به نظر میرسد که در چشم طالبان کار جنگ و رقابت بر سر قدرت در افغانستان به پایان رسیده است. فکر میکنند تنها چیزی که باقی مانده است این است که بقیهی جهان را متقاعد کنند که «امارت اسلامی»شان را به رسمیت بشناسد. به بیانی دیگر، طالبان باور دارند که کنترل افغانستان را در دست گرفتهاند و حالا باید سعی کنند آن قسمت ماجرا را ترمیم کنند که بر آن کنترلی ندارند. آن بخشی که فکر میکنند بر آن کنترلی ندارند، موضعگیری کشورهای دیگر در برابر طالبان است.
آیا واقعا چنین است؟
آزمودن این تصور کار سختی نیست. میتوانیم این دو محور کنترل را کمی باز کنیم تا ببینیم تصور طالبان تا کجا به واقعیت نزدیک است.
کنترل خارج
کشورهای دیگر نیازی به حکومت طالبان ندارند. به همین خاطر، نیازی ندارند که برای تنظیم روابط خود با طالبان به هزار سناریو فکر کنند و هزارگونه تعامل را مدیریت کنند. اگر کشوری بخواهد جلو زیانهای احتمالیای را بگیرد که ممکن است از جانب طالبان متوجهش باشد، به اقدامات گسترده نیاز ندارد. همین که مرزهای خود را بهروی طالبان ببندد و با حکومت طالبان هیچ رابطهی سیاسی یا اقتصادی نداشته باشد، مشکل حل میشود. این در مورد اکثر کشورهای جهان صادق است. کشور سنگاپور اندکی بیش از پنجونیم میلیون جمعیت دارد. اگر این کشور تا قیامت با طالبان هیچ رابطهیی برقرار نکند، چه زیان و ضرری از جانب طالبان متوجهش خواهد شد؟
روی دیگر این ماجرا این است: حکومت طالبان هم مجبور نیست هر روز با پنجونیم میلیون سنگاپوری سر و کار داشته باشد. حداقل یک کشور جهان -یعنی امریکا- تا دو سال پیش دهها آدم نظامی و غیرنظامی در افغانستان داشت که طالبان باید با آنها تعامل میکردند. یعنی طالبان مجبور بودند پارهیی از حضور عینی امریکا در افغانستان را کنترل کنند و هزینهی این کنترل را هم بپردازند.
امروز هیچ امریکایی در افغانستان نیست. هیچ نیرویی از پیمان اتلانتیک شمالی نیز در افغانستان حضور ندارد. طالبان ناگزیر نیستند برای کنترل نیروهای خارجی پول مصرف کنند، سلاح بردارند، کشته و زخمی بدهند و به جنگ و گریز بپردازند. طالبان برای نیروی خارجیای که دیگر در قلمرو افغانستان نیست، دیگر حتا ضرورت ندارد که یک بیانیهی یکصفحهیی صادر کنند.
کنترل داخل
قصهی داخل کشور چیز متفاوتی است. در افغانستان در حدود سی میلیون آدم زندگی میکنند. طالبان بخش کوچکی از این جمعیت بزرگ هستند. این تصور که «کار داخل افغانستان تمام است، برویم با کشورهای خارجی جور بیاییم»، پوچی خود را اینجا نشان میدهد. آنچه که کنترلش واقعا به این آسانیها نیست، همین داخل کشور است. سی میلیون آدم را در این عصر کنترل کردن مثل «به ناخن سنگ خارا را بریدن» است. حکومتی که تمام ابزار کنترل کردنش زدن و کشتن و مجروح کردن و به زندان انداختن باشد، باید سی میلیون آدم را بزند و بکشد و مجروح کند و به زندان بیندازد و فردا باز همین کار را بکند و پس فردا و روزهای دیگر نیز همین کار را ادامه دهد. طالبان میتوانند به میزان کامیابی این روش در تاریخ کشورها نظری بیندازند. میتوانند سرگذشت حکومتهای جبار دیگر را مطالعه کنند. اگر این روش کنترل تا حالا در هیچ جایی کار داده است، برای طالبان نیز کار خواهد داد.
تلاش برای افزایش کنترل خود بر مناسبات بینالمللی تلاش بیهودهیی است، مگر آنکه ابتدا بحران در داخل کشور کنترل شود. نکته اما این است که بحران داخل کشور فقط از یک طریق قابل کنترل است و آن کسب رضایت مردم است.
آیا طالبان میتوانند رضایت مردم افغانستان را حاصل کنند؟ بلی. این امکان وجود دارد. اولین شرط برای کسب رضایت مردم این است که طالبان دست از ستم و جنایت در حق مردم بردارند. در یکسالواندی که طالبان به قدرت رسیدهاند، ستم و تبعیض بیسابقهیی در حق مردم افغانستان روا داشتهاند. در این یک سال هزاران نفر از بیم جان خود از کشور فرار کردهاند. صدها هزار زن و مرد شغل خود را از دست دادهاند. صدها هزار دختر از تحصیل محروم شدهاند. میلیونها انسان فقیر این کشور چند برابر سالهای گذشته فقیرتر شدهاند. صدها شهروند اعدام صحرایی شدهاند. هزاران نفر شلاق خوردهاند، توهین شدهاند و مورد بازداشت و لتوکوب قرار گرفتهاند. میلیونها نفر سادهترین آزادیهای مدنی خود را از دست دادهاند. دهها رسانه و مرکز فرهنگی و علمی بسته شدهاند. صدها خانواده از خانه و سرزمین خود کوچانده شدهاند.
هفتهیی نیست که خبر تجاوز طالبان بر زنان به رسانهها نرسد. روزی نمیگذرد که سخن تلخ و تند و تهدیدآمیزی از مقامات طالبان علیه مردم صادر نشود. اقتصاد فلج، آموزش تعطیل، امنیت نابود، آزادی مفقود. در چنین احوالی نمیتوان از مردم انتظار داشت که از حکومت طالبان راضی باشند. اما راه عقلانیت واقعا برای طالبان باز است. میتوانند بهجای این همه ستم راه عدل و مدارا در پیش گیرند. میتوانند، اگر بخواهند، از مسیر بیداد برگردند و با شهروندان افغانستان مانند انسانهای محترم یک کشور قرن بیستویکمی برخورد کنند.
اصل قصه در داخل است نه در خارج.