رییسجمهور غنی در نشست افتتاحیه سال سوم تقنینی پارلمان، در واکنش به طرح تازه اداره بایدن در رابطه به پروسه صلح افغانستان و بحثهای اخیری که پیرامون سفر زلمی خلیلزاد به کابل شکل گرفته است، بار دیگر تأکید کرد که انتقال قدرت از راه انتخابات یک اصل غیرقابل معامله است: «هر نهادی میتواند برای عبور از بحران طرحهای روی کاغذ بنویسد، از این کاغذها در گذشته بسیار نوشته شده است، اما وثیقهی ملی ما قانون اساسی است». اگرچند که رییسجمهور غنی بر اصل انتخابات و حفظ قانون اساسی تأکید کرد، ولی همزمان به برگزاری انتخابات زودهنگام و تعدیل قانون اساسی نیز اشاره کرد.
رییسجمهور غنی در حالی به اصل برگزاری انتخابات و حفظ قانون اساسی تأکید میکند که در یک هفتهی گذشته، همزمان با سفر زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان به کابل، بحثهای پیرامون بالابردن سطح مذاکرات صلح، طرح حکومت مشارکتی صلح و تسریع روند مذاکرات شکل گرفته است. قبل از این آخرینباری که زلمی خلیلزاد به کابل سفر کرده بود، حامل طرحی بود که باعث خشم رییسجمهور غنی شد و حاضر نشد با خلیلزاد ملاقات کند.
حالا پس از یک وقفه خلیلزاد در حالی به کابل آمد که به نقل از برخی منابع معتبر در ارگ و شورای عالی مصالحه، یک روز قبل از آمدن خلیلزاد به کابل، آنتونی بلینکن، وزیر خارجه امریکا ضمن تماس تلفنی، در دو نامهی جداگانه به رییسجمهور غنی و داکتر عبدالله عبدالله، با اشاره به بازنگری استراتژی ایالات متحده در قبال پروسه صلح افغانستان، خواهان تسریع روند صلح، ایجاد اجماع ملی پیرامون صلح و بالا بردن سطح گفتوگوها شده بود. به نقل از این منابع، نامهی وزیر خارجه امریکا به رهبران حکومت افغانستان دارای یک طرح ضمیمه نیز میباشد که جزئیات آن هنوز محفوظ است، اما به احتمال زیاد همان طرحی حکومت مشارکتی باشد که زلمی خلیلزاد در سفر قبلی با رهبران سیاسی شریک کرده بود، البته اینبار با اندکی تغییرات و اصلاحات. خلیلزاد پس از سفر سهروزه اش در کابل، در رشتهتویتهایی، این سفر را پربار خواند.
طرح حکومت مشارکتی و تجربهی شبیه بن
نعمتالله ابراهیمی، نویسنده و پژوهشگر در دانشگاه دیکین استرالیا در گفتوگو با اطلاعات روز میگوید که اگرچند تاکنون جزئیات این طرح بیرون نیامده است، اما در مجموع طرح حکومت مشارکتی صلح بیانگر سیاست عمومی اداره بایدن در ارتباط به سیاست افغانستان است که چند مشخصه برجسته دارد: «این طرح بازگشت به همهجانبهگرایی در روابط بینالملل در کل و در قضیه افغانستان بهخصوص، که در این طرح مشهود است و میتوان آن را در راستای برنامه کلان اداره بایدن برای بازگشت امریکا به نهادهای بینالمللی و میکانیزمهای بینالمللی ارزیابی کرد.»
الهام غرجی، نویسنده و پژوهشگر سیاست بینالملل و حل منازعات در گفتوگو با اطلاعات روز میگوید که امریکاییها میخواهند دو طرف مذاکره هرچه زودتر به توافق برسند. تجربه یک سال گذشته نشان داده است که پروسه دوحه زمانگیر است و احتمال اینکه ممکن است بیشتر از یک سال دیگر هم وقت بگیرد تا توافقی حاصل شود، وجود دارد: «در ضمن، هم طالبان و هم دولت نشان دادهاند که انگیزهی چندانی برای یک سازش سیاسی برای ختم جنگ ندارند. بنابراین، امریکاییها به دنبال یک طرح دیگر مثل بن هستند که هم بتوانند با آوردن کلانمهرههای سیاسی افغانستان سطح مذاکرات را بالا ببرند و هم جامعهی بینالمللی، کشورهای منطقه و در رأس آن ملل متحد را مستقیما وارد بحث کنند». آقای غرجی میگوید که حکومت با این طرح موافق نیست، اما در بیرون از حکومت، حمایت از یک حکومت مشارکتی و تقسیم قدرت با طالبان در حال شکلگیری است.
آقای ابراهیمی به برجستهسازی نقش سازمان ملل متحد در پروسه صلح افغانستان و به تفاوت این طرح با برنامه قبلی دولت امریکا اشاره میکند و باور دارد که «این طرح نسبت به رویکردی که اداره ترمپ در دوحه داشت، فرق میکند. در آنجا مستقیم و یکجانیه با طالبان وارد تعامل شدند. حالا اگر این طرح به پیش برده شود، پروسه دوحه عملا متوقف میشود و ما شاهد یک برنامه و رویکرد دیگر هستیم. در این طرح نکات مثبت زیاد وجود دارد، مثلا حفظ آزادیها و اینکه نظام سیاسی آینده از مسیر نظام سیاسی فعلی عبور میکند. دولت عبوری طوری طراحی میشود که تهداب آن قانون اساسی ۲۰۰۴ است و آزادیهای مدنی نیز تأمین میشود».
