نشانه‌شناسی‌ پریشان‌گفتاری در حوزه‌ی‌ جمهوریت

نشانه‌شناسی‌ پریشان‌گفتاری در حوزه‌ی‌ جمهوریت

پراکندگی در اظهارات مقام‌ها در ارگ و گاه در سپیدار، بیشتر اوقات به پریشان‌گفتاری می‌ماند؛ پریشان‌گفتاری‌ای که مردم را نسبت به شفافیت و موفقیت روند صلح با تردید و دلهره روبه‌رو می‌سازد. این پریشان‌گفتاری شاید علت‌ها و دلایل زیادی داشته باشد. از عدم کنترل رییس‌جمهور غنی و عبدالله ‌عبدالله بر افراد و احزاب همسو با آنان گرفته تا حتا گنگ‌بودن برایند پروسه‌ی‌ صلح برای هردو. اما در یک نگاه کلی این پریشان‌گفتاری را در سه بخش می‌شود دسته‌بندی و نیت‌خوانی کرد.

۱. تقلا برای بقا در قدرت. رییس‌جمهور غنی، معاونان او و افراد نزدیک به ایشان، به‌شدت تلاش دارند تا زمان برای ماندن در قدرت کمایی کند. خریدن زمان برای آقای غنی و همراهانش، از هر طریق ممکن، قابل توجیه است. خطر از دست‌دادن قدرت برای تیم ارگ، گاهی چنان به کابوسی تبدیل می‌شود که نزدیکان آقای غنی نه‌تنها پراکنده اظهار نظر می‌کنند که حتا متناقض و خارج از صلاحیت خویش نیز اعلان موضع می‌کنند.

به‌عنوان مثال، تأکید رییس‌جمهور غنی و معاونانش به حراست از قانون اساسی و مانع‌شدن از گسست قانونی، یکی از ترجیع‌بندهای اصلی دفاعیه‌ی‌ شان به‌خاطر ماندن در قدرت و توجیه دوام حکومت فعلی است. اما در طول این سال‌ها از بس‌که قانون اساسی نقض شده است شعار حراست از قانون اساسی بیشتر به یک جوک می‌ماند تا تعهد اخلاقی و مسئولیت قانونی حاکمان فعلی در قدرت. آشکارترین موارد نقض مفادهای قانون اساسی عبارتند از: ایجاد حکومت وحدت ملی و حکومت مشارکتی در دو دور انتخابات پسین ریاست‌جمهوری، برگزارنشدن انتخابات پارلمانی در موعد قانونی آن، برگزارنشدن انتخابات پارلمانی در حوزه‌ی‌ انتخابی ولایت غزنی، برگزارنشدن انتخابات شورای ولایتی و برگزارنشدن انتخابات شورای ولسوالی و شهرداری‌ها.

یا وقتی معاون نخست ریاست‌جمهوری با ادبیات حماسی از امضانکردن توافق‌نامه‌ی‌ صلح توسط خودش سخن می‌گوید و خودش را تشبیه به امام حسین می‌کند که ترجیح می‌دهد به جای امضاکردن توافق‌نامه‌ی‌ صلح، مانند امام حسین تنها بماند! در حالی‌که آقای صالح فراموش می‌کند که امضای توافق‌نامه‌ی‌ صلح به احتمال قریب به یقین مسئولیت او نیست یا به عبارتی، هیچ نوبت به او نمی‌رسد که ایشان به پای این «سند ننگ» امضا کند. چون در پای آن سند، یا رییس‌جمهور، یا رییس شورای عالی مصاله و یا هم رییس تیم مذاکره‌کننده‌ی‌ جمهوریت امضا خواهد کرد نه معاون اول رییس‌جمهور.

علاوه بر آن، استفاده‌کردن از تشبیهاتی مانند امام حسین، پیش‌تر از آن‌که به قدسی‌سازی موضع ارگ یا شخص معاون رییس‌جمهور کمک کند به سوء استفاده از نمادها و چهره‌های دینی در راستای مقاصد سیاسی قابل تعبیر است. همچنان استعاره‌ی‌ امام حسین قابل تعمیم است. برای مخاطب آقای صالح این پرسش پیش می‌آید که ممکن در پای آن توافق‌نامه رییس‌جمهور و رییس شورای عالی مصالحه امضا کند و در آن صورت تنها شما امتناع می‌ورزید. پس در این حالت، تنها شخص معاون اول رییس‌جمهور، مصداق تشبیه به امام حسین است که در این‌صورت، کربلا کجای افغانستان است؟ یزید کی است؟ ابن زیاد، شمر و خولی کی‌ها اند؟

۲. تثبیت جایگاه. ضلع دیگر حوزه‌ی‌ جمهوریت، سپیدار است. آقای عبدالله‌ عبدالله، تا حالا در مقایسه با دوران حکومت وحدت ملی در مقام رییس اجراییه با اقتدارتر ظاهر شده است و گویا مقتدرتر از آن دوره در موارد چالش‌برانگیز، مچ آقای غنی را می‌گیرد. فرستادن طرح صلح رییس‌جمهور غنی به شورای عالی مصالحه ملی، سفرهای دوره‌ای آقای عبدالله به کشورهای منطقه، افتتاح مذاکرات صلح در دوحه و شرکت در نشست مسکو، از مواردی‌اند که نشان می‌دهد آقای عبدالله عبدالله در موقعیت برتر در پروسه‌ی‌ صلح در مقایسه با رییس‌جمهور غنی قرار دارد.

