چشم‌انداز زنانه از صلح

چشم‌انداز زنانه از صلح

جنسیت ضامن سلامت و پایداری صلح

وقتی صحبت از فراگیربودن صلح است، مشارکت همه اقشار و گروه‌های اجتماعی و سیاسی به‌‌خصوص زنان در آن مدنظر است. زنان بخش مهمی از این فرایند هستند که باید مورد توجه قرار گیرند. این توجه هم اخلاقی است و هم الزام‌آور؛ چرا که به‌وجودآمدن یک صلح پایدار به‌واسطه مشارکت حداکثری زنان تحقق می‌یابد. با آن‌که زنان در طول جنگ و پس از آن یکی از مهم‌ترین گروه‌هایی بوده‌اند که بیشترین آسیب‌های فیزیکی و روانی را از جنگ دیده‌اند اما در اکثر گفت‌وگوهای صلح و تصمیم‌گیری برای حل بحران در جوامع پسامنازعه جای آنان خالی بوده است. افغانستان نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. در تلاش‌ها و تحولات چند دهه اخیر افغانستان در راستای صلح‌سازی، زنان غایب بزرگ این رویدادها بوده‌اند. در مواردی نیز حضور آنان عمدتا ابزاری و سمبولیک و در مورد اخیر (گفت‌وگوهای بین‌الافغانی در دوحه) حضور آنان بیشتر تحت فشار جامعه بین‌المللی، گروه‌های اجتماعی و به‌دنبال استراتژی تکثر دولت در میز مذاکره بوده است.

دو دهه از تصویب قطع‌نامه ۱۳۲۵ شورای امنیت می‌گذرد. سندی تاریخی که با هدف احترام به حقوق زنان و دختران برای احیای نقش زنان در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی در راستای تأمین صلح و محافظت از آنان تأکید می‌کند. این سند با هدف واردساختن موضوع جنسیت از چند منظر، زنان را مورد توجه قرار داده است؛ حقوق زنان به‌عنوان غیرنظامیان و قربانیان جنگ باید مورد توجه طرف‌های درگیر در جنگ قرار گیرند. به نقش و عاملیت زنان در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با صلح و پایان منازعه توجه نشان داده شود. به نقش و مشارکت‌‌ زنان در سطوح تصمیم‌گیری در نهادها و سازکارهای ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی برای جلوگیری، مدیریت و حل و فصل مناقشات تمرکز نشان داده شود. تدابیری سنجیده شود که در تمام برنامه‌های صلح و فرایندها و سازوکارهای اجرایی موافقت‌نامه‌های صلح، زنان دخیل باشند.

مفاد قطع‌نامه ۱۳۲۵ سازمان ملل نشان می‌دهد، صلح در دوران جدید به نسبت مفهوم آن در گذشته، محتوای آن گسترده‌تر و عمیق‌تر شده و ساحات بیشتری از زندگی و حقوق بشر، به‌‌خصوص زنان را در بر می‌گیرد. در مفهوم تازه صلح، جنسیت نقش به‌سزایی دارد. نگاه جنسیتی به صلح به‌عنوان رویکردی حداکثری شناخته می‌شود که ضامن سلامت و پایداری صلح به‌شمار می‌رود.

زنان افغان و زندگی در تاریک‌‌ترین دوره تاریخ

«اُسامه» به کارگردانی صدیق برمک (۲۰۰۳) روایت‌گر رنج و درد زنان افغان در دوره سیاه و تاریک طالبان است. اُسامه تصویری نمادین از وضعیت زنان و دختران افغان در یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ این کشور است. فیلم داستان دختری است با نام پسرانه‌ی اُسامه در دوران حاكميت رژيم طالبان. اُسامه نه‌تنها به رنج زنان و دختران در دوره تاریکی از این سرزمین می‌پردازد، بلکه به رنجِ زن بودن در این جامعه نیز می‌پردازد. فیلم با صحنه‌هایی از تظاهرات زنان شروع می‌شود که پلاکاردهایی چون «ما بیوه هستیم»، «ما سیاسی نیستیم» و «ما کار می خواهیم» را با خود حمل می‌کنند. صدیق برمک شجاعانه واقعیت‌های تلخ جامعه دوران طالبان و به‌‌خصوص وضعیت زنان در این دوره را به تصویر می‌کشد. بسیاری از زنان افغان تصویرهای وحشتناکی از زندگی در دوره حاکمیت طالبان در ذهن دارند. زخم ناشی از ترومای حاصل از زندگی در دوره طالبان هنوز روح و جسم بسیاری از زنان می‌فشارد.

خالد حسینی نیز روایت مشابه‌ای از وضعیت زنان افغان ترسیم می‌کند. «مریم» و «لیلا» به‌عنوان نماد زنان افغان در «هزار خورشید تابان» تصویری از عشق، فداکاری، رنج و حقارت زنان افغان است. هزار خورشید تابان قصه تلخکامی‌ها، آرزوها و مشکلات زنان افغان است. «هزار خورشید تابان» روایتی است از کوشش زنان افغان برای به‌دست‌آوردن حقوق اولیه و انسانی‌شان در فضای وحشت‌آفرین جنگ و صلح. بخشی زیادی از این کتاب به دوره حاکمیت سیاه و تاریک طالبان و رنج زنان در این دوره می‌پردازد.

