جایگاه خالی احزاب ملی در سیاست افغانستان

جایگاه خالی احزاب ملی در سیاست افغانستان

فهیم صدیقی

در شرایط کنونی و دوره دموکراسی که قدرت واقعی در دستان مردم است، احزاب نقشی پررنگی در جامعه دارد. در عصر کنونی وجود احزاب و جریان‌‌های سیاسی شرط اولیه و اساسی حکومت‌‌های دموکراتیک و مردمی می‌‌باشد. احزاب و جریان‌‌های سیاسی به ما کمک می‌‌کند تا شاهد گسترش مشارکت سیاسی، مشروعیت، یکپارچگی ملی و جامعه‏پذیری سیاسی در جامعه باشیم و حکومت‌‌های مردمی براساس رای و اراده مردم به‌جود بیاید. در واقع احزاب سیاسی به گسترش آگاهی سیاسی مردم کمک می‌‌کند و شهروندان را به زندگی انتقادی، همبستگی و فعالیت جمعی سوق داده و با تأثیرگذاری بر شکل‏دهی و تبیین مصالح دینی و ملّی، ضریب امنیت ملی را افزایش دهند.

افغانستان جامعه‌ای با تنوع قومی و زبانی است. تنوعی که به علت فقر علمی و آگاهی جمعی به معضله بزرگ مبدل شده است. در نتیجه بافت‌‌‌‌های مجزا تحت نام قوم، زبان و سمت شکل گرفته است. وضعیت افغانستان به خانه شبیه است که خشت‌‌های دیوارهایش باهم بافت ندارد و با کمترین فشار فرو می‌ریزد. برای استحکام خانه، خشت‌‌های دیوار باید بافت بخورد. دیوارها مجزا است، ولی فشار سقف خانه مشترک است.

وضعیت افغانستان شبیه چنین خانه‌‌ای است. جامعه بافت نخورده‌ است. دشمن و منافع ما مشترک است، ولی جامعه سیاسی و مردم ما به این درک نرسیده‌اند. هر کدام تحت نام قوم و زبان به راه خود می‌‌رویم و دنبال منافع کوچک خویش می‌‌گردیم. بعد ملامتی را به گردن همدیگر انداخته و زمینه همدیگر را می‌‌زنیم. بیشتر انرژِی ما صرف کوبیدن همدیگر می‌‌شود تا بازسازی وطن و رسیدن به هدف.

در شرایط کنونی وضعیت سیاسی و اجتماعی ما در افغانستان نیازمند توسعه سیاسی، اقتصادی و امنیتی است. این در حالی‌ست که موانع عظیمی نیز بر سر راه آن مشاهده می‌‏شود؛ از این‏رو برای دستیابی به توسعه سیاسی و اقتصادی و نیز کنترل وضعیت، ایجاد احزاب قانونی و قدرتمند در جامعه، لازم و ضروری است.

احزاب سیاسی قدرتمند و با برنامه می‌‌تواند این ناهماهنگی را اصلاح کند و جامعه را بافت دهد.

حزب ملی شکل بگیرد تا مرزهای قومی و زبانی شکسته شود

قبلا اشاره کردم افغانستان جامعه‌ای با تنوع قومی و زبانی است. از سوی تمام برنامه‌‌های سیاسی، اجتماعی و حتا اقتصادی ما با محور قوم شکل می‌‌گیرد. مرز قومی و سمتی باید شکسته شود. یک حزب مردمی و بدون مرز قومی و زبانی شکل بگیرد. دقیقا چیزی که وجودش در جامعه احساس می‌‌شود. به لیست بلند و بالای احزاب افغانستان نگاه کنید. شمارشان به عدد سه‌رقمی یعنی بیشتر از صد می‌‌رسد. در اساسنامه همه شعارهای ملی‌‌گرایانه دیده می‌‌شود، ولی عملکرد همه‌شان بدون استثنا قومی است. حتا ترکیب‌شان قومی است. نگاه‌شان به جامعه و قدرت قومی است. این نگاه و این تفکر علت اساسی شکل‌گیری بافت‌‌های مجزا در جامعه است. افغانستان نیازمند احزاب است که عملکردشان ملی باشد، نه فقط شعار و اساسنامه‌شان. احزابی که تمام اقوام افغانستان در آن سهیم باشند و خود را در آیینه آن بنگرند. تا وقتی یک جریان سیاسی از همه اقوام شکل نگیرد، وضعیت سیاسی و اجتماعی افغانستان تغییر نخواهد کرد. چنین حزب قدرتمند می‌‌تواند مردم را با هر باور، نژاد و زبان دورهم جمع کند.

شکل‌‌گیری چنین حزبی باعث می‌‌شود سیاسیون و مردم کم کم ملی‌‌گرایانه فکر کنند و به مرور زمان وحدت ملی شکل خواهد گرفت. وقتی ما پایه‌‌های ملت‌سازی را در جامعه بنا کنیم، همان پایه‌‌های به ستون‌‌های مستحکم دولت و حکومت مقتدر مبدل می‌‌شود. فاصله‌‌ها میان دولت و ملت کم می‌‌شود. حکومت‌‌ها مردمی می‌‌شود و مردم‌‌ها حکومتی.

یکبار به جامعه کنونی افغانستان نگاه کنید. حکومت مردم را ملامت می‌‌کنند و متهم به نقض مسئولیت شهروندی و مردم حکومت را به باد انتقاد می‌‌گیرند و عامل همه بدبختی می‌‌دانند. درحالی‌که حاصل و محصول همد‌‌یگرند.

در سال‌‌های گذشته تلاش‌‌های زیادی برای دولت‌سازی انجام شده است. اما ملت‌سازی را فراموش کرده‌اند. درحالی‌که دولت و حکومت حاصل رای مردم و ملت‌اند. وقتی ملت در این وضعیت باشند، توقع داشتن حکومت مقتدر بی‌جا است.

جامعه امروزی افغانستان به ملت‌سازی نیاز دارد. احزاب سیاسی می‌‌توانند نقش پررنگ در ملت‌سازی ایفا کنند. پس ما نیازمند احزاب قدرتمند و فراقومی هستیم؛ احزابی بابرنامه و با محور مردم تا بتوانند در انتخابات تفاوت را رقم بزنند و مردم را به محور حزب و یک جریان سیاسی جمع کنند، نه قوم و زبان. آن وقت است که ریشه‌‌های مردمی دولت و حکومت شکل می‌‌گیرد و بافت‌‌های مجزایی ملت باهم گره می‌‌خورند.