محمد فداکار، استاد دانشگاه
مقدمه
افغانستان یک دولت شکننده است. یک قرن است که در مِحنت و تنگدستی بهسر میبرد. در دورههای مختلف تاریخی، تضادها و منازعات داخلی موجب بیثباتی سیاسی شده و این سرزمین را از مسیر توسعهیافتگیاش منحرف کرده است. براساس گزارش جهانی «شاخص اهداف توسعه پایدار ۲۰۱۹» افغانستان با نمره ۴۹.۶ از ۱۰۰ از جمع ۱۶۲ کشور جهان، در رتبه ۱۵۳ام قرار گرفت. این گزارش بیانگر آن است که افغانستان در مقایسه به سایر کشورها، در پایینترین رتبه توسعهیافتگی در جهان قرار داشته و نتوانسته است به کمترین اهداف توسعه پایدار برسد. درحالیکه پاکستان با نمره ۵۵.۶ در رتبه ۱۳۰ام، هند با نمره ۶۱.۱ در رتبه ۱۱۵ام، و تاجیکستان با نمره ۶۹.۲ در رتبه ۷۱ام در میان ۱۶۲ کشور جهان قرار گرفتهاند. دنمارک با نمره ۸۵.۲ در رتبه اول و سویدن با نمره ۸۵.۰ در رتبه دوم توسعهیافتگی قرار گرفتهاند. یکی از دلایل اساسی که افغانستان نتوانسته بعد از شکلگیری حکومت جدید کمترین اهداف توسعه پایدار را تأمین کند، تضادها و منازعات داخلی است. این نوشته در تلاش بررسی تأثیر تضاد و منازعات داخلی بر توسعه و مخصوصا بر سه شاخص اصلی هریک تولید ناخالص داخلی، بهداشت و آموزش در افغانستان بوده و بیان میکند که یکی از دلایل عمده توسعهنیافتگی افغانستان، تضادها و منازعات داخلی است.
تأثیر تضاد بر توسعه در افغانستان
تضاد یا conflict، ناسازگاری، ستیزه، منازعه، و درگیری است. افغانستان در مسیر تاریخ پرماجرایش، درد منازعات پیچیدهای را کشیده است که میان نهادهای مختلف سیاسی وجود داشته و سرانجام افغانستان را در عمق فقر و بدبختیها سقوط داده است؛ تا آنجا که از افغانستان بهعنوان یک دولت توسعهنیافته و ورشکسته یاد میشود. اگر تاریخ نیم قرن اخیر افغانستان را به واکاوی بگیریم، درمییابیم که تضاد میان حزب دموکراتیک افغانستان (PDPA) و سردار محمدداوود خان، کودتای سال ۱۹۷۸میلادی را خلق کرد، در نتیجهی این کودتای نظامی، رژیم کمونیستی قدرت را گرفت و سردار محمدداوود خان را با دار و دستهاش نابود کرد. پلانهای توسعهای رژیم کمونیستی تطبیقنشده مانده بود که آجندای لیبرال-مارکسیست رژیم کمونیستی، اختلاف بزرگی را میان این رژیم و مردمانِ اسلام گرای افغانستانی ایجاد کرد. در نتیجه، بیش از یک میلیون نفر به قتل رسید، در حدود پنج میلیون نفر آواره گشت، زیرساختها از بین رفت و رژیم کمونیستی سقوط کرد. بعد از آن در پی نشست پیشاور ایالت اسلامی افغانستان شکل گرفت. بازهم احزاب سیاسی در افغانستان سر سازش نیافته و در نتیجهی جنگ خونین داخلی، بیش از پنجاه هزار نفر به قتل رسید. دیری نپایید که گروه طالبان از قندهار ظهور کرد. در دوره نظام طالبانیزم، افغانستان بدترین شرایط را سپری کرد؛ صرف نظر از اینکه زیرساختها کاملا از بین رفت، دروازههای مکاتب بسته شد، زنان در خانهها زندانی شدند، چندین هزار نفر به قتل رسیدند و چندین میلیون نفر آواره شدند. سرانجام بعد از حادثه یازدهم سپتامبر۲۰۱۱ امریکا طالبان را از افغانستان بیرون راند و صلح و ثبات در این کشور بازگشت. دولت جدید شکل گرفت؛ در دوره اول ریاستجمهوری حامد کرزی، ثبات سیاسی، رشد اقتصادی، و مشارکتهای اجتماعی مردم را نسبتا امیدوار کرده بود که متأسفانه دور دوم با بازتولید منازعات و بیثباتی همراه شد. انتخابات به بنبست رفت، در نتیجهی یک توافقِ خام دولت حکومت وحدت ملی شکل گرفت. در این دوره دوباره ناامنی و حملات تروریستی اوج گرفت، در حدود ۴۵ هزار سرباز و بیش از ۱۱ هزار مردمانِ ملکی به قتل رسیدند (یوناما ،۲۰۱۶). این روند تضاد و ستیزه همچنان ادامه یافت و افغانستان را از اهداف توسعهیافتگیاش دور کرد.
