امیر (مستعار)، با پول کشاورزی پدر مکتب و دانشگاه خوانده است. خانواده و بهویژه پدر کشاورزش از هیچگونه تلاش برای تحصیلیافتهشدن او دریغ نکردند. در جریان تحصیل هزارویک دشواری را به امید فردای روشنی که به آن باور داشت تحمل کرد. در آزمون کانکور به یکی از دانشگاههای دولتی افغانستان راه یافت و سه سال پیش دانشگاه را تمام کرد.
پس از ختم دانشگاه در دوره جمهوریت، کار را در یکی از بخشهای مسلکی ریاست معارف ولایت کاپیسا آغاز کرد و تا حدود یک سال پس از حاکم شدن طالبان نیز بهکار خود ادامه داد.
او که حالا در کشور ایران کارگر روزمزد است و برای زنده ماندن تکاپو میکند، سلب آزادیهای فردیاش را یکی از دلایل ختم کار با ریاست معارف طالبان بیان میکند: «من عادت داشتم که همیشه با ریش تراشیده به دانشگاه و محل کار بروم. پس از آمدن طالبان هر زمانی که پایم به دفتر کار میرسید همه نگاهها به من دوخته میشد. از آن نگاهها نفرت را میخواندم. آنان به این حقیقت که من نیز انسان هستم و حق دارم که دربارهی چهرهی خودم تصمیم بگیرم باور نداشتند. بارها توهین و تحقیر شدم. حریم خصوصیام بارها نقض شد. موبایلم بارها چک شد. وزارت معارف برایمان اخطار داد که اگر کلاه نپوشیده، ریش نگذاریم و نمازهای خود را در جماعت ادا نکنیم، ما را از کار برکنار خواهند کرد. در دفتر رییس معارف بارها در نزد همه اهانت شدم و این یعنی انتهای ناگزیری. من مجبور شدم وطن را ترک کنم و حالا در اینجا در دکان قالینفروشی بهعنوان فروشنده کار کنم تا شب و روزم بگذرد.»

امیر در صحبت با خبرنگار روزنامه اطلاعات روز میگوید که حق زندگی کردن و آزادیهای انسانی در افغانستان از مردم گرفته شده است و به همین دلیل او افغانستان را ترک کرده است. «اکنون من بهخاطر عقاید و شخصیتم توهین و تحقیر نمیشوم. اگرچند مهاجرت دردناک است؛ اما این درد را با همین دلخوشی که از برخی آزادیهای فردی برخوردارم تحمل میکنم. من تا زمانی که طالبان در افغانستان حاکم باشند، به افغانستان بر نخواهم گشت.»

با او از دشواریهای جریان کار در زیرسایه حاکمیت طالبان میگفتیم و او از دلتنگیهای مهاجرت. گرم صحبت بودیم که با صدای همسرش ناگزیر به خداحافظی شدیم: «صبحانه سرد میشود، بیا بخور که باید سرکار بروی ناوقت میشود!» خداحافظی کردیم و تماس مان قطع شد.
امیر یکی از صدها هزار شهروند کشور است که برای داشتن حرمت و حریم خصوصیشان افغانستان را ترک کرده و به کشورهای همسایه مهاجر شدهاند و در بدترین حالت ممکن قرار دارند.
یک منبع معتبر با تأیید خبر وضع محدودیت بر پوشش کارمندان وزارت معارف به روزنامه اطلاعات روز میگوید که برای نظارت از عملی شدن این فرمانهای سختگیرانهی وزارت معارف، در سطح هر ولایت کمیسیونی متشکل از مسئولان مقام ولایت و ریاست امر به معروف و نهی از منکر طالبان ایجاد شده است: «این کمیسیون از کارمندان معارف نظارت میکند. در صورتی که کارمندان معارف پوشش خلاف دستور طالبان را به تن کنند و یا ریش خود را اصلاح نموده باشند و یا به نمازهای جماعت نروند، این کمیسیون صلاحیت این را دارد که آنان را در همان لحظه از کار سبکدوش کنند.»

بهگفتهی منبع، وضع این محدودیتها از سوی طالبان برنامهریزی شده است و برای اینکه بتوانند افراد خود را در بستهای مختلف جابهجا نمایند به انواع مختلف بر کارمندان معارف بهانهگیری میکنند.
«طالبان با این شیوه میخواهند مخالفان فکری خود را شناسایی و سبکدوش نمایند. این برنامهای است که خیلی به سرعت و جدیت پیگیری میشود و هیچکسی نیست که حق افرادی را که دیدگاههای متفاوتی نسبت به طالبان در رابطه به دین و دیگر مسائل دارند، بازخواست نماید.»
تنها کارمندان وزارت معارف نیستند که با محدودیتهای نفسگیر بر زندگی شخصی خود دستوپنجه نرم میکنند؛ بلکه تمام کارمندان ادارههای دولتی و حتا شهروندان عادی کشور از این محدودیتها بیبهره نیستند. طالبان با ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر، در مسائل مختلف زندگی مردم مداخله میکنند و همهروزه مرتکب نقض آزادیهای انسانی و اجتماعی شهروندان بهنام امر به معروف و نهی از منکر میشوند.
تأثیرات روانی وضع محدودیتها
پس از جستوجوی گوگلی برای اطمینان خاطر، سراغ شماره واتساپ داکتر خیبر ولیزاده که از دوستانم است رفتم. او یک رواندرمان است و در کابل همهروزه مصروف درمان بیمارانی است که از امراض روانی رنج میبرند. در چوکات یک پرسش کوتاه از او دربارهی تأثیرات مخرب محدودسازی آزادیهای فردی انسانها پرسیدم.
او در پاسخ گفت: «آزادی در فطرت انسان نهفته است. زمانی که محدودیت بر انسان وضع میشود، یک تضاد ارزشی میان خواستها و محدودیتهای وضعشده به میان میآید. عدم آزادی فردی پیامدهای مخرب زیادی را بر روان انسان به همراه دارد. از جمله پیامدهای روحی آن میتوان از: دلتنگی، بیانگیزگی، بیعلاقهگی و بیمیل شدن به زندگی نام برد و تأثیرات مخرب جسمی چون: بیخوابی، بیاشتهایی و تشویش نامبرد.»