آیا پروسه دوحه شکست خورده است؟
عمر صمد، نویسنده و پژوهشگر در شورای اتلانتیک، در گفتوگو با اطلاعات روز میگوید که موضوع اساسی شکست و یا کامیابی پروسهی دوحه نیست، بلکه اصل قضیه خاتمه دادن به جنگ، زمینهسازی برای یک روند جدی مصالحه و حرکت به طرف یک مرحلهی گذار، همهشمول و انتقالی میباشد که متضمن ثبات و آرامش نسبی در کشور و در یک مرحلهی مشخص، زمینه را برای خروج نیروهای خارجی از افغانستان فراهم سازد. «اگر برنامه جدید اداره بایدن نتیجه بدهد و از اجماع افغانی و بینالمللی کافی برخوردار شود، در آنصورت پروسه دوحه به پروسه جدید دیگر مبدل میشود و مذاکرات بینالافغانی هم شکل نو را بهخود خواهد گرفت.»
با اینحال پروسه دوحه بر مبنای توافقنامه دوحه میان امریکا و طالبان شکل گرفته است و در صورت شکست پروسه دوحه، سرنوشت توافقنامه دوحه مورد پرسش قرار میگیرد. در این رابطه آقای صمد معتقد است که توافقنامه دوحه با سه سرنوشت روبهور است: «تطبیق آن چنانچه پیشبینی شده، نقض آن از سوی یک جانب بدون توافق جانبی، تعدیل آن با توافق جانبین».
تابش فروغ، نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتوگو با اطلاعات روز میگوید که شکست و بنبست پروسه دوحه از همان فردای امضای توافق ایالات متحده با طالبان، اجتنابناپذیر بود. امریکاییها توقعات واقعبینانهتری از دوحه داشتند. بخش عمده آن توقعات با پیمان صلح امریکا و طالبان برآورده شد. از دید امریکاییها آنچه میتوانست در دوحه صورت بگیرد، صورت گرفت: «قطر هرچند بازیگر هوشمندیست و دپیلماسی فعالی دارد، اما وزنه لازم برای شکلدهی یک اجماع کلان منطقهای را بر سر معضل افغانستان ندارد.»
آقای فروغ میگوید که دیپلماتهای غربی به این محدودیت پروسه دوحه از همان آغاز واقف بود، اما بدیلی برای آن وجود نداشت. «اداره بایدن در همکاری با ترکیه در واقع بدیل دوحه را ارائه کرده است. اگر ترکیه بتواند در همکاری با شرکای ناتو، روسیه، چین، ایران و پاکستان -که اتفاقا با همه کشورها میانه خوبی دارد- پروسه انقره (آنکارا) را بهزودی راه بیندازد، انقره نشانی اصلی برای صلح افغانستان خواهد شد.»
طالبان طرح بدیل را خواهند پذیرفت؟
گروه طالبان در بیانیهای که به مناسبت یکسالگی توافقنامه دوحه نشر کرده، هر نوع تلاش برای آوردن بدیل برای توافقنامه دوحه را محکوم به ناکامی دانستهاند. در بیانیهی طالبان آمده است: «توافقنامه دوحه راه عملی را برای برقراری امنیت و ثبات در افغانستان ایجاد نموده است. اگر در مقابل آن، به هر بدیلی دیگر تلاش میشود، نتیجه آن از همین اکنون به ناکامی محکوم میباشد.»
اما با این هم گفته می شود که خلیلزاد پس از کابل به دوحه رفت را تا این طرح را با رهبران طالبان درمیان بگذارد. الهام غرجی میگوید اینکه طالبان چنین طرحی را خواهند پذیرفت با نه، اما و اگرهای وجود دارد. بزرگترین شرط طالبان بیرونشدن نیروهای خارجی از افغانستان است. امریکاییها هم گفتهاند که از افغانستان بیرون میشوند، اما میخواهند مطمئن شوند که خروج آنان منجر به سقوط افغانستان در هرجومرج نمیشود: «طالبان نمیخواهند در قالب نظام فعلی و یا تحت رهبری نظام فعلی وارد سیستم شوند. برچیدن حکومت غنی به لحاظ مشروعیت سیاسی طالبان به همان اندازه مهم است که خروج امریکا.» آقای غرجی معتقد است که طالبان همواره خواستهاند حکومت افغانستان را دور بزنند و با کلانمهرههای قومی یا همان جبههی متحد سابق مذاکره کنند، چون بزرگترین مانع در آخر روز بر سر راه طالبان، مقاومت در مرکز و شمال افغانستان علیه آنها است.
نعمتالله ابراهیمی میگوید با آنچه که ما از طالبان میدانیم، احتمال اینکه این گروه طرح بدیل پروسه دوحه را بپذیرند، بعید است: « طالبان همیشه آمادگی این را داشته که از نظر ایدئولوژیک موضعی را بگیرند که در آن مشروعیت جنگ و به گفته خود شان جهاد آنها زیرسوال نرود. در این مورد یک استثنای کلان وجود دارد؛ اگر امریکا و پاکستان کدام برنامهی کلان در زمینه افغانستان داشته باشند، در آنصورت ممکن است که پاکستانیها طالبان را وادار کنند تا وارد سازوکار سیاسی جدید شوند.»
تابش فروغ معتقد است که طالبان از دیپلماسی با امریکا هم در سطح تاکیتکی و هم در سطح استراتژیک منفعت بردهاند: «طالبان میدانند که در موازات جنگ باید همچنان به دیپلماسی ادامه بدهند. از اینرو با حفظ امتیازاتی که از دوحه بهدست آوردهاند، به پروسه انقره می پیوندند. توافقنامه دوحه در واقع قرآن سیاسی طالبان است. از آن کم نمیخواهند، ولی اگر در چانهزنی بیشتر بهدست آوردند، امتیاز مضاعف برایشان خواهد بود.»