ویژه زنان افغانستان

صنعت جنسیت؛ تجاری‌سازی رنج و محرومیت زنان افغانستان

ویژه زنان افغانستان

اسد بودا

دوران جدید را به یک‌معنا می‌توان دوران وراجی و پرگویی در باره زنان دانست. از زن زیاد سخن گفته شد. بخشی از این زیاده‌گویی‌ها بر می‌گردد به منابع‌ مالی که دولت، جامعه‌ی مدنی و «حیوانات انجویی» نان خود را از آن تامین می‌کرد، بخشی هم بر می‌گردد به سرکوب‌های خشونت‌باری که در دوران جهاد و طالبان بر زنان تحمیل شد. قدرت‌های جهانی دلیل اخلاقی سکسی‌تر از دفاع از حقوق زنان نداشت تا حضور خود در افغانستان را برای مردم‌ خود توجیه کنند. نشان‌دادن تصویر زن افغانی در رسانه‌ها پیام اخلاقی بود که پیام ضد اخلاقی جنگ را خنثا می‌کرد. به‌همان میزانی که زن افغانی در دوران جهاد و طالبان سرکوب شده به صحنه بازگشت. حضور زنان در ساختاهای رسمی از نظر کمی قابل توجه است. ۲۷% از نمایندگان «شورای ملی» و ۲۲% نمایندگان «مجلس سنا» را زنان تشکیل می‌دهند و در دوره‌ی پیشین ۲۸% از نمایندگان شوراهای ولایتی زنان بودند. قانون اساسی نه تنها تبعیض جنسیتی را ممنوع کرده است (قانون اساسی: ۲۲)، بلکه از «تبعیض مثبت» سخن می‌گوید. ۲۵ در صد از نمایندگان هر ولایت باید زن باشد و ۵۰٪ انتصاب‌ها باید از میان زنان صورت گیرند (قانون اساسی: ۸۳ و ۸۴). قانون انتخابات نیز بر تبعیض مثبت تاکید می‌کند. برخی از سیاست‌گذاری‌ها و قوانین‌ بین‌المللی را که دولت افغانستان امضا کرده است، نیز می‌توان افزود که از جمله می‌توان از «قرارداد محو خشونت علیه زنان» نام برد. امضاکنندگان این قرارداد را به محو تبعیض و خشونت علیه زنان ملزم می‌سازد.

 هم‌چنین می‌توان از بی‌شمار پروژه‌ي خرد و بزرگ ملی و بین‌المللی درباره زنان یاد کرد که در سال‌های اخیر در مورد بهترشدن وضعیت زنان طراحی و اجرا شده‌اند. هیچ‌کدام از این پروژه‌های دولتی و غیردولتی، ملی و بین‌المللی اما نتوانسته‌اند گره از کار فروبسته‌ی زنان بگشایند. مشکلات زنان هم در ولایت‌های دور دست، هم در مرکز و پایتخت هر روز شدیدتر می‌گردد و خشونت‌های سیاسی و اجتماعی علیه‌زن فراگیرتر. ستمگری و قساوت در حق زن امرعادی و پیش پا افتاده است و ارتکاب خشونت نه تنها امر قبیح و مذموم نیست، بلکه افتخار و نشانه‌ی «غیرت افغانی» به‌شمار می‌رود. به‌رغم برنامه‌های عجیب و غریب و شاخ و دم‌داری چون «ارتقای ظرفیت»، «آگاهی‌دهی به مردم»، «برنامه‌های آموزشی کوتاه‌مدت» و تبلیغات مضحک تلویزیونی‌ـ رادیویی و پلاکاردهای تبلیغات در آموزش‌گاه‌ها، اداره‌ها و فضاهای عمومی شهر که تمامی این‌ها با پول کمک‌های اختصاص‌یافته برای زنان تمویل می‌شوند، فضای خصوصی و خانواده و فضای عمومی و بیرون از خانه یک‌سان بر زن خشونت روا می‌دارند. زن حتا حق اولی انتخاب شوهر را ندارد. حدود ۷۰% از زنان قربانی ازداج‌های اجباری هستند، ۵۷% از دختران پیش از سن قانوانی ازدواج (۱۶سالگی) به شوهر داده می‌شوند. وضعیت صحی و روانی زنان به‌مراتب رقت‌بارتر از آن است که تصور کنیم. در هر ۲۹ دقیقه یک زن هنگام زایمان می‌میرد. خودسوزی، خودکشی، فروش، قتل، مبادله‌ی دختران و انواع و اقسام خشونت‌های فیزیکی، اجتماعی و روانی از قبیل گوش و بینی‌بریدن، از خانه بیرون‌افگندن وتوهین و تحقیر در فضاهای عمومی، بی‌‌آن‌که هیچ پرسشی را برانگیزد، بر زنان روا داشته می‌شوند.

بخشی از ناکامی‌های این پروژه‌ها به جایگاه زن در ذهنیت تاریخی و سنتی افغانستان آن است که زن در حصار دیوار خانه به سر برد. زیستن زن در حصار خانه که پیوستار از خانه‌ی پدر تا خانه‌ی شوهر را در بر می‌گیرد، زن افغانی را به هستی همیشه دربندی بدل کرده است که حتا آرزوی پرگشودن و بیرون‌شدن از بند در ذهن و روان او مرده است. حضور در فضای کار و اشغال جایگاه‌های رسمی البته دشوارتر است و در برخی از ولایت‌های جنوبی کشور حتا ناممکن است. به‌بیان روشن‌تر، حضور زن در جایگاه‌های سیاسی و اجتماعی، از آن‌رو که این جایگاه‌ها همواره مردانه تعریف و تفسیر شده‌اند، نوعی «شرم»، زیر پاگذاشتن اخلاق و آداب جامعه و برباددان حیثیت و شرف خانواده به‌شمار می‌رود. مرجع این برخورد با زن تاحدودی بر می‌گردد به تصویر آرمانی که از زن در فرهنگ افغانی ترسیم شده است. تصویرآرمانی زن در فرهنگ و باور افغانی، هستی «خانه‌زاد» است که باید در خانه زاده ‌شود، در خانه ‌رشد کند، در خانه بزاید و در همان‌جا بمیرد. برای زن افغانی، خانه‌داری و خانه‌نشینی بنفسه یک فضیلت اخلاقی است: خانه، مسجد اوست. استعدادهای انسانی زن افغانی به معنای واقعی کلمه سرکوب می‌گردد. در سراسر زندگی بازی‌گر بی‌شمار «نقش‌های انتسابی» است که از جامعه به ارث برده است؛ در خانه به دنیا می‌آید، به مقام زن‌بودگی دست می‌یابد و بی‌آن‌که رخسار از حجاب ظلمت بر کشد، در میان چهار دیواری خانه چشم از جهان فرو می‌بندد. فراتررفتن زن، از دایره‌ی بسته‌ و در واقع «زندان» زادن، زیستن و مردن در خانه، نوعی طغیان و عصیان بر ضد فرهنگ و باورهای قدسی، و شکستن آداب و سنت‌ها به شمار می‌رود و علاوه بر مجازات و تنبیه اجتماعی، مجازات قانونی نیز در پی ‌دارد. در یک‌طرف سنت‌هایی اجتماعی قرار دارد که بیرون‌شدن زن از خانه و حضور آزاد او در اجتماع را «امربد» تعریف کرده است، در سوی دیگر قوانین رسمی که بیرون‌شدن او از خانه را با شلاق و حد شرعی و حتا مجازات مرگ، آن‌هم نه مرگ معمولی، بلکه با «اعدام»، »سنگ‌سار» و دیگر انواع مرگ خشونت‌بار پاسخ داده می‌دهد. هم فرهنگ و چشم خیره‌ی اجتماع زن را «حیوان خانگی و زبان‌بسته» می‌خواهد و با حضور او به‌عنوان یک انسان مشکل دارد، هم چشم ایدئولوژی -اعم از ایدئولوژی مذهبی و سیاسی- از زن می‌ترسد. زن موجود ترس‌ناک است: شیطان و خطر قطعی دین و ایمان.

