ساره حدود یک سال پس از کشتهشدن عبدالحسین، شوهرش که سرباز ارتش بوده، دو دخترش را برداشته از ولایت سرپل به کابل آمده است. ساره به اطلاعات روز میگوید بعد از کشتهشدن عبدالحسین، برادر شوهرش بهعنوان وکیل خانوادهی او تعیین میشود تا اکرامیه و امتیازات مالی را که از سوی دولت پرداخت میشود، دریافت کند. ساره مدعی است که برادر شوهرش معاش و امتیازات مالی را برای خودش میگیرد و به او و فرزندانش هیچ چیزی نمیدهد. ساره به کابل آمده تا معاش و امتیازات شوهرش را خودش بگیرد و دو دخترش را بزرگ کند.
ماجرای کشتهشدن شوهر ساره
عبدالحسین حدود هفت سال پیش از کاشان ولسوالی کوهستانات ولایت سرپل به ارتش پیوست. در مدت حدود هفت سال در ولایتهای مختلف و اغلب خطرناک بهشمول ولسوالی سنگین هلمند و پلخمری بغلان با طالبان جنگید. سال گذشته عبدالحسین قبل از اینکه به دست طالبان در میدان وردک کشته شود، سرباز قول اردوی ۲۱۷ پامیر بوده و در پلخمری بغلان وظیفه اجرا میکرده است. حدود یک سال پیش رخصتی گرفته به کابل میآید و میخواهد از مسیر بامیان به ولسوالی کوهستانات سرپل برود.
ساره اما در دهکده «غُزبهخانه»، یکی از دهکدههای کاشان از مربوطات ولسوالی کوهستانات سرپل منتظر شوهرش است. دهکدهای که ساره در آن زندگی میکند، به خدمات مخابراتی دسترسی ندارد. عصر یکی از روزهای اوایل جدی سال پار یکی از اهالی دهکده خبر آمدن عبدالحسین را به خانوادهاش میرساند.
معمولا مسیر کابل-کاشان یک روز را در بر میگیرد. عصر روز بعد ساره چشم به راه آمدن عبدالحسین است که بهجای شوهرش قاصد خبر بدی از او میآورد. قاصد خبر آورده که عبدالحسین را در میدان وردک طالبان از موتر پایین کرده و با خود برده است. شماری از مردان قریه برای رهایی عبدالحسین عازم بامیان و میدان وردک میشوند اما ساره به نذر و خیرات توسل میکند تا شوهرش به کاشان سالم برگردد.
تلاش مردم و خیرات ساره نتیجه نمیدهد. طالبان عبدالحسین را در ۲۰ جدی ۱۳۹۸ از بین میبرد اما ساره همچنان به نذر و نیایش ادامه میدهد؛ چون کسی خبر کشتهشدن شوهرش را به او نداده است: «بعد از یک هفته وقتی جسدش را به خانه آورد به ما خبر داد که عبدالحسین را کشته است.» عبدالحسین سوار یک موتر باری میشود تا به سرپل برود. در مورد اینکه عبدالحسین چگونه از سوی طالبان شناسایی شده، ساره حرف و حدیثهای متفاوتی از مردم میشنود؛ یکی میگوید که سفر عبدالحسین را کسی از کابل به طالبان گزارش داده و بعضی دیگر میگوید که راننده موتر باری با طالبان همدست بوده است.
بعد از کشتهشدن عبدالحسین، غم از دستدادن شوهر از یک سو و مشکلات روزگار و سرپرستی و دو فرزند یتیم از سوی دیگر، ساره ۲۶ ساله را در در تنگنا قرار میدهد. عبدالحسین با زن و فرزندانش مستقلانه از پدر و برادرانش زندگی میکرده است. بعد از کشتهشدن عبدالحسین، برادرش وکالت او را به عهده میگیرد تا اکرامیه و امتیازات مالی که برای خانواده شهدا از سوی دولت پرداخت میشود، دریافت کند و به زن و بچهی عبدالحسین برساند.