هم خالد حسینی و هم صدیق برمک هر دو به صورت شجاعانه و واقع‌گرایانه‌ای به بخشی از تاریخ زندگی مردم افغانستان در دوره سیاه طالبان می‌پردازند. دور‌ه‌ای که زنان در پستوی خانه‌‌ها و کنج اتاق‌ها تبعید شده بودند. پرسش این است که چه کسی به‌جز گروه طالبان در افغانستان، رویای بازگشت به این دوره تاریک و سیاه را دارد؟ آیا مردم به‌‌خصوص زنان افغان می‌خواهند به این دوره تیره و تار بازگردند؟ با توجه به ایجاد کمپین‌های مختلف حقوق بشری و حقوق زنان برای نادیده‌نگرفتن حقوق زنان در مذاکرات صلح دوحه، پاسخ روشن است. هیچ‌کس حاضر نیست به تاریک‌ترین دوره این سرزمین بازگردد.

از زمان حاکمیت طالبان نزدیک به دو دهه سپری شده است. به واسطه گشایش فضاهای سیاسی و اجتماعی و پالیسی‌های تبعیض مثبت برای زنان، آن‌ها از فرصت‌های بیشتری نسبت به گذشته برای دیده‌شدن برخوردار شدند. هرچند این فرصت‌ها با توجه به نقش و اهمیت آنان در جامعه هنوز اندک است، اما نسبت به گذشته برای زنان یک دست‌آورد مهم تلقی می‌شود. به‌رغم تبلیغات طالبان و برخی رسانه‌ها و افراد حامی آنان که بر این عقیده‌اند گروه طالبان تغییر کرده‌اند و واقعیت‌های جدید جامعه افغانستان را درک می‌کنند، اما در دیدگاه‌های طالبان نسبت به زنان تغییر چندانی به‌وجود نیامده است. این‌که در تیم مذاکره‌کننده این گروه در دوحه هیچ زنی مشاهده نمی‌شود، تأییدی بر این مدعاست. زمانی که سخن‌گویان این گروه از نقش زنان و جایگاه آنان در نظام سیاسی آینده طالبان صحبت می‌کنند، آن‌ها حضور زنان را مشروط به حدود شریعت و اسلام می‌کنند. شریعت و اسلامی که طالب از آن سخن می‌گوید، نگاه فرودستانه نسبت به زنان دارد که همراه با محدودیت، تبعیض و اقتدارگرایانه است. با توجه به این‌که بحث اصلی روی میز مذاکره آینده وضعیت حقوق بشر نه، بلکه تقسیم قدرت است، بنابراین زنان حق دارند که نگران وضعیت و سرنوشت خود باشند. در ساختار مردسالارانه جامعه‌ی افغانستان، منابع و فرصت‌های زنان برای کنش‌گری و دیده‌شدن محدود است و در طول جنگ‌های داخلی و بعد از آن، آن‌ها همواره قربانی بخشی از خشونت اعمال‌شده توسط گروه‌های درگیر در منازعه بوده‌اند.

زنان افغان و جامعه‌ی پساصلح

قانون اساسی افغانستان زن و مرد را دارای حقوق و وجایب مساوی می‌داند و بر سهم و مشارکت زنان در تمام عرصه‌های اجتماعی و سیاسی تأکید می‌کند، اما مواد این قانون در مورد حقوق زنان به‌دلیل باورهای غلط فرهنگی، ساختار مردسالارانه جامعه و نبود اراده‌ سیاسی تطبیق نمی‌‌شود. در افغانستان بازی‌گران سنتی جنگ و صلح و مولدان سنتی منازعه، نقش اساسی در به حاشیه‌راندن زنان و نسل جدید افغانستان در ساختن جامعه‌ی پساصلح دارند. به‌عنوان مثال زنان و جوانان که نماینده نسل جدید افغانستانند، هیچ فرصتی برای دیده‌شدن در اولین نشست کمیته رهبری شورای عالی مصالحه ملی در اختیارشان قرار نگرفت. تنها بازی‌گران سنتی جنگ بودند که برای دیگری، صلح و جنگ را تعریف می‌کردند. بیش از چند دهه است که این بازی‌گران، مهم‌ترین عامل ایجاد ترس و خشونت در جامعه بوده‌اند و اکنون خود را بیش از هر کسی مستحق این می‌‌دانند که در مورد آینده این کشور و ساختار جدید آن تصمیم بگیرند. اما واقعیت این است که جامعه افغانستان تغییر کرده است و از انحصار مطلق این بازی‌گران سنتی خارج شده است. زمان آن فرا رسیده است که برای سایر گروه‌های اجتماعی به‌خصوص زنان، فرصت‌ برابر برای مشارکت و تصمیم‌گیری ایجاد شود. از برآیند چنین رویکردی ما به گفتمانی رهایی‌بخش در یک جامعه پساصلح می‌رسیم. گفتمانی که هیچ‌کس در آن استثنا نیست.