افغانستان عملا بر لبهی پرتگاه رسیده است. آداب تعامل بر لبهی پرتگاه با آداب تعامل در جاهای دیگر فرق میکند. اگر حکومت و روشنفکران و گروههای سیاسی در چنین موقعیتی نتوانند حداکثر عقلانیت سیاسی را برای نجات کشور به کار ببندند، کشور ما به زودی به اعماق ظلمت سقوط خواهد کرد. برای هر کدام از ما عقلانیت سیاسی فوریتهای متفاوتی را پیش مینهد و به رسمیت شناختن آن فوریتها میتواند راهی به چشمانداز بهتری بگشاید:
برای حکومت و رییسجمهور
عقلانیت سیاسی در دایرهی حکومت فعلی به این معناست که رییسجمهور و کابینه و مشاورانش درک کنند که همین اکنون بیش از هر زمان دیگری نیاز به بازسازی اعتماد میان مردم و حکومت است. واقعیت آشکاری است که مردم نسبت به حکومت و قولها و وعدههای آن کمترین اعتماد را دارند. اما این وضعیت تغییرناپذیر نیست. فعلا فرصتی پیش آمده که ارکان حکومت، و بهطور خاص رییسجمهور غنی، با گوش دادن به نگرانیهای شهروندان و تلاش عملی و ملموس برای رفع آن نگرانیها این اعتماد از دسترفته را احیا کنند. مردم افغانستان در وضعیت کنونی از حکومت و رییسجمهور فقط یک مطالبهی مرکزی دارند و آن تأمین امنیت و سرکوب تروریستان است. رییسجمهور اخیرا به مردم گفته است (در مناسبتهای مختلف) که در برابر تروریستان خواهد ایستاد. از لوازم چون و چراناپذیر این ایستادگی این است که رییسجمهور با یک دید کلان ملی تمام نیروهای موجود در جامعه را علیه تروریستان بسیج کند و در این کار ملاحظات قبیلهای و زبانی و سمتی و کوچکاندیشیها و تنگنظریهای خُرد سیاسی را کنار بگذارد.
برای گروههای سیاسی مخالف زیر چتر نظام
عقلانیت سیاسی برای گروههای سیاسیای که زیر چتر همین نظام فعالیت دارند، اما با روش ادارهی کشور و مشخصا با تیم رییسجمهور مشکل دارند این است که حساسیت وضعیت فعلی را با سنجههای متناسب با وضعیت اضطرار بسنجند و نه با معیارهای نرمال یک وضعیت نرمال. معنای این سخن این است که اگر نظامی باقی ماند، میتوان در چون و چندش مناقشه کرد. اما فعلا کل سخن همین است که این نظام پرعیب و نقص با خطر فروپاشی (توسط یک تهدید بزرگ بیرونی) روبهرو هست و نیاز به ماندن دارد. گروههای سیاسی میتوانند در برابر اشغال کشور توسط ارتش پاکستان -بخوانید طالبان- با حکومت در یک صف قرار بگیرند و مناقشات سیاسی خود با حکومت را برای وقتی بگذارند که خطر تباهی کامل کشور به دست اشغالگران رفع شده باشد.
برای روشنفکران منتقد حکومت
در ملک ما، نگاه روشنفکران منتقد حکومت به حکومت فعلی در اکثر موارد خصمانه است. این نگاه خصمانه قابل درک هم هست. حکومت اشرف غنی، با وجود شعارهایی که تا کنون در مورد شایستهسالاری و عبور از رویکردهای قومی داده، عملا در اجرای این شعار سخت ناکام بوده است. شمار کثیری از روشنفکران که اشرف غنی را امیدی برای برگذشتن حکومت از اندیشههای سیاسی عوامگرایانه میپنداشتند و در او تکنوکراتی توسعهدان و آشنا با تجربههای چند جهان میدیدند، در عمل با کسی روبهرو شدند که همچنان به تعهدات طایفهای یک جامعهی عقبمانده وفادار است. به همین خاطر، روشنفکران با ناامیدی و خشم بسیار در برابر او ایستادند؛ تا آنجا که خود نیز در جانب مقابل او، در چالهی متناظر نقدهای قومی، افتادند.
امروز اما، چنان که گفته شد، کل کشتی در چنگ گردابی وحشتناک افتاده است. عقلانیت سیاسی در این وضعیت میطلبد که وقتی رییسجمهور به اشتباهات صورتگرفته در گذشته اعتراف میکند، روشنفکران منتقد نیز با این تغییر رویکرد با انعطاف بیشتر برخورد کنند. بعضی میگویند که رییسجمهور عادت به قول دادن و سخنان نیکو راندن و آنگاه به قول خود وفا نکردن دارد. ممکن است چنان باشد. اما در این وضعیتِ لبهی پرتگاه، میتوان به خود، به مردم و به حکومت فرصتی داد تا از این فضای عمیقا آلوده به سوءظن عبور کنیم و چانس تصحیح این وضعیت را بیازماییم. طرح جانشین دیگری که بتواند به صورتی معجزآسا و با هزینهی کمتر ما را از این بنبست برهاند، فعلا وجود ندارد.
اگر طالبان جامعه را بهسوی تباهی خواهند راند، که خواهند راند، و اگر هیچ طرح کارآمد جانشین دیگری برای عبور از این وضعیت وجود ندارد، که ندارد، عقلانیت سیاسی برای مردمی رسیده بر لبهی پرتگاه حکم میکند که ابتدا از لبهی همین پرتگاه پس بنشیند. و این ممکن نیست مگر این که همه منطق وضعیت اضطرار را درک کنند و بکوشند (حتا از زاویهی تلاش برای محضِ بقا) کنار هم بایستند.