محمدکاظم احمدی
امریکا در سال ۲۰۰۱ بعد از حمله ۱۱ سپتامبر بهمنظور تعقیب و از بینبردن پناهگاههای القاعده و جلوگیری از تکرار حمله مشابه، به افغانستان لشکر کشید. بعد از ساقطکردن حکومت طالبان، ایالات متحده تلاش کرد حکومتی متشکل از اقوام مختلف افغانستان روی کار بیاورد و با حمایت از آنها زمینهی مبارزه با گروههای تروریستی را ایجاد کند. امریکا در ابتدای ورود به افغانستان طبق گفتههای زلمی خلیلزاد، سفیر وقت امریکا در افغانستان قصد حضور دوامدار را نداشت. ولی نیاز افغانستان برای تشکیل یک حکومت مستقل و همکار با امریکا بیش از تحلیلهای دولت امریکا زمانبر بود. لذا امریکا مجبور شد تا زمان طولانیتر و هزینهی بیشتری را در این کشور صرف کند.
خروج نیروهای امریکایی از افغانستان برای مدت طولانی مطرح بوده و پیش از سال ۲۰۱۴ در مورد آن سخن گفته میشد ولی با انتخاب دونالد ترمپ بهعنوان رییسجمهور ایالات متحده بحث خروج نیروهای امریکایی از افغانستان شتاب بیشتری گرفت و به یکی از اولویتهای سیاست خارجی امریکا تبدیل شد. دونالد ترمپ، زلمی خلیلزاد اولین سفیر ایالات متحده در افغانستان پس از فروپاشی حکومت طالبان را بهعنوان فرستاده ویژه این کشور در امور افغانستان مقرر کر؛. زلمی خلیلزاد سیاستمدار کهنهکار و با تجربه امریکایی در امور افغانستان سابقه طولانی و تعیینکنندهای در امور افغانستان دارد. زلمی در کنار جیمز دابینز نقش پشت پرده و مهمی را در جریان مذاکرات بن در سال ۲۰۰۱ ایفا کرد و همچنین در زمان تصویب قانون اساسی و برگزاری لویه جرگه اضطراری برای تشکیل دولت موقت حامد کرزی در افغانستان مأموریت داشت و مشغول رایزنی در این زمینه بود. میتوان زلمی خلیلزاد را یکی از معماران اصلی افغانستان پس از فروپاشی طالبان دانست. انتخاب زلمی خلیلزاد برای مذاکرات صلح، جدیت دونالد ترمپ را برای حل مسأله افغانستان نشان داد. از طرفی در ابتدا تصور بر این بود که تلاش دونالد ترمپ برای سرعت در نتیجهگیری و خروج از افغانستان یک مسأله شخصی است که ترمپ آن را در جریان رقابتهای انتخاباتی خود بیان کرده و تلاش میکند با عملیکردن آن استفاده حداکثری را در انتخابات بعدی ریاستجمهوری ایالات متحده بکند. ولی با کنار رفتن ترمپ از کرسی قدرت و روی کار آمدن جو بایدن از حزب دموکرات و ابقای زلمی خلیلزاد عضو حزب جمهوریخواه جدیت جو بایدن و امریکاییها برای ختم جنگ در افغانستان و خروج از این کشور را برای همگان ثابت کرد. حالا این سوال پیش میآید که چرا امریکا با این شدت به دنبال خروج از افغانستان است و چه مسألهای سبب این مقدار تعجیل شده است؟ چرا امریکا اینک تلاش میکند با هر عنوانی که شده از افغانستان خارج شود و خود را از مدیریت افغانستان بهدور سازد؟ عوامل مختلفی در این مسأله دست دارد و همگی دست به دست یکدیگر داده و سبب شده که افغانستان از اولویت برنامههای امریکا خارج شود و این کشور به این نتیجه برسد که هرچه سریعتر باید از منجلاب افغانستان خود را رها سازد.