ساره میگوید که بعد از کشتهشدن شوهرش، برادرشوهرش امتیازات مالی را که حق او و فرزندانش است، به او نداده و خودش مصرف کرده است: «وقتی اکرامیه شوهرم را آورد هیچ به من توجه نکرد، پرسیدم که چقدر اکرامیه دریافت کرده است، گفت که ۱۱۶ هزار گرفته و بهانه کرد که آن مبلغ را در اینجا و آنجا [برای کفن و دفن عبدالحسین] مصرف کرده است. دروغ گفت. بعدها یکی از بستگان ما که در کابل زندگی میکند گفت که ۲۰۰ هزار اکرامیه گرفته است.» ساره میگوید که برادر شوهرش ۲۰۰ هزار اکرامیه عبدالحسین را برای مصارف «گله و طویانه» عروسی خودش به مصرف رسانده است.
به گفتهی ساره برادرشوهرش وقتی برای دریافت امتیازات مالی عبدالحسین حساب بانکی باز میکند، ساره را در جریان نگذاشته و موضوع را از او پنهان میکند. ساره زمانی متوجه میشود که برادر شوهرش برای گرفتن پول از بانک به بامیان میرود: «وقتی میگویم که معاش پدر این کودکان که به من میرسد، چرا نمیدهی؟ در جوابم میگوید در صورتی که پدرم باشد به تو نمیرسد. برو دستت خلاص هرجا که میروی.»
ساره میگوید که مادر شوهرش فوت کرده، پدر شوهرش پیر شده و برادر شوهرش از پدرش حرفشنوی ندارد. مشکلات ساره به اینجا ختم نمیشود. برادر شوهرش وقتی ازدواج میکند، ساره و دو دخترش را از خانهاش بیرون کرده و خانه را برای خانم خودش خالی میکند.
ساره را به بهانهی مهمانی به خانه مادرش میبرد: «به خاطر معاش پدر این کودکان برادر شوهرم تلاش میکند که این دو دختر را هم از من بگیرد تا دست من را از معاش شوهرم کوتاه کند.» ساره در خانه مادرش تصمیمهای خانواده شوهرش را کماکان میشنود: «پیغامهایشان میآمد که میخواهند فرزندانم را بگیرد و خودم را بیسرنوشت رها کند. در منطقه ما رسم هم همین است که میگوید اولاد مردم را چه میکنی باید تحویل بدهم.»
البته جنجالهای ساره و برادر شوهرش به امتیازات مالی عبدالحسین هم ختم نمیشود. سالهای گذشته (۱۳۹۷) زمانی که عبدالحسین برای پیوستن سومین بار به ارتش افغانستان به کابل میآید، ساره دست به خودکشی میزند. ساره میگوید که در نبود شوهرش، برادر شوهرش بدون دلیل او را لتوکوب میکرده است. یک بار وقتی از سوی برادر شوهرش لتوکوب میشود، اسلحه برداشته و بهسوی خودش شلیک میکند اما زنده میماند: «نشان زخم هنوز روی بدنم باقی مانده است.»
به گفتهی او حالا با درنظرداشت این جنجال چند سال پیش و امتیازات مالی که بعد کشتهشدن شوهرش از سوی دولت پرداخت میشود، زمینه را برای ساره و فرزندانش تنگ ساخته است. ساره بعد چند ماه زندگی در خانه مادرش، وقتی موضوع گرفتن فرزندانش جدی میشود، تصمیم به فرار میگیرد. حدود یک ماه (اول قوس ۱۳۹۹)، زهرا و سیما را برداشته و بدون لباسها و وسایل اضافی بهصورت پنهانی به کابل میآید.
ساره میگوید که در ولسوالی کوهستانات دسترسی به خدمات حقوقی اندک است و به همین دلیل به کابل آمده تا هم از خدمات حقوقی لازم بهرمند شود و هم بتواند حقوق و امتیازات مالی شوهرش را خودش دریافت و دو دخترش را بزرگ کند: «چون ما هم یتیم بودیم و مادرم ما را بزرگ کرده، من نمیخواهم دخترانم را رها کنم. میخواهم خودم آنها را بزرگ کنم.»
