خدایار نایبزاده، روزنامهنگار
هیأت مذاکرهکننده افغانستان دیروز (سهشنبه، ۱۶جدی) پس از رخصتی سههفتهای عازم دوحه، پایتخت قطر شد تا دور دوم مذاکرات را آغاز کند.
کمیته رهبری شورای عالی مصالحهی ملی مشترکا با هیأت مذاکرهکننده شام دوشنبه در شورای عالی مصالحه ملی جلسه داشت و رهنمود مذاکره را به هیأت تحویل داد. این رهنمود در واقع نقشه راه صلح در جریان مذاکره است که در آن به تمام جنبههای مذاکره، ابزارها، پیشبینیها و احتمالاتی روند دوحه در دور دوم مذاکرات با طالبان پرداخته شده است. این رهنمود به هیأت مذاکرهکننده چشمانداز روشن نسبت به مذاکرات خلق میکند تا ابتکار عمل را به دست بگیرد.
اولین گام برای هیأت مذاکرهکننده افغانستان آتشبس فوری است که طالبان در برابر آن مقاومت نشان میدهد و احتمالا گزینه دیگر را مطرح خواهد کرد. گزینه طالبان بحث روی حکومت موقت و یا امارت اسلامی خواهد بود که این درخواست در ابتدا موجه نیست. زیرا مهمترین عاملِ جنگ و درگیری میان دو طرف بر سر دو روایت است و هدف مذاکره هم پیدا کردن وجوه مشترک و ریشههای اختلاف است تا در نهایت به صلح بینجامد.
وقتی مسأله جمهوریت و یا هم امارت مطرح میشود، بحث از یک چتر کلان است که تمام جنبههای زندگی شهروندان را در بر میگیرد و نیاز به بحثهای بیشتر و زمان طولانیتر است. اما راه ورود به مذاکره و بحث روی آجندای اصلی آتشبس فوری و قطع جنگ و خشونت است.
مهمترین پرسش این است که چرا طالبان آتشبس را بهسادگی نمیپذیرد و بر تداوم جنگ و خشونت پافشاری دارد؟ پاسخ این است که طالبان بیش از دو ابزار در دست ندارد؛ مذاکره در دوحه و تشدید جنگ در میدانهای نبرد. این گروه وضعیت را براساس بازی با حاصل جمع صفر (بُرد-باخت) محاسبه میکند. درحالیکه مبنای مذاکره بازی با حاصل جمع مثبت (بُرد-بُرد) است.
گزینه اول کاربرد نظامی دارد که در آن یک طرف قضیه بهلحاظ نظامی دست بالاتر داشته باشد و برای ختم منازعه و نابودی طرف مقابل از راه جنگ و یا تحمیل خواستههایش در یک مذاکره تشریفاتی-اجباری تلاش ورزد. طالبان در شرایطی نیست که از این گزینه کار بگیرد و یا خواستههایشان را مثل دهه ۷۰ بر مردم افغانستان تحمیل کند. افغانستان در ۲۰ سال گذشته ارزشهای یک جامعه باز را تجربه کرده و این ارزشها قابل معامله نیست. اگر طالبان صلح میخواهد باید بپذیرد که افغانستان در دههی گذشته در هماهنگی با دنیا مسیر گذار را تجربه کرده است.
بهنظر میرسد که طالبان از جنگ ۲۰ سالهی افغانستان درس نگرفته است و در توهم دهه ۷۰ بهسر میبرد. استراتژی طالبان در قبال جنگ و مذاکره این است که هرچه میزان خشونتها افزایش یابد به همان اندازه در میز مذاکره دست بالاتر خواهد داشت. رویکرد خشونتمحور طالبان زمینه و بستر صلحسازی را در میان مردم افغانستان از بین میبرد و بیباوری را نسبت به صلح افزایش میدهد.
طالبان از جامعه مدنی، رسانهها و صدای مردم افغانستان بهصورت جدی هراس دارد و نسبت به آن با بدترین روش پاسخ میدهد که یکی از روشهای این روزها ترورهای هدفمند است. این حملات کور، طبقه متوسط جامعه را که متشکل از روشنفکران، تحصیلکردگان و چهرههای رسانهای و مدنی میباشد هدف قرار میدهد و در میان آنها وحشت انداخته است.