اژدهای چینی برمیخیزد
امریکا در مرحله کنونی با دو مشکل اصلی در عرصه سیاست خارجی و داخلی روبهرو است. مهمترین مسأله خارجی امریکا مهار چین است. چین در سه دههی گذشته سریعترین رشد اقتصادی را در جهان داشته و در حالحاضر بر جایگاه دوم اقتصاد دنیا ایستاده است. مرکز تحقیقات اقتصادی و بازرگانیCEBR در گزارش سال ۲۰۲۰ پیشبینی کرد اقتصاد چین در سال ۲۰۲۸ از اقتصاد امریکا پیشی خواهد گرفت. این مسأله دست چین را برای افزایش بودجه نظامی و تشکیل یک ارتش بزرگتر نیز فراهم میکند. در حالحاضر از نظر بودجه نظامی نیز چین رتبه سوم جدول را در بین کشورهای جهان دارد و اگرچه فعلا فاصله زیادی با امریکا دارد ولی چین قدمهای مهمی را بر کمکردن این فاصله با امریکا برداشته است. با ثروتمندتر شدن چین دست این کشور برای سرمایهگذاری در عرصه نظامی و فعالیتهای سیاسی بازتر میشود و میزان وزنه این کشور در معادلات جهانی نیز افزایش خواهد یافت. چین همین اکنون نیز آغاز به کار کرده و از نظر سرمایهگذاری خارجی در رتبه یازدهم جهانی قرار دارد و سرمایهگذاریهای کلانی را در بنادر کشورهای جهان از جمله آسیا، اروپا و افریقا انجام داده است. در حالیکه چین به شدت در حال افزایش وزنه خود در جهان است به هراندازه که قدرت سیاسی و نظامی چین افزایش یابد مهار چین توسط امریکا سختتر خواهد بود. چنانچه درگیری امریکا و چین در دریای جنوبی چین رو به افزایش است و امریکا سعی میکند با افزایش حضور نظامی خود در این منطقه وزنه معادلات را به سود خود و کشورهای همپیمانش سنگینتر کند. امریکا تلاش میکند با رهایی از مشکلات خارج از اولویت توان خود را برای مبارزه با این کشور تجمیع کند و برای مبارزه با چین متمرکزتر عمل کند.
داعش داخلی و مسألهای بغرنج
نکته دوم مسأله امنیت ملی امریکا است. امریکا به منظور حفظ امنیت خود به خارج از مرزهای خودش لشکر کشید و کشورهایی را که احساس می کرد برای امریکا تهدید محسوب میشوند با استفاده از حمله نظامی یا تحریم آنها را مهار کند. اما اینک مسألهی جدیدی برای امنیت امریکا به وجود آمده که تهدیدی بزرگتر از گروههای اسلامگرا یا کشورهای متخاصم را متوجه این کشور کرده است که از آن با عنوان داعش داخلی یاد میشود. داعش داخلی تعبیریست برای گروههای نژادپرست و افراطی در داخل خاک امریکا، اشخاص سفیدپوست و امریکایی که هدف خود را براندازی حکومت فدرال امریکا میخوانند. اگرچه فعالیت این گروهها در امریکا بیپیشینه نیست چنانچه در سال ۱۹۹۵ در حمله به اوکلاهماسیتی توسط تیموتی مک وی یک نژاد پرست افراطی انجام شد منجر به ۱۶۸ کشته و ۸۰۰ زخمی گردید. اما در چند سال اخیر فعالیتهای این گروه روند صعودی نگرانکنندهای به خود گرفته و خونینترین حملات چند سال گذشته در ایالات متحده به داعش نه بلکه به گروههای نژادپرست امریکایی متعلق بوده، مانند:
– کشتار کنیسه یهودیان پیتزبورگ در اکتبر ۲۰۱۸ با ۱۱ کشته و ۶ زخمی،
– کشتار کلیسای چارلستون جون ۲۰۱۵ با۹ کشته و ۱ زخمی،
– کشتار معبد سیکها در ویسکانسن در اوت ۲۰۱۲ با۷ کشته و بیش از ۱۰ زخمی.