براساس قانون مدنی افغانستان و فقه حنفی و جعفری، مادر تا ۹ سالگی حق حضانت دخترانش را دارد. محمدعلی حسنی، حقوقدان و وکیل مدافع در صحبت با اطلاعات روز میگوید که براساس قانون بعد از ۹ سالگی یک کودک مختار است که با مادرش زندگی میکند یا مادرش را ترک کرده و با خانواده پدرش زندگی کند.
آقای حسنی میگوید که مادر در صورتی از حق حضانت فرزندانش برخوردار میشود که شوهر اختیار نکند و بعضی شرایط دیگر را هم داشته باشد؛ «مادر بداخلاق نباشد، مادر تربیه سالم بتواند، مادر معتاد نباشد، مادر بدماش نباشد و خرچ کودک را تأمین بتواند.»
سیما که دقیق در ۲۰ جدی، در اولین سال روز کشتهشدن پدرش سه ساله میشود، درک درستی از سرنوشت پدرش ندارد. گاهی به لباسش اشاره کرده میگوید که پدرش از دکان برایش خریده و گاهی میگوید که پدرش را طالبان با خود برده است. در کابل اما، زندگی سختی در انتظار زهرا، سیما و مادرشان است. از یک سو عریضه به دست میان وزارتهای دفاع و شهدا و معلولین رفتوآمد میکند تا امتیازات شوهرش را بعد از این خودش بگیرد و از سوی دیگر، بیکسی و زمستان سرد در انتظارش است.
بعد از مراجعه ساره به وزارت دفاع، این وزارت طی یک نامهی رسمی به وزارت شهدا و معلولین نگاشته است معاش عبدالحسین را تا ختم جنجالهای فامیلی معطل قرار دهد. ساره تلاش دارد که خودش بهجای برادر شوهرش وکالت را بگیرد تا بتواند امتیازات شوهرش را دریافت کند.
اطلاعات روز تلاش کرد با خانواده عبدالحسین هم صحبت کند که بهدلیل فعالنبودن شبکههای مخابراتی در ولسوالی کوهستانات موفق به انجام این کار نشده است. اما موضوع را با منابع محلی بررسی کردیم. سید عصمتالله، مدیر تحریرات دادگاه ولسوالی کوهستانات ولایت سرپل که در جریان پرونده ساره قرار دارد، به اطلاعات روز گفت که این موضوع را تأیید میکند: «در محکمه کوهستانات که من مدیر تحریرات آن هستم، اول وثیقه عزل وکالت ترتیب شد و بعد وثیقه وصیت ترتیب شده.» او میگوید که این وثیقهها را با تایید شواهدی از روستای مذکور انجام داده است.
در همین حال، اطلاعات روز موضوع را با خیرالله ضیایی، قریهدار رسمی دهکدهی «غُزبهخانه که در حال حاضر در مرکز ولایت سرپل زندگی میکند، بررسی کرده است. آقای ضیایی به نقل از موسفیدان روستا میگوید: «قرار اظهارات موسفیدان، ساره همراه دو کودکاش حدود سه ماه قبل از خانه خودش به خانه برادرانش رفته و توسط برادرانش خواهان حقوق شهیدی شوهرش از پدر و برادران شوهرش شده است. پدر شوهر ساره گفته که ساره و کودکانش باید در خانه خودش زندگی کند تا او بتواند از آنها سرپرستی کند.»
آقای ضیایی به نقل از موسفیدان روستا همچنان میگوید: «سه ماه میشود که ساره بدون اجازه پدرشوهرش به خانه برادرانش رفته است. اینکه ساره چه در دل دارد و یا چه تصمیم دارد و یا نورعلی پدر شوهرش چرا نسبت عروس و نواسههایش کوتاهی کرده و یا چه در دل دارد والله اعلم.»