تضاد در اولین مرحله ممکن توزیع غذا و منابع را مختل کرده و بعد دسترسی به خدمات آموزشی و امکانات صحی را ناممکن میکند. با نگاه بر شواهد، میتوان دریافت که افغانستان بر اثر چهار دهه جنگ و تضاد، از توسعه فاصله گرفته است. فقر مطلق، گرسنگی شدید، سطح پایین زندگی، پایینبودن تولیدات ناخالص داخلی، ضعف سیستم آموزشی و بهداشتی، پایینبودن نرخ امید به زندگی، بالابودن نرخ بیکاری، نبود تناسب میان رشد جمعیت و امکانات رفاهی، پایینبودن شاخص توسعه انسانی (HDI)، نابرابری، تبعیض، فساد، وابستگی، شکافهای طبقاتی، و ناامنی از مشخصات و خصوصیات واقعی این کشور بوده و دلالت بر توسعهنیافتگی دارد.
توسعه یا development؛ در جامعترین تعبیر، بهبود سطح کیفی زندگی، حفظ عزت نفس و آزادی مردم است. توسعه را میتوان به وسیله تولید ناخالص داخلی، درامد سرانه، توزیع عادلانه درامد، دسترسی به امکانات آموزشی، دسترسی به امکانات بهداشتی، شاخص توسعه انسانی، مشارکت اجتماعی، پایداری محیط زیست، استقلالیت ملی و غیره اندازهگیری کرد. مایکل تودارو و استیفن اسمیت در چاپ دوازدهم کتاب «توسعه اقتصادی، ۲۰۱۵» مینویسند که اساسیترین شاخصهای اندازهگیری توسعه، تولید ناخالص داخلی، بهداشت و آموزش است. این نوشته نیز در پی بررسی تأثیر تضاد بر این سه شاخص اصلی توسعه است.
تولید ناخالص داخلی (GDP)
این شاخص بیانگر مجموع ارزش کالاها و خدمات نهایی است که طی یک دوره معین، در یک کشور تولید میشود. چهار دهه جنگ و درگیری، مخصوصا ناامنیهای اخیر ناشی از تضادها، سبب شد از یک طرف زیرساختها نابود شود و از طرف دیگر میزان سرمایهگذاریها کاهش یابد؛ در هر دو صورت میزان تولیدات داخلی نیز به حداقل ممکن کاهش یافت. در عین زمان کاهش سرمایهگذاریها نرخ بیکاری را بالا برده، تولیدات و درآمد کاهش یافته و در نهایت سیر رشد اقتصادی را منفی ساخته است. در ادبیات اقتصاد کلان سرمایهگذاری و بیثباتی سیاسی با هم رابطه منفی دارد؛ یعنی آنگاه که تضاد شدت یابد، سرمایهگذاریها کاهش مییابد. اگرچه بیثباتی در کوتاهمدت باعث میشود خانوارها به خوداشتغالزایی پرداخته و از طریق کار در بخش زراعت، اقتصاد معیشتی خویش را حفظ کنند، اما در درازمدت تنشها و درگیریهای داخلی بر اقتصاد ملی کشور تأثیرات منفی دارد. صرف نظر از سایر پیامدهای منفی، آمارها نشان میدهند که در پی سالها تضاد، جنگ و بیثباتی، نرخ بیکاری در افغانستان از ۸.۴ درصد در سال ۲۰۰۶ به ۴۰ درصد در سال ۲۰۱۶ افزایش یافته است. سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی سیر نزولی داشته و تولید ناخالص داخلی سالانه از ۹.۹ درصد در سال ۲۰۰۶ به ۲.۴- در سال ۲۰۱۶ کاهش یافته است (بانک جهانی، ۲۰۱۸). این سیر نزولی رشد اقتصادی، فقر مطلق را تشدید کرده و سبب شده فقر و گرسنگی قاتلانِ خاموش مردمانِ این سرزمین شود. در تازهترین گزارش اداره احصاییه مرکزی دیده میشود که در حدود ۱۷ میلیون و ۹۰۰ نفر در افغانستان در وضعیت فقر مطلق بهسر میبرند؛ تا آنجا که قادر به تأمین اساسیترین و ابتداییترین نیازهای (غذا، آب، مسکن، بهداشت، امنیت، و…) خویش نیستند.
