آدم دوست دارد بشنود که صلح میآید. اما صلح نمیآید. آمدن صلح به افغانستان زمانی به یک امید نزدیک تبدیل میشود و امکان واقعی مییابد که حداقل چند جانب مهم در نزاع کنونی واقعا تصمیم بگیرند که صلح بیاید. اما هیچ جانبی تا حال چنان تصمیمی نگرفته:
مردم افغانستان
رسم جاری آن است که مردم را فقط در نقش قربانی ببینیم. میگوییم «مردم از جنگ خسته شدهاند.» اما حقیقت آن است که ما دو نوع مردم نداریم. این طور نیست که مردم افغانستان به دو گروه تقسیم شده باشند: یکی همین مردمی که میبینیم و دیگری مردمی که در جایی پنهاناند و هیچ وقت از پس پرده بیرون نمیآیند. همهی مردم افغانستان همینهایی هستند که میبینیمشان. مردم دیگری در کار نیست. این مردمی که میبینیم، همین خودمان، از جنگ خسته شدهاند، اما از فکر و فرهنگ و باورها و تعلقات و توهماتی که آتش این جنگ را روشن نگه میدارند خسته نشدهاند. در میان مردم افغانستان چند تن را مییابید که مبتلای تعصب مذهبی نباشد، گرفتار گرایشهای نژادپرستانه و قومی نباشد، از بندِ تعلقات ویرانگر گروهی جسته باشد و به توهمات فرهنگی و باورهای بیاساس ضدعلمی و ضد روشنگری پشت کرده باشد؟ نمیتوان صلح خواست و در عین حال پابند باورهای جنگخیز و نفرتانگیز ماند.
امریکا
برای امریکا صلح در افغانستان هیچ ارزش پایداری ندارد. صلح در افغانستان فقط در آن حد برای امریکا میتواند مهم باشد که کسی از خاک افغانستان منافع امریکا در منطقه و جهان را تهدید نکند. این صلح هیچ پیوند ضروری با دموکراسی و جمهوریت ندارد و میتواند در چارچوب امارت اسلامی طالبان نیز بهدست آید. فعلا گروههای تروریستی -به شمول طالبان و گروههای همسو با طالبان- به این نتیجه رسیدهاند که کاری به کار امریکا نداشته باشند و تمرکز خود را بر احیای امارت اسلامی بگذارند. امریکا دیگر با گروههای تروریستی افغانستاننشین درگیر نیست. همین که این خواسته حاصل شده باشد، دیگر برای امریکا چندان مهم نیست که جنگ در افغانستان چهقدر ادامه مییابد. با این حساب، امریکا بعد از این که مطمئن شود دیگر منافعش از خاک افغانستان تهدید نمیشود، انگیزهی زیادی برای آوردن صلح در افغانستان ندارد. برای امریکا مهم نیست که صلح در افغانستان در سایهی جمهوریت برقرار شود یا در سایهی امارت یا اصلا برقرار نشود. مهم این است که تروریستها میلهی تفنگ خود را از روی امریکا بگردانند.
پاکستان
پاکستان فقط یک نوع صلح را در افغانستان قابل قبول میداند و آن صلحی است که با غلبهی کامل طالبان بر نیروهای دیگر در افغانستان به دست بیاید. تا آن زمان پاکستان تا بتواند آتش جنگ را در افغانستان شعلهور نگه میدارد.
ایران
در چشم ایران، هر گروهی که بتواند به منافع امریکا و جایگاهش در جهان و منطقه آسیب بزند، دوست ایران است. به همین خاطر، پیوند جمهوری اسلامی ایران با گروههای تروریستی دنیا به این زودیها گسستنی نیست (نه این که دست امریکا در این زمینه پاک است). همکاری طالبان و دولت ایران یعنی ادامهی جنگ در افغانستان.
عربستان
عربستان سعودی از بزرگترین صادرکنندگان تروریسم اسلامی به منطقه و جهان است. افغانستان تا کنون یکی از بازترین و مستعدترین بازارها برای این کالای پرهیجان بوده است. مراکز مذهبی مورد حمایت عربستان در افغانستان فقط یک تیپ آدم تربیت میکنند: تروریست. سالانه هزاران کودک و نوجوان در این مراکز برای ورود به میدان جنگ و خشونت آماده میشوند و چرخهی ویرانگری و خونریزی و ترور را زنده نگه میدارند.
طالبان
طالبان در پی صلح نیستند. مذاکرات صلح برای طالبان فقط شیوهی متفاوتی از تسلیمخواهی و انکسارطلبی است. آنان به هیچ چیزی کمتر از تسلیم و انکسار طرف مقابل خود تن نخواهند داد. اگر مذاکره میکنند برای این است که میخواهند حکومت افغانستان را با هزینهی کمتری از قدرت ساقط کنند. آنچه از تجربهی قریب به دو دههی گذشته میدانیم، به ما میگوید که پیروزی نظامی یا سیاسی طالبان نیز، به گونهای که معادلات قدرت را کاملا یکطرفه بسازد و جنگ را پایان ببخشد، محتمل نیست. حتا پیروزی کامل طالبان و راندن دیگران از عرصهی قدرت به معنای صلح نخواهد بود. شیوهی حکومت طالبانی شیوهی جنگپرور و خشونتگستر است.
حکومت مرکزی
حکومت مرکزی، یا به قول طالبان ادارهی کابل، نیز صلح را نمیخواهد. رییسجمهور غنی و همراهانش میخواهند که ساختار کنونی و حتا مهرههای اصلی حکومت کنونی را حفظ کنند و طالبان با قبول این ساختار و این مهرهها وارد تعامل سیاسی با دولت شوند. روشن است که برگرفتن چنین موضعی به هرچیز دیگری بینجامد، به آمدن صلح نخواهد انجامید. مخصوصا که همین حکومت حاضر نیست از طریق فشار نظامی نیز وضعیت جنگی فعلی را به نفع خود یکسره کند.
از این منظر که به قضایا نگاه میکنیم، میبینیم که مواضع بازیگران اصلی در سیاست افغانستان بیشتر برای گسترش و ادامهی جنگ مساعدند و نه برای آوردن صلح.