اما آقای عبدالله عبدالله در دوران حکومت وحدت ملی نتوانست، مطابق به تفاهم نامه‌ی‌ سیاسی جایگاهش را تثبیت کند. بنابرآن، این‌بار با توجه به اهمیت پیداکردن فرایند صلح و همگام‌ساختن احزاب سیاسی بر محوریت شورای عالی مصالحه، در تلاش‌اند که به‌عنوان رییس شورای عالی مصالحه از یک‌سو جایگاهش را در این نهاد تثبیت کند و از طرفی نقش کلیدی در پروسه‌ی‌ صلح بازی کند.

یکی از مواردی که هم رییس‌جمهور غنی و هم عبدالله عبدالله سخت در تلاشند تا امتیاز معنوی آن‌را از آن خود کند، نقش اول بازی‌کردن در به‌موفقیت‌رساندن پروسه‌ی‌ صلح است. چون این مورد ثبت تاریخ خواهد شد و آیندگان به عنوان قهرمان صلح و کسی که احتمالا افغانستان را از یک بحران عمیق چند دهه نجات ‌خواهد داد، از او یاد خواهد کرد. البته این پیش‌بینی نجات کشور از بحران چند دهه، در خوش‌بینانه‌ترین حالت متصور است.

داعیه‌ی‌ تثبیت جایگاه برای رییس شورای عالی مصالحه، باعث می‌گردد تا ایشان سخنان متفاوت از ارگ بر زبان بیاورد. گرچند این سخنان اغلبا معطوف به نشست‌های کمیته‌های کاری‌ای اند که در شورای عالی مصالحه برگزار می‌شوند؛ اما بازهم تبیین‌کننده‌ی‌ دیدگاه‌های شخص آقای عبدالله است و در بسیاری موارد در مباینت با موضع‌گیری‌های ارگ.

۳. سهیمشدن در قدرت. ضلع سوم حوزه‌ی‌ جمهوریت، احزاب و چهره‌های سیاسی‌اند. کسانی که اغلب مخالف رییس‌جمهور غنی اند و از نظر سیاسی و تیم‌سازی، هم‌نظر با آقای عبدالله عبدالله. احزاب سیاسی در طول بیست‌سال پسین، به اندازه‌ی‌ دوران رییس‌جمهور غنی انزوای سیاسی و تجریدشدن گام‌به‌گام از قدرت را تجربه نکرده بودند. البته این منزوی‌ساختن احزاب سیاسی از طرف آقای غنی به میزانی که منتقدان خودش را دارند موافقان را نیز با خود همراه دارند. حتا براساس خاطرات زلمی‌ خلیلزاد در کتاب «فرستاده» که می‌گوید من در دورانی که در افغانستان به حیث سفیر امریکا فعالیت می‌کردم، تلاش در منزوی‌ساختن رهبران سیاسی داشتم و با رفتنم این روند نیمه تمام ماند؛ گویا آقای غنی، در مواجهه با رهبران سیاسی همان راه نیمه تمام را خواست تکمیل کند.

اکنون رهبران سیاسی، با گرم‌شدن بحث صلح، در تلاش‌اند تا شکست‌شان را در این مدت جبران کند و دوباره از طریق پروسه‌ی‌ صلح، سهیم در قدرت شوند. اما چیزی که نگران‌کننده است تحت‌الشعاع قرارگرفتن نفس پروسه‌ی‌ صلح زیر این سه‌گونه خواست متفاوت و حتا متضاد است. خواست‌هایی که بیشتر از نقاط مشترک، موارد اختلافی دارد. عمده‌ترین علتی که حوزه‌ی‌ جمهوریت به قرائت واحد از پروسه‌ی‌ صلح نمی‌رسد همین تضاد منافع سه ضلع اصلی است. سه نهادی که تحت فشار امریکا تن به مذاکره داده‌اند و الا به‌محض کم‌شدن فشار قدرت‌های بیرونی، رقیبان سرسخت همدیگرند تا همکاران حوزه‌ی‌ جمهوریت.

صلح در نظر این سه ضلع، بیشتر از آن‌که به معنای ختم جنگ تعبیر شود معنای حذف همدیگر و یا در ایثارگرایانه‌ترین حالت، معنای تضعیف رقیب را می‌دهد. رییس‌جمهور غنی در تلاش ماندن در قدرت است و یا در نهایت، ختم‌شدن حکومتش به‌عنوان حکومت صلح تا با عنوان قهرمان صلح با قدرت خداحافظی کند. این دقیقا همان چیزی است که آقای عبدالله عبدالله می‌خواهد که قهرمان صلح در ردای رییس شورای عالی مصالحه‌ی او باشد. در این میان، رهبران سیاسی، در کنار معماران صلح، هدف اصلی‌شان رسیدن به قدرت است تا حداقل، شش‌سال پسین را جبران مافات کند.