تمامی این حملات توسط گروههای نژادپرست صورت گرفتهاند و در آخرین مورد نیز تسخیر کنگره امریکا توسط طرفداران ترمپ که تعداد زیادی از آنها از گروههای نژادپرست بودند، اوج آسیبپذیری امریکا از این تهدید جدید را به نمایش گذاشت. مریک گارلند دادستان جدید کل امریکا نیز بعد از معرفی برای این سمت هدف خود را مبارزه با تروریسم داخلی بیان کرد، مطلبی که نشان میدهد مسأله تروریسم داخلی برای امریکا اهمیت جدی پیدا کرده است و حالا بعد از گذشت ۲۰ سال از حمله امریکا به عراق و افغانستان نهتنها امنیت در این کشور افزایش نیافته است بلکه مسأله جدیدی بهعنوان تهدید علیه امنیت ملی امریکا مطرح شده که میتواند از فعالیت گروههای بنیادگرا نیز مخربتر و مبارزه با آن مشکلتر باشد.
نکته سوم: امریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که طالبان جزئی از واقعیت افغانستان هستند و با وجود پشتیبانی پاکستان از آنها نیز نمیتوان این گروه را شکست داد چنانچه زلمی خلیلزاد سفیر امریکا در افغانستان در کتاب خاطرات خودش، بیان میکند که یکی از اشتباهات ما در مذاکرات بُن این بود که طالبان را در این مذاکرات سهیم نساختیم؛ مسألهای که اینک نیز تلاش میشود با برگزاری مذاکرات ترکیه اشتباه گذشته جبران شود.
جنگ افغانستان بازیای بیپایان
نکته چهارم: امریکا با تأمین هزینه سنگین جنگ افغانستان روبهرو است. هزینه جنگ افغانستان نزدیک به یک تریلیون دلار تخمین زده شده است. این در حالی است که هیچ پایانی نیز برای ختم جنگ دیده نمیشود و مشخص نیست چهمقدار هزینه دیگر نیاز است تا این جنگ به نفع امریکا پایان یابد. این در حالی است که افزایش نارضایتی از مشکلات اقتصادی و بیکاری در امریکا در حال افزایش است، چنانچه یکی از وعدههای اصلی دونالد ترمپ در انتخابات ۲۰۱۶ که با آن توانست توجه زیادی را به خود جلب کند تلاش برای بهبود اقتصاد امریکا و اشتغالزایی برای مردم این کشور بود.
جواب این سوال که چرا امریکا با این شتاب به فکر خارجشدن از افغانستان است شاید در این مسأله باشد که امریکا اینک با مشکلات مهمتری در عرصه بینالملل، امنیت و اقتصاد روبهرو است. امریکا در ۲۰ سال اخیر بیش از هر زمانی درگی مسائل خاورمیانه بوده. زمانی که امریکا سرگرم خاورمیانه و افغانستان شده، چین آرامآرام در حال ظهورکردن است، به همین دلیل نیز تلاش میکند که هرچه زودتر از زیر بار مسئولیت جنگ افغانستان رها بشود و مدیریت این جنگ را به کشورهای دیگر بسپارد و تمرکز خود را بیش از پیش بر مسائل حیاتی متمرکز کند. در غیر این صورت بهزودی مقام نخست تأثیرگذاری جهانی را از دست خواهد داد، اتفاقی که برای امپراطوری بریتانیا افتاد و رفتهرفته این کشور قدرتمند به بازیگر دستچندمی سیاست بینالملل تبدیل شد. امریکا نیز علاقهای ندارد که این مسأله برایش تکرار شود و در جهانی زندگی بهسر ببرد که در آن تصامیم تعیینکننده را نه در غرب و ایالات متحده بلکه در شرق و چین گرفته میشود.