این موانع فرهنگی و اجتماعی در حال حاضر به صخره‌ی گذرناپذیر دیگری نیز برخورد کرده است: صنعت جنسیت و بدل‌شدن رنج زنان به کالای قابل فروش. برجسته‌سازی مسئله‌ی جنسیت، بیش از آن‌که بعد اخلاقی داشته باشد، بعد تجاری و کالایی دارد. صنعت جنسیت محرومیت زن می‌فروشد و پول به‌دست می‌آورد. نهادهای مدافع زن، که نیروی عظیم حیوانات انجویی را به‌عنوان کارمندان در اختیار دارند، تاجرانی هستند که تکنیک‌های فروش زن در برابر پول را به‌درستی بلد‌اند. شکل امروزی شده‌ی همان ساحران و جادوگرانی که در دوران قدیم مشکل زن را با ورد و جادو حل می‌کردند. مشکلات زنان در افغانستان، یک مشت حرف روی میزی است؛ کنفرانس مطبوعاتی در هوتل‌های مجلل خارجی و داخلی. مطبوعات و رسانه‌ها همان‌قدر در صنعت جسیت‌ غرق‌اند که دولت و نهادهای مدنی. کارگزارن صنعت جنسیت بلدند که در پروپوزال‌ها و گزارش‌های شان روی کدام مسئله تاکید کنند تا پول به‌دست آورند. این صنعت گفتمانی را خلق کرده است که در آن فقط واژه‌های جارگونی که معنایی را نمی‌رساند، کاربرد دارد. جادوگران صنعت جنسیت با زبان‌ فتشیسمی سخن می‌گویند و با نیروی سحر‌انگیز مفاهیم فتیش‌شده، همه را مغلوب و مسحور خود می‌سازند. هم‌چنین بلداند که در رسانه‌ها چگونه ظاهر شوند و در کنفرانس‌های مطبوعاتی کدام تاجر صنعت جنسیت دقیقاً در کجا بایستد و یا بنشیند تا مورد پسند دونرها و حامیان مالی قرار گیرد. در کجا بخندد و در کجا بگرید. خندیدن و گریستن به کدام شیوه، در به دست‌آوردن پول و برانگیختن حس ترحم دونرها تاثیر موثرتر است. بخشی از تاجران پول‌دار امروز کسانی هستند که محنت و درد زن تجارت می‌کنند. این امر که محتوای کار چیست و تا چه حد گره از مشکلات زنان می‌گشاید، مهم نیست، بعد ‌تجاری رنج و درد و تبلیغاتی‌کردن آن مهم است. به همین‌خاطر است که پس از سال‌ها کار در باره زنان، نه تنها به لحاظ ‌عملی مشکلی است، بلکه حتا یک گزارش واقعی و مستند هم درباره مشکلات وجود ندارد. گزارش‌ها ساختگی، جعلی و پشت میزی‌اند. پس از کنفرانس مطبوعاتی و قبول‌شدن گزارش‌ نهایی از سوی دونرها، نخستین کسانی که اقدام به محو این گزارش‌ها اقدام می‌کنند، کسانی‌اند که با این گزارش‌ها پول در آورده‌اند. منابع مالی صنعت جنسیت نیز مخالف سخن‌های نو است و کارمندان صنعت جنسیت را از هرگونه رفتار و گفتار و پندار منافی ارزش‌های دینی و اجتماعی منع می‌کنند. بازار بازار است. همان‌گونه که شرکت‌های مخابراتی برای پول درآوردن، در تبلیغات ماه رمضان خود سفره‌افطار پهن می‌کنند و صدای قرآن پخش می‌کنند، صنعت جنسیت نیز از باورهای دینی و فرهنگ افغانی ستایش می‌کند، که زن را موجود زندانی و حیوان بی‌زبان می‌خواهد.

به‌رغم تظاهر به نوگرایی، صنعت جنسیت از نوگرایی می‌ترسد. امر نو بازار‌ این صنعت را کساد می‌کند. تاکید صنعت جنسیت بر پاس‌داری از ارزش‌های دینی و افغانی می‌توان نشانه‌ي بارز ترس از امر نو دانست. اگر واژه‌های ژارگون را که زبان تجاری این صنعت است برداریم، هیچ سخن نوی نمی‌ماند. ته ته ادبیات این صنعت همان نصحیت‌های پدرانه بزرگ‌منشانه‌ و بی‌محتوایی است که ملاها و مولوی‌ها در خطابه‌های شان ایراد می‌کنند. امرنو و امتحان‌نشده خطرناک است. اعتراض ستمگران بر زن را بر می‌انگیزد. ملاها غائله خلق می‌کنند. ماشین این صنعت متوقف می‌شود و از رفتار باز می‌ماند. به اسلام نباید گیر داد، حتا اگر عامل اصلی بدبختی زنان اسلام باشد. آداب و ادب قبیله را نباید نقد کرد، زیرا توهین به فرهنگ ملی درخشانی است که زن را «حیوانونه» خطاب می‌کند. نام ستمگران به زن را نباید یاد کرد، زیرا زور دارند و خطرناک‌اند و بازار زنجیره‌ای این صنعت را تهدید می‌کنند. باید جارگون سخن گفت. به حد نرم و ملایم که هم‌چون نسیم بهاری گونه‌های ستمگران را بر زن نوازش دهد و خنکا ببخشد. در برابر اگر پای منافع پولی باشد باید اسلام را برجسته کرد و همانند جن‌گیرها در لای درز ارزش‌ها رازهای عجیب و غریبی را کشف کرد: لطافت زن در متون دینی. حجم عظیمی از کمک‌های مالی اختصاص‌یافته به زنان در راستای بسط و توسعه‌ي عوامل سرکوب‌گر مصرف شده‌اند. خبره‌گان تلویزیونی و مطبوعاتی به‌عنوان پیچ‌مهره‌ای صنعت جنسیت توان آن را دارد که ساعت‌ها درباره طبع لطیف‌ زن و فضایل او به‌عنوان مادر، نه موجود مستقل و دارای ارزش‌های خودآیین، وراجی کنند. فعالان زن شاغل در صنعت جنسیت به مراتب خطرناک‌تر از ملاها و خبرگان تلویزیونی است. آن‌ها نه تنها به نام نام و نان کمایی می‌کنند، بلکه ساعت‌های طولانی در برابر آیینه می‌ایستند و ظاهر شان را موبه‌مو با خواست جنسی مردان عیار می‌سازند. آن‌ها خود شان را در مقام مدافع حق زنان و دادخواه قانون محوخشونت علیه زنان جا زده‌اند، اما به جای دفاع و دادخواهی از حق انسانی زن در هوتل‌های مجلل جهان و «رسانه‌های قیج» و چشم‌چران ملی و بین‌المللی جلوه می‌فروشند. بی‌آن‌که یادی از زنان کنند و یا حتا به یاد بیاورند که در کدام جایگاهی قرار دارند، عکس‌های یادگاری‌ آن‌ها از نشست‌ها و آموزش‌های کوتاه‌مدت همه جا را پر کرده‌اند. تمامی برنامه‌های معطوف به محو تبعیض جنسیتی در افغانستان، در نهایت به تصویرهای اروتیک یادگاری خاتمه می‌یابند.

