افسانه‌ی اعتدال در آن وقت‌ها

اخیرا در مجلسی از مردان موسفید وطن بودم. همه حسی نوستالژیک نسبت به «آن وقت‌ها» داشتند. این «آن وقت‌ها» در زبان این گروه سنی معمولا اشاره به دوران قبل از کودتای داوودخان دارد. گاهی شامل دوره‌ی جمهوری داوودخانی هم می‌شود. قرار گزارش این موسفیدان، در آن وقت‌ها نه تعصب مذهبی وجود داشت و نه مشکل قومی. همه به‌کار خود مشغول بودند و کسی از دیگری نمی‌پرسید که مذهبش چیست یا به کدام قوم تعلق دارد.

البته نمونه‌های اعتدال و صلح مذهبی و همزیستی قومی‌ای که این موسفیدان ارائه می‌کنند، غالبا از پایتخت کشور هستند. یعنی نمونه‌های مورد اشاره، حتا اگر درست باشند، فقط بخش کوچکی از جغرافیا و جمعیت کشور را می‌پوشانند. در شهرها و روستاهای دیگر افغانستان اعتدال مذهبی و همزیستی قومی چه صورتی داشت؟

حال، فرض کنید کل کشور آنچنان بوده باشد، یعنی همه جا اعتدال مذهبی و همزیستی صلح‌آمیز قومی جاری بوده باشد. چرا حالا آن وضعیت در مملکت ما برقرار نیست؟ مردمانی که در «آن وقت‌ها» چنان در صلح و اعتدال می‌زیستند، بایستی میراثی از صلح و اعتدال هم از خود برجا بگذارند. چرا آن میراث را برجا نگذاشتند؟ یک پاسخ رایج به این پرسش این است که پیشینیان ما آن میراث را برای ما برجا نهادند؛ اما عده‌یی وطن‌فروش، خاین، خدازده، مزدور و پست‌فطرت سر کار آمدند و نگذاشتند آن صلح و سلام «آن وقت‌ها» ادامه پیدا کند.

واقعیت این است که تنش‌های امروزین ملک ما، در صورت‌های قومی و دینی‌شان، تنش‌های جدیدی هستند. اما این جدید بودن تنش‌ها به هیچ رو این را اثبات نمی‌کند که در گذشته صلح بهتری داشتیم. شرح مقرون به واقعیت آنچه موسفیدان ما صلح و اعتدال «آن وقت‌ها» می‌نامند، این است:

در آن ایام، اگر نزاع گسترده و پررنگی بر محور قوم و دین به میدان آورده نمی‌شد و صورت شعله‌ور اجتماعی نمی‌یافت، علتش این بود که در آن زمان «طرف‌های نزاع» نداشتیم. یک تفسیر از دین حاکم بود و یک صورت انحصاری از توزیع قدرت. نزاع وقتی در پیمانه‌های وسیع و با قوت قابل اعتنا رخ می‌دهد که حداقل دو طرف در آن شرکت کنند و هر دو طرف طاقت شروع و ادامه‌ی آن نزاع را داشته باشند. در «آن وقت‌ها» اگر نزاعی قوی و گسترده وجود نداشت، علتش این نبود که همه‌ یا اکثر مایه‌های نزاع حل شده بودند (صلح مثبت). علتش این بود که کسی نمی‌توانست در برابر دین حاکم و قدرت سیاسی غالب قامت بلند کند یا دستی به اعتراض برآورد.

در نیم‌قرن اخیر، افغانستان تجربه‌های سهمگینی را از سر گذرانده است. اما در درون این تجربه‌های سهمگین شقاق و ناامنی و فروپاشی نظم پدیده‌ی تازه‌یی هم ظهور کرده است به‌نام «طرف‌های دیگر». حالا آن نزاعی که زیر خاک بود به سطح آمده است و در برابرِ یک طرفِ مطلق طرف‌های دیگر نیز ظهور کرده‌اند. در «آن وقت‎‌ها»ی محبوب موسفیدان چه کسی درباره‌ی دین حاکم سخن نامتعارفی می‌گفت؟ چنین چیزی اصلا به‌خاطر کسی خطور نمی‌کرد. در آن وقت‌ها چه کسی حتا می‌توانست فکر کند که نظم تک‌قومی قدرت در افغانستان یک برساخته‌ی ناپذیرفتنی و غیرعادلانه است؟ نشانه‌های زیادی از این‌گونه فکرها در ادبیات سیاسی آن وقت‌ها نمی‌بینیم. آن وقت اگر نزاعی نبود به‌خاطر این بود که طرف نزاعی نبود. اگر نزاعی هم بود صورت دینی و قومی برجسته‌یی، از این‌گونه که حالا تجربه‌اش می‌کنیم، نداشت. امروز اگر نزاعی هست که دل موسفیدان ما را می‌شکند، به‌خاطر این است که آگاهی عمومی نسبت به حاکمیت دینی و سلطه‌ی تک‌قومی در شریان‌های جامعه پخش شده است و دیگر قابل جمع کردن نیست. راه برون‌رفت از این وضعیت دل‌شکن برگشتن به مدل «آن وقت‌ها» نیست. طرح مدل جدیدی از یک جامعه‌ی متکثر با سیستم جدیدی از توزیع قدرت سیاسی و تعریف جایگاه دین در جامعه است.