شاهمحمود قریشی، وزیر خارجهی پاکستان، در گفتوگو با تلویزیون طلوعنیوز گفت که چیزی به نام «مسألهی خط دیورند» نمیشناسد و هیچ نیازی نمیبیند که در این مورد حرف بزند. انتظار هم همین بود. برای پاکستان معقول این است که خط دیورند را دیگر «مسأله» نداند و آن را جزو امور حلشده و تمامشده محسوب کند.
حال، اگر شما یک حاکم ناسیونالیست در افغانستان باشید و خط دیورند برایتان از مهمترین «مسأله»ها در سیاست خارجی دولتتان باشد، چه واکنشی به سخنان قریشی نشان میدهید؟ این واکنش غیرمنتظره نیست:
ما شما را وادار خواهیم کرد که در بارهی مسألهی خط دیورند حرف بزنید. این مسأله حلشده و تمامشده نیست.
واقعیت این است که هرچند سیاستمداران پاکستان در مورد خط دیورند حرف نزنند، عملا بهشدت درگیر مسائل ایالت صوبه سرحد و حرکتهای قومی در مرز خود با افغانستان هستند. یکی از راههای مقابله با جنجالهای ایالت صوبه سرحد در پاکستان تضعیف هر نیرویی است که در داخل افغانستان از حرکتهای قومی در مناطق پختونخوای پاکستان حمایت کند و حمایت بتواند. صورت جمعوجور چنین نیرویی معمولا حکومتی در کابل است که بر حل مسألهی دیورند به نفع افغانستان پافشاری کند. از نظر پاکستان چنان حکومتی نباید در کابل برپا شود. اگر لازم شود که کل افغانستان در آتش بسوزد تا از رویکارآمدن یک حکومت مقتدر ناسیونالیستی در افغانستان جلوگیری شود، پاکستان در خاکسترکردن افغانستان درنگ نخواهد کرد.
سوالی که یک افغان ناسیونالیست آزردهخاطر از سیاستهای پاکستان باید به آن پاسخ بدهد این است: در برابر کشور قدرتمندی که نمیخواهد در بارهی خط دیورند حرف بزند و آن را مسألهای تمامشده میداند، چه باید کرد؟
منطقیترین پاسخ به این سوال این است:
ما افغانها حتا اگر با اتحاد صددرصدی هم در برابر پاکستان بایستیم، ممکن است زورمان به این کشور نرسد و نتوانیم خط دیورند را تغییر بدهیم. اما بههرحال، اتحاد همهی شهروندان افغانستان در این کار شرط نخستین است. یعنی اگر همهی ما بهصورت متحدانه پشت این داعیه بایستیم، تازه میتوانیم حداقل چانس خود را در این زمینه بیازماییم.
چرا اتحاد همهی شهروندان در این مورد شرط بنیادی است؟ برای اینکه این داعیهها برای اینکه چانس موفقیت پیدا کنند نیاز به قدرت دارند. هیچ کس نمیتواند با دست خالی و بدون پشتوانهی ملی در این زمینه کامیاب شود. کامیابی که هیچ، بدون قدرت ملی حتا طرحکردن چنین داعیههایی مضحک است.
در همین جاست که گره اصلی و پارادوکس مرکزی سیاستهای جانب افغانستان آشکار میشود. به این شرح:
حکومتهای افغانستان میخواهند با ادغام مناطق پشتوننشین ایالت شمالغربی پاکستان به افغانستان یک بار و برای همیشه مشکل حاکمیت قومی خود در افغانستان را حل کنند. از دید این حکومتها اقوام دیگر افغانستان را زمانی میتوان سر جایشان نشاند که قوم پشتون در افغانستان به اکثریت تردیدناپذیر تبدیل شود و بتواند هر حرکت برابریطلبانهی اقوام دیگر را بهسادگی سرکوب کند. پارادوکسش در اینجاست که حکومتهای قومی افغانستان برای اینکه به این خواست خود برسند، نیاز به حمایت همان اقوامی دارند که قرار است سرکوب شوند. بیان دیگرش این است: حکومت افغانستان به اقوام غیرپشتون افغانستان میگوید «ما میخواهیم با ادغام صوبه سرحد پاکستان به افغانستان شما را سرکوب کنیم و برای این ادغام به حمایت شما نیاز داریم. لطفا ما را در این داعیه حمایت کنید!»
این وضعیت یک پارادوکس متناظر خود را در میان اقوام غیرپشتون افغانستان نیز خلق کرده. اقوام غیرپشتون نیز، در اثر همین وضعیت، دو آرزوی ناسازگار همزمان دارند (که اگر به زبان هم نیاورند واقعیتش قابل دید است). آن دو آرزو این است: کاش پاکستان چنان ضعیف شود که دیگر نتواند از طالبان حمایت کند. کاش پاکستان چنان قوی بماند که حکومتهای افغانستان هرگز نتوانند خط دیورند را تغییر بدهند. بیان دیگرش این است: اقوام غیرپشتون افغانستان میگویند «ای حکومت مرکزی افغانستان، ما ترا در برابر طالبان قوی میخواهیم و در برابر مسألهی خط دیورند ضعیف (ترجمه: الهی در برابر پاکستانی که طالبان را تقویت میکند، همیشه ضعیف بمانی). اگر میخواهی که در مسألهی دیورند به موفقیت نرسی، ما از ناکامیات حمایت میکنیم!»
ملاحظه میکنید که چه چیزهایی با هم گره میخورند. چرا در این وضعیت آشفته و پر از ناسازگاری گیر کردهایم؟ بهخاطر اینکه رویکرد قبیلهای آخرش همین است. تصور کنید که حکومتهای قومی افغانستان دست از هژمونی اتنیکی-قبیلهای بردارند و قصهی اکثریت و اقلیت عددی شهروندان را پشت سر بگذارند؛ یعنی مناسبات درون کشوری ما مناسبات شهروندی مدرن شوند – براساس عدالت اجتماعی و برابری همهی شهروندان. در آن صورت هیچ فرد پشتون یا غیرپشتونی از اکثریت و اقلیت عددی خود و دیگران دچار واهمه نخواهد شد. آن وقت اگر ما بخواهیم سرزمینهای از دسترفتهی افغانستان را بازپس بگیریم، چنان داعیهای (فارغ از این که چقدر چانس کامیابی داشته باشد) حداقل از حمایت ملی برخوردار خواهد شد. یعنی شرط نخستین کامیابی آن در دسترس قرار خواهد گرفت.