دسترسی به امکانات بهداشتی
دومین شاخص اندازهگیری توسعه دسترسی به امکانات بهداشتی است. مولفههای اندازهگیری صحت سه چیز است؛ نرخ امید به زندگی، جلوگیری از سوءتغدی، و نرخ مرگومیر. نرخ امید به زندگی در افغانستان ۶۴.۴ سال است ( ۲۰۱۸WHR, ). آمارها نشان میدهد که سالانه ۹ هزار و ۵۰۰ کودک جان خویش را از دست میدهند. بر اساس آمار یونیسیف قبل از آنکه تولد پنج سالگیشان را جشن بگیرند، یک میلیون کودک مبتلا به سوءتغذیاند و از هر شش کودک یک تن به خدمات واکسین دسترسی ندارند. افغانستان در جمع کشورهای با بلندترین نرخ مرگومیر مادران محسوب میشود. در هر دو ساعت یک مادر هنگام ولادت میمیرد (WHO, 2015).
نرخ امید به زندگی، اوسط سالهایی است که مردمانِ یک کشور زندگی میکنند. این رقم در افغانستان بهدلیلی پایین است که کودکان و جوانان این سرزمین بر اثر جنگ و مریضی از بین میروند. دلیل نرخ بالای مرگومیر نیز جنگ و فقدان امکانات بهداشتی است. براساس آخرین آمار سازمان جهانی صحت در سال ۲۰۱۷، افغانستان از نظر مرگومیر در جنگ، سومین کشور جهان بوده و این رقم به ۱۳ هزار و ۳۳۰ نفر رسیده است. بدون شک سالهای جنگ و بیثباتی باعث شد شفاخانهها تخریب و جادهها منفجر شود. متخصصها پناهنده و پرسونلهای صحی جان دهند. برعلاوه در نتیجهی سالها جنگ و تضاد اکثریت پلانهای انکشافی در بخش صحی تطبیقنشده باقی ماند. بنابراین اگر کسی در روستاهای دور افغانستان مریض میشود، باید چندین کیلومتر راههای صعبالعبور را طی کند تا خود را به شفاخانه برساند. مریضهای عاجل به شفاخانه نمیرسند. اگر به شفاخانه برسند، در نبود داکتر و امکانات صحی جانشان را از دست میدهند. از سوی دیگر شفاخانههای دولتی از خدمات ضعیفتری نسبت به شفاخانههای خصوصی برخوردارند. کسانی میتوانند مریضیشان را تداوی کنند که امکانات پولی خوبی داشته باشند.
دسترسی به امکانات آموزشی
سومین اساسیترین شاخص اندازهگیری توسعه، دسترسی به امکانات آموزشی است. مولفههای اندازهگیری آموزش سطح سواد و سالهای تحصیل است. آمارهای یونسکو در سال ۲۰۱۹ بیان میکند نرخ سواد در افغانستان ۴۳.۲ درصد است. از هر پنج کودک، دو تن نمیتوانند به مکتب بروند. براساس گزارش “AfHDS” در سال ۲۰۱۵، در حدود ۵۰ درصد نفوس افغانستان حد اوسط تحصیل را تکمیل کردهاند که ۸ تا ۹ سال تحصیل باشد. تنها ۴ درصد زنان و ۱۰ درصد مردان تحصیلات عالی دارند. با توجه به وضعیت افغانستان میتوان اظهار داشت که دلایل پایینبودن سطح آموزش در افغانستان میتواند فقر اقتصادی، فرهنگهای سنتی، فاصله مکتب تا خانه، ضعف سیستم آموزشی و غیره باشد. واضح است که ناامنی و جنگ سبب کاهش کار و درآمد میشود، درآمد پایین فقر بهبار میآورد. و انسانهای فقیر نسبت به انسانهای ثروتمند کمتر میتوانند از امکانات آموزشی بهره ببرند. بر علاوه تضاد خودش ممکن ناشی از فرهنگهای سنتی و عقبافتاده باشد. جنگ این فرهنگهای سنتی و بدوی را تقویت میکند و در نهایت باعث میشود که پسران بهجای تحصیل، در سنگر جنگ بروند و دختران بهجای تحصیل، ازدواج کنند. این روال باعث میشود سطح سواد و میزان سالهای تحصیل کاهش یابد.
نتیجه
در گفتمانِ توسعه، ثبات سیاسی یکی از مهمترین عوامل توسعهیافتگی شمرده میشود. تضادهای داخلی در افغانستان توانستهاند ثبات سیاسی را برهم زده و کشور را از توسعهیافتگی بازدارد. افغانستان سالهاست که در باتلاق تضاد و منازعه دستوپا میزند و این باتلاقِ عمیق افغانستان را از اهداف توسعه پایدار دور کرده است. اولین و دومین هدف توسعه پایدار به ترتیب نابودی فقر و گرسنگی است، درحالیکه تضادها و منازعات داخلی باعث شده بخش عظیمی از مردم در فقر شدید بهسر ببرند و ابتداییترین نیازهایشان را تأمین نتوانند. مهمترین مسأله این است که افغانستان هنوز در آتش تضاد و منازعه میسوزد.