جدیدترین حزبی که در این اواخر اعلام وجود کرده «حزب ملی آزادی افغانستان» به رهبری رحمتالله نبیل است. واکنش شهروندان افغانستان به اعلام موجودیت حزبهای جدید هرچه باشد، مشتاقانه نیست. اکثر مردم شانهیی بالا میاندازند و فکر میکنند که این هم سر آن بقیه. در بیست سال گذشته دهها حزب کوچک و بزرگ در افغانستان ساخته شدند. قبل از آنکه حکومت پیشین بدست طالبان ساقط شود، هفتادودو حزب در چارچوب مجوز وزارت عدلیه فعالیت داشتند. این هفتادودو حزب که از حامیان نظام جمهوری محسوب میشدند و براساس قانون اساسی همین نظام جواز فعالیت داشتند، یکجا با حکومت جمهوری در برابر یک حزب (حزب طالبان) شکست خوردند و از میان رفتند. از آنجا که طبق قانون احزاب وزارت عدلیهی حکومت پیشین، هر حزب برای اینکه بتواند جواز فعالیت کسب کند باید حداقل ده هزار عضو داشته باشد، میتوان گفت که مجموع هفتادودو حزب فعال در دورهی جمهوریت بایست، در یک تخمین کلان، در حدود یک میلیون عضو داشته بوده باشند. اگر فرض کنیم که یک «عضو حزب» از نظر فعالیتهای هدفمند حزبی و اجتماعی با بقیهی افراد جامعه فرق دارد، یک میلیون آدم حزبی فعال و هدفمند یک نیروی اجتماعی بسیار تأثیرگذار بهشمار میرود. اما همین تعداد عضو در حزبهای هفتادودوگانهی افغانستان نتوانستند در برابر حزب طالبان هیچ کار مؤثری بکنند.
نظام سیاسی پاسخگو نمیتواند بدون حزب باشد. فقط در دیکتاتوریها و سلطنتهای مطلقه است که حزب جایی ندارد. هر نظام سیاسی که در آن رضایت شهروندان اهمیت داشته باشد، ناگزیر باید به تنوع احزاب گردن بنهد. در اینگونه نظامها، حزب یک ساختار منظم و حرفهیی برای طرح مطالبات مردم و پیگیری سریع آن در چارچوب نظام سیاسی است. همهی مردم نمیتوانند بهصورت مستقیم مطالبات خود را با نظام سیاسی حاکم و گردانندگان آن در میان بگذارند. سخن گفتن با نظام سیاسی حاکم از طریق حضور دایمی و انبوه در خیابان هم راه حل نیست (حداقل این روش را نمیتوان بهعنوان یک امر روزمره در زندگی اجتماعی معقول دانست). به همین دلایل، حزب میتواند کانال بسیار کارآمدی باشد برای طرح مطالبات شهروندان و ابراز نگرانیها و اعتراضات آنان.
در افغانستان، اما حزب معمولا کارکرد دیگری دارد:
بعضی افراد برای اینکه بتوانند در یک نظام سیاسی جای پایی برای خود باز کنند و از آن طریق به قدرت، شهرت و ثروت برسند، حزب میسازند و شهروندان را عضو حزب خود میسازند. به بیانی دیگر، احزاب در افغانستان برای این ساخته نمیشوند که مجموعهیی از فعالان حرفهیی مطالبات شهروندان را طرح و پیگیری کنند. برعکس، حزب برای این ساخته میشود که شهروندان مطالبات همان چند نفر را مورد حمایت قرار بدهند. رهبر حزب در افغانستان میخواهد شخصا به قدرت، شهرت و ثروت برسد؛ او شهروندان را وظیفه میدهد که برای حمایت از آرزوها و منافع فردی او به میدان بیایند و هزینه بدهند.
این سخن البته به این معنا نیست که حزب رحمتالله نبیل نیز از این راه سنتی در افغانستان خواهد رفت. اما خطر افتادنش در این مسیر به مراتب بیشتر است تا تبدیل شدنش به یک حزب فعال و حرفهیی برای نمایندگی از مردم.
در نیمهی دوم دورهی جمهوریت، اکثر نیروهای جوان و تحصیلکردهی افغانستان به این نتیجه رسیده بودند که از حزب به مردم خیری نمیرسد. به همین خاطر، بعضی جنبشهای مدنی بدون رهبر (با شعار بیرهبری و بیزاری از ساختارمندی) به خیابان آمدند و سخن گفتن مستقیم با حکومت را در پیش گرفتند. چنان که دیدیم، آن جنبشها، با تمام درخششی که داشتند، سرانجام نتوانستند مطالبات شهروندان را بهصورت حرفهیی و دوامدار دنبال کنند. برای چنان کاری نیاز به تشکیلات حزبی و عمل حرفهیی مداوم است.
افغانستان امروز و فردا نیاز به حزب دارد. شهروندان افغانستان نمیتوانند تجربههای موفق بسیاری از کشورهای باثبات و پیشرفتهی جهان را نادیده بگیرند. حزب یک نیاز اجتماعی است؛ اما حزبی که نه مثل احزاب تجربهشدهی قبلی فقط ابزاری برای بالا کشیدن افراد مشخص (رهبران جاهطلب) باشد و نه مثل جنبشهای بیرهبر از فقدان ساختار و نظم حرفهیی رنج ببرد.