شما هم شنیدید که سه مرد نازنین بر یک دختر سه ساله تجاوز فرمودهاند؟ این خبر بهشدت تکان دهنده است. نه شما را خدا یک دفعه تصویری به این تجاوز فکر کنید! سه مرد تا به دندان مسلح به نری، این همه سال نان خورده تا بزرگ شوند و به مقام رفیع مردی نایل شوند، بعدش بروند بر یک دختر سه ساله که هنوز نمیفهمد مرد چیست و تجاوز چگونه است، تجاوز کنند. نمیدانم با کدام عضو بدنم درد و تأسف خویش را بیان کنم؟ به زبان پشتو بگویم یا به زبان فارسی؟ اما واکنش خودم را در اخیر این نوشته میگویم. فعلاً به واکنش دوستان توجه نمایید!
فریبای شان: اینجا مملکت است یا جهنم؟ مگر دولت مرده؟ در پاسخ به این فریبای عزیز بگویم که نه دولت نمرده. دولت فعلاً رفته به پاکستان که هم با مقامات پاکستانی دیدار کند و انار بخورد و هم کریکت تماشا نماید. البته کریکت را تماشا کرده و تیم کریکت افغانستان برنده شده و اشرف غنی این برد را به تمام ما تبریک گفته است.
نازیلا سرافگنده: من به ناحق تخلصم را سرافگنده نگذاشتهام. میدانم غیرت مردان اجازه نمیدهد ما غیر از سرافگندگی چیز دیگری را هم با خود حمل کنیم. کاش سه مرد دیگر یافت شوند و بر دختران آن سه متجاوز وحشی، تجاوز نمایند تا بفهمند که قیمت تجاوز بر دختر مردم چقدر بالاست. در جواب نازیلای خویش بگویم که لازم نیست سرافگنده باشی! از این به بعد خودت را نازیلا سربالا معرفی کن! سرت را بالا بگیر! تجاوز بر دختر آن سه مرد، راهحل معقول نیست؛ چون ممکن است دخترانشان، روزی در برابر پدران خویش بایستند و بگویند که تو همان نامرد بودی…
شعیب سکندر: نمیدانم از دست تقدیر بنالم یا از بیمسئولیتی مسئولین دولتی؟ یک عده میگویند، تقدیر کار خودش را میکند، یعنی هر آنچه اتفاق میافتد، قبلاً از سوی پروردگار مشخص شده. اگر این یکی را بپذیرم، باید بگویم که کار تقدیر بوده و باید علیه تقدیر جنگید. اما از طرف دیگر، روایت است که هر فرد، مسئول است تقدیرش را بهدست خود بنگارد. اگر این یکی را قبول کنم، باید از دولت شکایت کنم…
حالا من در جواب شعیب چه بگویم؟ البته معلوم است که شعیب جان به جواب نیاز ندارد. ولی من میگویم که تقدیر را باور نکن! تقدیرت را خودت رقم بزن!
فاطمه ارشاد: چندی قبل، یکی از دوستان ما را از نزدیکیهای پوهنتون ربودند. ظاهراً برای پول ربودهاند. وقتی خبر تجاوز بر دخترک سه ساله را شنیدم، یکبار دیگر تمام جانم را آتش فراگرفت و سوختم. نمیدانم این اختطافها و تجاوزها تا کی ادامه خواهند یافت؟ نمیدانم خود دولت هم شریک این همه جرم و جنایت است یا نه؟ اگر است که باید زانوی غم را بغل کنیم و اگر نیست، چرا این همه بینظمی وجود دارد؟ در جواب فاطمه باید گفت که شکی در شراکت بعضی از مأموران دولت در جرمها وجود ندارد. ضعف دولت هم که مشخص است و نیاز به سوال ندارد.
فیسبوک: نمیدانم این روشنفکران افغانستان و فعالان مدنی افغانستان را چه شده؟ آنهایی که هر لحظه یک استاتوس از مدنیت و انسانیت میگذارند، کمترشان به این جنایت اشاره دارند. نمیگویم انسانیت ندارند؛ اما انسانیت خویش را مصروف مرگ مرتضی پاشایی نموده که به علت داشتن سرطان، فوت نموده است. بابا بر دختر سه سالهیتان تجاوز نموده… کجایید؟! در جواب فیسبوک میفرمایم که بنده در این قسمت جواب ندارم.
حالا واکنش خودم: یکی از آن سه مرد گفته که من تابلیت تجاوز خورده بودم، بیطاقت شدم و دست به تجاوز زدم، ورنه به خدا قسم میخورم که هنوز این قدر وجدان دارم که بر دختر سه ساله تجاوز نکنم. درست است که حرفهای این مرد در مورد وجدان و قسم خوردنش به خدا، باور نکردنی است؛ اما در قسمت تابلیت تجاوز باید توجه شود. ما که مرد تولید تابلیت تجاوز نیستیم، هرچه میآید از کشور دوست ما پاکستان میآید. بناءً، از وزارت محترم مبارزه با صحت عامه خواهش میکنم که ورود این تابلیت را در داخل کشور ممنوع بفرماید. چرا این را گفتم؟ به این خاطر که هنوز توافقنامهی استفاده از عقل میان ما و ما امضا نشده. گفته میشود که این تابلیت را هر کسی بخورد، او را جن میگیرد، دست به هرکاری میزند تا خواستهاش برآورده شود. یکبار از این تابلیتها دو طالب در ولایت بدخشان استفاده کرده بودند و چون از جامعه دور بودند، بر دو گاو تجاوز کرده بودند. در قسمت آن دو طالب گفته میشود که طالبان به قدری چیز اند که حتا نمیفهمند تابلیت سردردی با تابلیت تجاوز فرق دارد. یعنی آن دو طالب سردرد بوده و رفته در یک دواخانه که تابلیت سردردی بگیرند، دوافروش هم گرفته به آن دو رأس طالب، تابلیت تجاوز داده تا شاید بر یکدیگر تجاوز بکنند؛ اما گاو سر راهشان سبز میشود و عمل تجاوز به پایهی اکمال میرسد.
اگر هر آنچه در کشور اتفاق میافتد، همه گزارش شوند، معلوم میشود که بازار استفاده از تابلیت تجاوز چقدر گرم است. شاید دولت از استفادهی تابلیت تجاوز مالیه بگیرد، چه کسی میداند…؟