در نظامهای دموکراتیک و مردمسالار طبقه متوسط محرک دموکراسی و مردمسالاری است. این طبقه بیشتر از دیگران به تحقیق و مطالعه وقت می گذارند و نسبت به تحولات جاری حساس و مسئولیتپذیراند. هرچه طبقه متوسط جامعه رشد کند به همان اندازه جامعه آبستن تحول و دگرگونی مثبت یا گذار به مرحله بهتر می شود. نظامهای دیکتاتوری و الیگارشی یا ایدئولوژیک از این طبقه در هراساند و برای سرکوب آنها از بدترین ابزار یعنی ترور استفاده می کنند. زیرا این طبقه اذهان عمومی را نسبت به مسائل پیرامون روشن می سازند و پایههای این نوع نظامها را سست و متزلزل مینمایند. طالبان که رویکرد ایدئولوژیک دارند شدیدا در برابر این طبقه حساساند و در پی سرکوب و خاموشی صدای آنان برآمدند. اگر طالبان نیت دارند که با تضعیف قشر روشنفکر و نخبه جامعه به اهدافشان دست مییابد، سخت در اشتباه است و این نوع برخورد بیشتر چهره این گروه را در جامعه بینالمللی و در میان مردم افغانستان منفور و قبیح جلو میدهد و بر پیچیدگی و ابهام پروسه صلح میافزاید.
اگر طالبان در پی استقرار صلح است، باید در چنین شرایط بیشتر زمینههای اجتماعی صلح را جستوجو کند و جامعه را آماده پذیرش خودشان درمرحلهی پسا صلح سازد. این کار با قطع جنگ و خشونت و دلجویی مردم افغانستان ممکن است نه با عمیقتر شدن زخمهای گذشته. تاریخ منازعات جهان ثابت کرده است که جنگ ویرانی و بربادی به بار میآورد و آرزوهای یک ملت را نابود میسازد. ادامه جنگ بُنبست و پشیمانی است.
طالبان باید این مسأله را در نظر بگیرد که هرچه میزان خشونت و کشتار افراد ملکی و قشر متوسط جامعه افزایش یابد به همان اندازه فضا برای طالبان در میان مردم افغانستان تنگتر میشود. طالبان باید منافع سیاسیشان را از طریق گفتوگو جستوجو کند و به آیندهشان در میان مردم افغانستان بیندیشد. نباید روحیه صلحطلبی مردم تضعیف گردد.
ملابرادر، معاون سیاسی طالبان در سفرش به پاکستان در یکی از مراکز نظامی طالبان میگوید که «هرچه ما در جبهه جنگ متحد و موفق باشیم، جامعه بینالمللی ما را جدی میگیرند.» این امر نگرش طالبان را نسبت به جنگ و صلح نشان میدهد. با چنین نگرشی صلح امکانپذیر نیست. چون زمینه یا بستر صلح از بین میرود. در هر مدل موفق مذاکره اگر ببینیم، چنین رویکردی در جریان مذاکره وجود نداشته است.
قاعده مذاکره بر این است که گفتوگوها در فضای بهتر برگزار شود و در ابتدا جریان جنگ و خشونت قطع گردد. در فرهنگ حلوفصل منازعات اولین گام پایان دادن به کشمکشهای مسلحانه است. صلح و جنگ دو اصطلاح متضاد است که حتا به لحاظ مفهومی قابل جمع نیست. صلح به معنای از خودگذری است که طرفها از بخش خواستههایشان بگذرند تا راه حل را بیابند.
برای مردم افغانستان قابل قبول نیست که طالبان در میز مذاکره به هدف دستیافتن به صلح بنشیند و همزمان خشونتها و جنگ را در کشور افزایش دهد. مذاکره جریانی است که طرفهای درگیر از طریق گفتوگو و بحث به دنبال حل اختلافاتشان هستند. بنابراین طالبان باید در آغاز دور دوم مذاکرات آتشبس فوری را بپذیرد و از طریق گفتوگو و راههای مسالمتآمیز اهداف سیاسیشان را پیگیری نمایند تا گفتوگوها به نتایج مثبت برسد.