حکایت خامان و پختگان

حکایت خامان و پختگان

شاید دیگر کمتر کسی شک داشته باشد که در یک دهه‌‌ی گذشته گروه طالبان برای نزدیک‌‌ترشدن به قدرت کامیاب‌‌تر بوده تا دولت مرکزی در حفظ قدرت. هر روز که می‌‌گذرد چانس طالبان برای تصرف قدرت حکومتی بیشتر می‌‌شود و چشم‌‌انداز برقرار ماندن حکومت موجود تنگ‌‌تر. هر روز که می‌‌گذرد حکومت مرکزی قسمت‌‌های بیشتری از کشور را به طالبان وا می‌‌گذارد.

چرا چنین است؟ علت کامیابی مداوم طالبان و عقب‌‌نشینی پیوسته‌‌ی حکومت چیست؟

کامیابی طالبان چند علت دارد. اما من در این یادداشت به یکی از آن علت‌‌ها می‌‌پردازم و با شرح آن علت به یک نقص استراتژیک حکومت موجود در مناسبات منطقه‌‌ای نیز اشاره می‌‌کنم.

اساسی‌‌ترین علت کامیابی طالبان مدیریت دقیق و کارآمد پیکار طالبان توسط مدیران و کارگردانان کاردان و هوشمند آی‌اس‌آی (سازمان اطلاعات پاکستان) است. اردوی ملی افغانستان حداقل دو برابر طالبان سرباز دلیر دارد و حداقل دو برابر طالبان تجهیزات جنگی پیشرفته در اختیارش هست. اما آنانی که در حکومت ما این تعداد سرباز دلیر را مدیریت می‌‌کنند به اندازه‌‌ی یک صدم مدیران آی‌‌اس‌‌آی درایت و کاردانی و تعهد ملی ندارند.

حساب کنید دفعاتی را که سربازان اردوی ملی برای روزها و حتا هفته‌‌ها در محاصره‌‌ی طالبان بوده‌‌اند و با شکم گرسنه و تجهیزات ناقص در برابر طالبان مقاومت کرده‌‌اند. به یاد بیاورید شکایت‌‌های علنی سربازانی را که می‌‌گفتند معاش‌‌شان نمی‌‌رسد و مسئولان حکومتی هیچ اعتنایی به وضعیت دشوار آنان و خانواده‌‌های‌‌شان ندارند. حکومتی‌‌ها همواره می‌‌گویند که هزینه‌‌ی جنگ بالاست و مشکلاتی نیز که برای سربازان اردوی ملی پیش می‌‌آیند از لوازم و تبعات جنگ‌‌اند. سوال این است که چرا این مشکلات برای طالبان پیش نمی‌‌‌‌آیند و چرا هزینه‌‌ی جنگ آنان را زمین‌‌گیر نمی‌‌کند؟

یکی از مهم‌‌ترین و تعیین‌‌کننده‌‌ترین جنبه‌‌های آنچه در افغانستان می‌‌گذرد تقابل خامان و پختگان است؛ خامان حکومت ما و پختگان دولت پاکستان. آی‌‌اس‌‌آی از یک سو با راه انداختن سلسله‌‌ی بلندی از حملات وحشیانه بر غیرنظامیان محبوبیت و مشروعیت حکومت افغانستان را در چشم شهروندان افغانستان از بین برد. از سویی دیگر، با تحمیل شکست‌‌های نظامی پیاپی بر اردوی ملی افغانستان به تمام حامیان بین‌‌المللی حکومت مرکزی فهماند که هیچ چاره‌‌ای جز مذاکره با طالبان ندارند. حکومت مرکزی با تمام کبکبه‌‌ی خود نتوانست بفهمد که زنجیر اقتدارش از کدام حلقه‌‌ها ممکن است بشکند. اما آی‌‌اس‌‌آی دقیقا همان حلقه‌‌های شکننده را شناخت و یافت و شکست. به بیانی دیگر، ابتکار عمل پیوسته در دست کارگردانان پاکستانی گروه طالبان بود و هست نه در دست مدیران حکومتی ما.

وقتی که حمدالله محب، مشاور امنیت ملی رییس‌جمهور، در سخنرانی خود سخنان درشتی به آدرس پاکستان حواله می‌‌کند، پاکستانی‌‌ها می‌‌خندند. چون می‌‌دانند که آنان چه کار می‌‌کنند و مشاور رییس جمهور افغانستان بر کدام طبل خالی می‌‌کوبد. آنان می‌‌دانند که غیوری‌‌های ناسیونالیستی مدیران شکست‌‌خورده‌‌ی حکومت ما -به قول رییس جمهور غنی- «باد» است (او باری به طعنه گفته بود که از رسانه‌‌های ما باد می‌برآید).

حال، همین خامانِ گیجی‌‌گرفته ادعا دارند که ما با همان پاکستانیان پخته و کارفهم دعوای سرزمینی داریم. مملکت خود را از سر بی‌‌درایتی به پاکستان سپرده‌‌‌‌اند (تقریبا)؛ اما گردن‌‌فرازی می‌‌کنند و می‌‌گویند که باید خط دیورند از آنجایی که اکنون هست عقب بنشیند و در نزدیکی‌‌های اسلام‌‌آباد تثبیت شود. خنده آمد خلق را.