رواندرمانان هشدار میدهند که با ادامهی این محدودیتها گراف خودکشیها و گراف اعتیاد به مواد مخدر در کشور افزایش خواهد یافت.
داکتر یمین (مستعار) در گفتوگو با روزنامه اطلاعات روز میگوید: «امروز ما شاهد هستیم که بیشتر نفوس کشور و بهویژه بیشتر جوانان امید شان را به آینده از دست دادهاند. به زندگی علاقهای ندارند و در جستوجوی راهی هستند تا از افغانستان بیرون شوند. این همه تأثیر محدودیتهایی است که به مردم وضع شده است. مردم در مکانی که خود را قید احساس کنند، آرامش شان از بین میرود و در جایی که آرامش نباشد، مردم نمیخواهند زندگی کنند.»
بربنیاد پژوهش خبرنگار روزنامه اطلاعات روز، بهگونهی میانگین روزانه سه تا چهار بیمار روانی در نزد هر روان درمان خصوصی در کابل مراجعه میکند که این آمار پیش از حاکمیت طالبان به صفر تقرب میکرد.
تازهترین آمار سازمان حفاظت از کودکان (Save the children) نشان میدهد که بحران اقتصادی و وضعیت موجود اثرات خطرناکی بر سلامت روانی مردم بهویژه کودکان برجا گذاشته است.
این سازمان جهانی تخمین زده است که در حدود چهار میلیون و ۴۶۰ هزار کودک و بزرگسال به درمان روانی-اجتماعی نیاز دارند. در حالیکه بربنیاد آمار این سازمان، تنها یک میلیون و ۳۰۹ هزار تن توانستهاند به خدمات رواندرمانی دسترسی پیدا کنند.
در گزارش این سازمان آمده است که از هر چهار دختر یک تن علایم افسردگی و اضطراب را تجربه کرده است.
این سازمان جهانی فقر، سلب آزادی، بیکاری و محدودیتهای روزافزون را از دلایل درشت افزایش بیماریهای روانی در کشور میداند.
محدودیتها
بررسی عوامل درونی سقوط دولت پیشین و حاکم شدن طالبان بر افغانستان بحث جداگانه میطلبد؛ اما با عنایت به شعور سیاسی و آگاهی فردی، هر انسان میداند که جامعهی جهانی در همدستی با عوامل درونیشان در افغانستان، سبب به میان آمدن وضعیت کنونی کشور شدهاند و حالا که بخش زیادی از مردم کشور بیشتر از هر زمان دیگر به پشتیبانی جامعهی جهانی نیاز دارند، جامعهی جهانی از مردم روگردانده است.
بهدلیل خشونتگرایی و خشونتپسندی گروه طالبان، از زمان حاکم شدن این گروه، رسانهها و جهان همواره به آن عده از شهروندان افغانستان پرداختهاند که جانشان با آمدن طالبان به مخاطره افتیده است. یکی از چالشهای جهان در یک سال پسین، حفاظت از جان آن عده انسانهایی بوده است که از نظر طالبان، مسلمان نیستند و طالبان آنان را شایسته مجازات میدانند.
به اضافهی آن عده شهروندان کشور که در جریان روند تخلیه از افغانستان بیرون کشیده شدهاند، صدها هزار تن به کشورهای همسایه بهویژه ایران و پاکستان مهاجر شدهاند. ارجحیت و جدیت این موضوع به حدی است که جهان نمیخواهد/نمیتواند به ابعاد دیگر فاجعهی حاکمیت طالبان بپردازد.
نقض آشکار حقوق بشر، زیرپا کردن حقوق زنان بهویژه حق استقلالیت کار و آموزش، خفه ساختن آزادی بیان، پامال ساختن آزادیهای فردی شهروندان، سلب حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و عدم احترام به حریم خصوصی انسانها، افغانستان را برای شهروندانش به زندان مبدل کرده است.
آزادیهای فردی وجود ندارد و همهروزه صدها و هزاران شهروند کشور بهخاطر داشتن تفاوت دیدگاه با طالبان، مورد اهانت و بیحرمتی قرار میگیرند.
اگرچند امروزه تفاوتهای نژادی، زبانی، سمتی و مذهبی در سراسر دنیا بهعنوان نقطه وصل و همدلی شهروندان کشورها پنداشته میشود؛ اما حاکمیت فعلی افغانستان این تفاوتها را به رسمیت نمیشناسد، آزادی عقیده را احترام ندارد، با تفاوتهای زبانی عملا وارد جنگ شده است و دگراندیشان را واجبالقتل میداند.
تولیدکنندگان افکار افراطی حالا در مسندهای کلان دولتی تکیه زدهاند و با عنایت به دساتیر خودساختهی دینی، آزادیهای مردم را سلب میکنند و با اعمال فشار به شیوههای گوناگون، مردم را وادار به پذیرش دستورهای خود مینمایند.
مجموعهای از این محدودیتها و چالشها در همدستی با افکار افراطی سربازان طالب و اقتصاد فروپاشیدهی مردم، تا توانسته است روح و روان خستهی مردم افغانستان را صدمه زده است.