Mohammad Nateqi

روایت سواری به موتر انتحاری

این روایت خیلی عجیب است. جوانی که در شفاخانه‌ بستری و از بستگان نماینده‌ی بادغیس می‌باشد، گفته است که با دوستم از لیسه‌ی حبیبیه خارج، در کنار سرک دارالامان منتظر تاکسی بودیم. موتری جلوی ما ایستاد و سوار شدیم. پس از چند دقیقه یک‌باره راننده‌ی انتحاری تفنگچه را کشید و گفت: شور نخورید که سوراخ سوراخ‌تان می‌کنم. ما شور نخوردیم. به چهار‌راه علاء‌الدین رسیدیم، دیدیم به یک‌باره انتحاری با سرعت تمام موترش را به سمت کاروان مورترهای نظامی هدایت کرد و با شنیدن صدای انفجار دیگر، چیزی نفهمیدم. وی پس از انفجار به فاصله‌ی چندین متر از داخل مو‌تر انتحاری پرتاب و به‌صورت معجزه‌آسا زنده می‌ماند و حالا در میان ده‌ها زخمی دیگر، بستری است. این بود روایت سواری به موتر انتحاری که همکارم قصه کرد. مرگ بی‌گناهان و پدری که جنازه‌ی سه فرزندش را در بغل گرفته، سخت تکان‌دهنده و نشان‌دهنده‌ی مرگ انسانیت در این سرزمین و در این وادی است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *