عزیز، کودک جسور و پرشوری که دوبیتیهای محلی را حفظ داشت و برای دختران دهکده آواز میخواند. در شبهای چهاردهم ماه (چهارده فال) در جمع دختران مینشست، برای آنان دوبیتی میخواند و آنها برای بختشان فال میگرفتند. بعدها در شب نشینیها نیز دعوت میشد تا به قول مردم محل، «غزلخوانی» کند. صدای گیرای او کار دستش داد و در آوان جوانی، راه منبر و مسجد را در پیش گرفت. او در مناسک مذهبی نوحه میخواند و دوستانش سینه میزدند. این کار فارغ از بار مذهبی آن، برای این جوان جسور و دوستانش، خوشآیند بود. دیگر به دعوت پابند نبودند، هرجا مراسم عزاداری برگزار بود، بساط نوحهخوانی و سینهزنی این حلقه نیز پهن بود. بعد از شکست طالبان و دور شدن سایهی سنگین آن از زندگی مردم، عزیز به نواختن دمبوره علاقهمند شد. در محافل رسمی و غیررسمی تارهای دمبوره را به صدا درآورد و دلهای مردم را شاد کرد. از آن روزها و دورهها سالیانی درازی میگذرد. دیگر نه از آن دهکدهی سرسبز و خوش آبوهوا خبری است و نه از آن جوان جسور. سیرت حالا در کابل زندگی میکند و پیر باتجربه شده است.
عزیز سیرت، آهنگساز و آوازخوان جوان و پریشانحالی که بهتازگیها آهنگهایش را بهصورت رسمی ثبت کرده است و به علاقهمندان آوازش تقدیم نموده است. در آواز او و موسیقیای که کار کرده است، بهخوبی رگههایی از هنرمندی و تسلط او بر موسیقی دیده میشود. هنرمندی که از صبر و حوصلهی بالایی برخوردار است. او سالها تمرین کرد تا کمبودیهایش را رفع کند. به قول خودش، عجله نداشتم و میخواستم زمانی کارهای خودم را به علاقهمندان تقدیم کنم که ارتباط خوبی با هنر موسیقی برقرار کرده باشم. او میگوید که نمیخواست و نمیخواهد با موسیقی خودش را به مردم معرفی کند؛ بلکه تلاشش براین بوده است تا موسیقیای که کار میکند، معرف او باشد. او از وضعیت کنونی انتقاد میکند و شهرتهای کاذب هنرمندان را به نقد میگیرد. رو آوردن او به موسیقی از روی تصادف نبوده است. سیرت موسیقی را بهصورت حرفهای خوانده است.
سیرت دورهی لیسه را بدون کدام جنجال خاص در ولسوالی مالستان تمام کرده است. در سال 1383 با انتخاب کاملا آگاهانه وارد دانشگاه کابل، دانشکدهی هنرهای زیبا شد. در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه کابل، موسیقی را در رشتهی پیانو و آهنگسازی خوانده است. در سال 1387 از دانشگاه فارغ تحصیل شد. سیرت بعد از فراغت درگیر کارهای اقتصادی میشود. او نمیتواند مثل بقیهی دانشجویان بعد از فراغت سراغ مأموریتهای دولتی را بگیرد. رشتهی تحصیلی خود را آگاهانه انتخاب کرده است و کارِ اقتصادی شاید از روی ناگزیری است. او به عنوان فرزند بزرگ خانواده، نانآور خانه میشود. تحصیلاتش هیچوقت منبع آب و نان نخواهد شد. این چیزی است که سیرت از عمق وجودش درک کرده است. با آنهم، انتخاب کرده و موسیقی خوانده؛ چون که علاقهی جنونآمیز به هنر موسیقی دارد. استعداد او در موسیقی و صدای سحرانگیزش برای آوازخوانی به او کمک کرده است که در کارهای هنریاش یکی از موفقترین چهرههای موسیقی امروز افغانستان باشد.
سیرت در خلال کارهای اقتصادی و فعالیت در بازار، همیشه برای هنر خودش وقت گذاشته و کار کرده است. گاهی به قول خودش، میرزا قلمی کرده و شعر سروده است. او میگوید: «نمیتوانم از موسیقی جدا شوم. موسیقی تسکیندهندهی دردهای من است». در تنهاییهایش شعر خوانده، شعر سروده، کمپوز کرده و در بسیاری موارد، آهنگهای فولکلور را و آن دوبیتیهای ناب هزارگی که در دوران نوجوانی حفظ کرده بود را دوباره با ساز تمرین کرده است. سیرت سبک «اوپرا» را دنبال میکند و تا حال چهار آهنگ بهصورت رسمی ثبت نموده است. این آهنگها را در استدیوی باربُد ثبت کرده است. از جمع این چهار آهنگ، فقط یک آهنگ آهنگ «تو به شب ستارهای!» تصویری است. سه آهنگ دیگر صوتی اند و در سایتهای انترنتی گذاشته است. شعر این آهنگ و «تُهی از گام باران» را خود سیرت سروده است. آهنگ «مادر» از دیگر کارهای جدید اوست و شعر این آهنگ از مهدی زرتشت است. شعر «در این زندان» از مهدی اخوان ثالث است. این چهار آهنگ از ساختههای خود سیرت اند. سیرت میگوید که تصمیم دارد در آیندههای نزدیک برای آهنگ «تهی از گام باران» نیز سناریو بسازد و بهصورت کلیپ تصویری ثبت کند. سیرت تلاش میکند که در پایان امسال آلبوم «خدایا» تکمیل شود. تمام آهنگهای این آلبوم جدیدند. او میگوید که در این آلبوم شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، زهرا حسینزاده و چند شعر دیگر از خودش را کمپوز کرده است.
«سیرت، برگی از گُلِ صدبرگ مالستان»
سیرت تقریبا حلقهی دوستانش را از زادگاهش (ولسوالی مالستان) به کابل کشانده است. آنها در کابل یک جمع بزرگتری را تشکیل دادهاند که هرازگاهی به بهانههای مختلف محفل میگیرند و سیرت آواز میخواند. دوستانی که در آن سالها با نوحهخوانی سیرت سینه میزدند، اکنون با آهنگهای فولکلوریک به سبک مالستانی او، از هواخواهان سینهچاک سیرت اند. سیرت در سالهایی که متهم به گوشهنشینی بوده نیز حلقهی دوستانش را داشته و برایشان آواز خوانده است. اکنون شهرت سیرت بیشتر از اجراهای محلی مالستانی او میآید. تعدادی از آهنگهای او بهصورت غیررسمی ضبط شدهاند و در بین جوانان دست بهدست میشوند. دوستانش میگویند که سیرت بعد از «آبه میرزا (مادر میرزا)» و «صفدرعلی مالستانی»، ادامهدهندهی سبک خاص مالستانی است. جلیل سحر، یکی از کسانی که بارها اجرای سیرت را از نزدیک دیده است، میگوید: «صدای سیرت از سوز بیشتری برخوردار است و سیرت با موسیقی مدرن میتواند، بیشتر روی سبک مالستانی کار کند». سیرت میگوید که سبک مالستانی را دوست دارد؛ این سبک یکی از سبکهای قدیمی هزارگی است. روی این سبک کار کرده است و نوآوریهایی نیز در این زمینه انجام داده است. از نظر او، سبک مالستانی بسیار با سبکهای موسیقی شرق (چین) نزدیک است. ساختارهای آن زیاد باهم تفاوت ندارند، تفاوت در خود آلهی موسیقی است. سیرت میگوید: «با این سبک احساس راحتی میکنم. در کُل، موسیقی فولکلور هزارگی از زیبایی خاصی برخوردار است.»
«شاد نیستم؛ چون جامعه شاد نیست»
سیرت که اکنون از پشت عینک نمرهای به جهان مینگرد، دیگر آن شور و شعف نوجوانی و آرمانگرایی جوانی در وجودش مرده است. او بیش از هرکسی از وضعیت سیاسی حاکم در کشور شکایت میکند. او میگوید: «شاد نیستم؛ چون جامعه شاد نیست». به باور او، وضعیت بد سیاسی روی همهی ابعاد زندگی تأثیر گذاشته است. این امر مسلم است که هنر و فرهنگ بیشترین صدمه را میبیند. عزیز میگوید که به همین خاطر، گوشهنشینی را اختیار کرده است. علتهایش را هم آشفتهبازار موسیقی افغانستان، ایجاد شهرتهای کاذب برای هنرمندان توسط رسانههای تصویری و برنامههایی که یکشبه هنرمند تولید میکنند، دانسته و آن را برای سرنوشت هنر و هنرمندان خطرناک میداند. به باور او، وجود برنامههایی مانند ستارهی افغان، راه را برای ورود هنرجویان به دانشگاهها و آموزشگاههای هنری بسته میکنند. سیرت در سالهای تنهاییاش تلاش کرده است، کمبودیهای خود را جبران کند. او میگوید، کسی که خودش را هنرمند میخواند، لازم است مطالعهی ادبی داشته باشد. او افزود: «خوب، من در این قسمت ضعف داشتم و در طول این سالها تلاش کردم ارتباطی عمیقتر با ادبیات داشته باشم». از نظر سیرت، آگاهی اجتماعی از دیگر ویژگیهایی است که یک هنرمند باید داشته باشد و البته دانش هنری که باید داشته باشد.
سیرت از تصمیمهایش با ناامیدی حرف میزند. او میگوید، اگر وضعیت سیاسی کشور به همین وضع پیش برود، هیچ اقدامی نخواهد کرد؛ اما اگر وضعیت تغییر کند، تصمیم دارد یک کارگاه هنری ایجاد کند تا روی موسیقی فولکلور افغانستان در آنجا تحقیق شود، نوتیشن شود و در یک کتاب بیرون داده شود. در بخش دیگری تصمیم دارد یک ارکستر سمفونی ایجاد کند؛ گرچند که دشوار خواهد بود، اما میگوید: «اگر ارکستر نشود، حداقل یک گروه پنجاه نفری را پدید آوریم تا روی موسیقی فولکلور و با استفاده از بعضی سبکهای جدید و موسیقی جدید کار کنیم».