 اساساً طراحان نشست بن از قدرت جذب مالی زن به خوبی آگاه بودند. تاکید بر حق زن برای آن‌ها معنای اخلاقی نداشت، معنای سیاسی‌ـ نظامی داشت. بدون حضور سبمولیک زنان در ساختار قدرت، دریافت کمک‌های مالی از ملت‌ها و دولت‌ها ناممکن بود. تروریست را خطر جهانی می‌دانست، این خطر اما بیش از همه متوجه زن بود. گذشت زمان نشان داد که سخن‌گفتن از تبعیض جنسیتی در افغانستان و پخش و نشر درد و رنج زنان در رسانه‌ها، شکل باژگونه‌ی همان تبلغیاتی است که در کشورهای توسعه‌یافته کالای شان را با میانجی تن زن به فروش می‌رسانند. در هر دو صورت زن کالای تجاری است و به هدف به‌دست‌آوردن منابع مالی بیشتر و کندکاوهای منابع جدید سرمایه از زن تبلیغ می‌شود. بدل‌شدن حق رهایی به «صنعت جنسیت» و منبع جذب پول و سرمایه زن افغانی را به کالایی تجاری بدل کرده است که مهر اخلاقی و حقوق بشری در پیشانی دارد. قانون منع‌ خشونت علیه زن، تساوی حقوقی زن و مرد در قانون‌اساسی و دیگر فعالیت‌ها در صنعت جنیست استحاله شدند و نتوانستند«داغ فرودستی بیولوژیک» از سیمای زنان کشور پاک نماید. پی‌آیند این قانون، حضور‌نمایشی زنانی بود که به‌جای دفاع از حقوق زن لباس‌های نو و زیورآلات گران‌بهایی شان را به نمایش می‌گذاشتند. خانه‌نشینی به‌عنوان یک فضیلت اخلاقی، زن افغانی را در حد یک حیوان خانگی فروکاسته است؛ حیوانی که به قول آدورنو«به نام‌اش پاسخ می‌دهد، در خود محصور است و با این حال در معرض د ید قرار می‌گیرد، یک اجبار غریزی جای خود را به اجبار بعدی می‌دهد، هیچ ایده‌ی در ورای آن گسترش نمی‌یابد. در حیوان از دست‌دادن تسلی با کهشی در ترس، فقدان آگاهی از خوش‌بختی یا غیبت سوگواری جبران نمی‌شود (آدورنو، ۱۳۸۳: ۴۰۲)». صنعت جنست نه تنها نتوانست بار «حیوانونه» را از دوش زن افغانی بردارد، بلکه مکانسیم‌های‌اخلاقی و قانونی را که می‌توانست رهایی زن در پی داشته باشد، نیز به مانع رهایی و کالایی تجاری بدل کرد.تا زمانی که زن حیوانونه باشد، نمی‌تواند خوش‌بخت باشد، زیرا «قوی‌ترین حیوان نیز شکننده است و نمی‌تواند چرخه‌ی مقدر را به یاری شناخت متوقف سازد(همان).»

یادداشت: این مقاله به تاریخ «یک‌شنبه، 9 سنبله 1393» در ویژه‌نامه اطلاعات روز «توانایی و تنهایی» (ویژه زنان) نشر شده است. به مناسبت هشتم مارچ، روز جهانی زن، این نوشته بازنشر شده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *