Jafar Rasouli

دیروز حامد کرزی خدا حافظی کرد؛ یعنی دیروز پایان دوره ی او بود. حکومت یک حاکم در سرزمین پر ماجرای چون افغانستان به مدت سیزده سال اگر تشریح شود؛ مثنوی هفتاد من کاغذ می گردد. من به رابط کرزی و هزاره اشاره می کنم.

درک من این است که او به هزاره ها هم حسن نیت داشت هم هیچ تشویش از ناحیه هزاره ها نداشت. اما چرا جایگاه سیاسی مردم هزاره روز به روز در دوره ی سیزده ساله ی حکومت ایشان تنزل کرد؟

در زمان که در جنوب جنگ بود؛ سخت محتاج این بود که دیگر مناطق آرام باشد. از این که هزاره ها زندگی مسالمت امیز را انتخاب کرده بودند؛ قطعا خوش حال بود. دو مثال می آورم تا نشان دهم که او رفتار اجتماعی- سیاسی مردم هزاره ی افغانستان را خیلی قلبا می پسندید. من بار ها شاهد بودم که پیشرفت معارف را در ولسوالی جاغوری برای مردم که از جنوب می آمدند؛ مثال می زد. آنها را تشویق می کرد که کار کنند که مردم جاغوری می کنند. یک بار یادم است که به مخاطبان خود با افتخار می گفت: جاغوری در افغانستان اول است. من متوجه لحن و ژست و حرکات در چهره وی بودم. همه ی حرکات و لحن و کلام او این معنی را می داد که مردم جاغوری را ستایش می کند.

مثال دومـ بعد از انتخابات ۲۰۰۹؛ اعضای برجسته ی تیم کمپاین وی – حدود ۴۰۰ نفر به ارگ -قصر سلام خانه- دعوت شدند که من نیز در میان آنها بودم. افغانستان ۳۴ ولایت دارد اما بدون تناسب به دفعات از بامیان نام برد. حس می کردم که تعداد از حضار از این تکرار ناخرسند می شوند.

لیکن علت ناکامی سیاسی مردم هزاره در چیست؟ نظر من این است که سیاسیون این قوم همدیگر را بسیار تخریب کردند. محال است که یکی از چهره های ریز یا درشت در محضر کرزی از رقیب هزاره ی خود بد گویی نکرده باشد. نتیجه ی این مسابقه ی تخریب بی اعتباری همگان شد.

عامل دیگر این بود که هر کسی که به کرزی معرفی گردید؛ کوتوله فردی دیگر بود. مردان و زنان توانا ترـ البته تعدادشان خیلی پرشما نیستند- در حاشیه ماندند.

مطلب مهم دیگر این بود که چهره های هزاره مورد حمایت غرب نبودند.

خلاصه این که ناکامی های سیاسی مردم هزاره ریشه ی درون قومی داشت.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *