۲۰ سال گذشته، دیروز کنفرانس بررسی تجدید و دوام کمکهای مالی جهان به افغانستان در ژنو (جنوا) برگزار شد. این کنفرانس اما، صحنهی دیدار و مذاکرهی دو دسته از مقامات مالی و سیاسی بسیار متفاوت است.
نمایندگان افغانستان در کنفرانس ژنو به نمایندگی از دولتی تا گلو غرق در فساد برای تجدید کمکهای مالی به کشورشان با کسانی بهصورت مجازی یا فیزیکی دیدار میکنند که در مقایسه با دولتمردان و مقامات کاخنشین و اشرافیمشرب افغانستان، کوخنشینانی بیش نیستند. مواجهشدن این دو دسته افراد با همدیگر، صحنهی مواجهشدن کاخنشینهای شرمسار و کوخنشینان سربلند است.
نمایندگان افغانستان به نمایندگی از نسلی از مقامات فاسد و اشرافیمشرب، در کنفرانس ژنو از کسانی مطالبهی تجدید و دوام کمکهای مالی به افغانستان میکنند که پس از سالها و دههها کار پرافتخار و انجامدادن شایستهی مسئولیتهایشان، به بازنشستگی که میرسند، در خرجکردن بودجهی زندگیشان، ریاضت میکشند. مقامات دولتی در کشورهای فوقالعاده ثروتمندی که دولت افغانستان از آنها مطالبهی کمک مالی دارند، برخلاف مقامات افغان، در خانههایی معمولی زندگی میکنند که اغلب تفاوت چندانی با خانههای شهروندان متوسط کشورهاشان ندارند. آنها اگر ملاحظات تشریفاتی و اداری یا تدابیر امنیتی مطرح نباشد، برخلاف مقامات افغان که شیفتهی قطارکردن کاروانی از موترهای آخرین مدل است، با بایسکل یا ترانسپوت عمومی مثل مترو و تاکسی به محل کارشان میروند. آنها، برخلاف مقامات افغان که کلکسیونی از ساعتهای چند دههزار دالری در اختیار دارند، ساعتهای ۵۰ دالری به مچ میبندند. مقامات دولتی در کشورهایی که نمایندگانشان در کنفرانس ژنو با نمایندگان دولت افغانستان در کنفرانس ژنو گفتوگو میکنند، اگر متهم به فسادی در حد استفاده از خدمات دولتی برای امور شخصی و خانوادگی یا حیفومیل یک هزار دالر بودجهی دولت شوند، کمترین کاری که انجام میدهند، معذرتخواهی آشکار و عمومی از مردم و استعفاکردن از مقامشان است. در افغانستان، مقامی که به ۵۰۰ میلیون دالر فساد و اختلاس متهم و اتهاماش ثابت شود، کلکاش هم نمیگزد.
یک مقام دولتی در کشورهایی که نمایندگانشان در ژنو با نمایندگان افغانستان گفتوگو میکنند، پس از یک عمر کار پرافتخار و باکیفیت بهعنوان وزیر، دیپلمات، جنرال ارتش، سفیر و عناوین بلندرتبهی دیگر، به بازنشستگی میروند و اغلبشان سعی میکنند در استفاده از حقوق بازنشستگی یا پساندازی که به سختی اندوختهاند، بهصرفه رفتار کنند.
به استثنای اصحاب فسادی که در دو دههی گذشته بودجهی شفاخانه، مکتب و سرک هموطنان محروم و محتاجشان را تاراج کردند، افغانها در مواجهه با کنفرانس ژنو و در میانهی نیاز حیاتی به دوام کمک جهان و بیزاری از فساد دولتمردانشان نمیدانند چه واکنشی به آن داشته باشند. از یکسو دوام و ثبات حداقلی نظام، زندگی و آیندهشان به این کمکها وابسته است و از سوی دیگر، چنگ آلوده و بیرحم فساد مقامات دولت به این مساعدتها فرورفته است و آنچه از این کمکها به مردم میرسد، چند جرعهی ناچیز و حداقلی و فربهشدن روزافزون مافیای قدرتمند فساد در دستگاه دولت است.
افغانها و جامعه جهانی از حجم فسادی که در افغانستان جاریست، به خستگی و بیزاری رسیدهاند اما شبیه به ناچاری که مردم افغانستان با آن مواجهاند، جامعه جهانی نیز با یک ناگزیزی مواجه است. دوام کمکها به افغانستان، ریختن پول مالیهدهندگان غربی به کام هیولای فساد است اما قطع این کمکها به سقوط دولت، فروپاشی، انارشیزم و فاجعهی انسانی منجر خواهد شد که تبعاتش به حدود افغانستان محصور نمیماند و دودش به چشم جهان نیز خواهد رفت.
به بیزاریرساندن جهان از توجه و کمک مالی به افغانستان بهعنوان کشوری که مافیای هفت سر فسادش مهارشدنی نیست، فاجعه و رفتار جنایتآمیز با فرصت تاریخی بود که اگر از آن استفاده میشد، افغانستان با یک تحول شگفتیآور، از باتلاق توسعهنیافتگی نجات مییافت. در فصل بینظیری که صدها میلیارد دالر به کشور سرازیر کرد، این امکان وجود داشت که دار و ندار کشور کوبیده شده و همهچیز از نو ساخته شود، اما مافیای هفت سر فساد دولتی باعث شد افغانستان همچنان در صدر نیازمندترین و فاسدترین کشورهای جهان جایگاهش را تثبیت کند. این فصل اما اکنون به مرحلهای رسیده است که جهان، از دوام و تجدید کمکهایش به افغانستان بیزار است و بعید نیست این بیزاری به رهاکردن کشور به سرنوشت خودش و خروج حامیان استراتژیک از کارزار کمک بیهوده به افغانستان و مبارزهی پایانناپذیر و بینتیجه با این فساد سرسامآور منجر شود. اتفاقی که اگر رخ بدهد، فاجعه و کابوس واقعی افغانها از راه خواهد رسید و مسئولیت این فاجعه بر دوش دولتمردان دو دههی گذشتهی افغانستان است.