چین پرجمعیتترین کشور روی کرهی زمین، دومین اقتصاد بزرگ دنیا و قدرت نظامی رو به رشد است؛ دلایلی که این برداشت را ایجاد کرده که گویا چین برای رهبری جهانی رقیب ایالات متحده امریکا است.
پس از خروج ایالات متحده از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت در آگست ۲۰۲۱، بسیاری تصور میکردند که چین بهدنبال پر کردن خلاء قدرت ناشی از آن خواهد بود. با این حال، این اتفاق نیفتاده است.
تعامل چین با افغانستان اساسا براساس ملاحظات محدود و کوتاهمدت انجام شده است تا یک برنامهی مناسب و سنجیدهشده برای درازمدت. اگر سیاست چین در قبال افغانستان را معیار قرار دهیم، واضح است که چین هنوز آماده نیست تا عنوان قدرت منطقهای را به خود اختصاص دهد، چه برسد به اینکه بهعنوان قدرت جهانی مطرح باشد.
افغانستان که با چین مرز مشترک دارد، یکی از اولین کشورهایی بود که جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۵۵ به رسمیت شناخت. در سال ۱۹۶۳، دو کشور بهطور رسمی روی مرز مشترک توافق کردند. این مرز ۹۲ کیلومتری، شامل مناطق کوهستانیای است که دو کشور را به هم متصل میکند. در سال ۱۹۹۶، در پاسخ به اولین تسلط طالبان، پکن گذرگاههای مرزی خود را بست و از به رسمیت شناختن طالبان یا حمایت از دولت افغانستان در تبعید، خودداری کرد.
با حملهی ایالات متحده به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و ایجاد دولتهای موقت، انتقالی و سپس منتخب در کابل، چین روابط رسمی خود را دوباره برقرار کرد و شروع به فعالیت حداقلی نمود. منافع اصلی چین در این دوره دسترسی به حقوق معدنی بهویژه معدن مس عینک در ولایت لوگر بود. اگرچه چین روابط خود را با دولتهای منتخب دموکراتیک افغانستان حفظ کرده بود، اما در سال ۲۰۱۴ با طالبان نیز گفتوگوهایی را آغاز کرد که باعث ایجاد ناراحتی در دولت افغانستان و کشورهای غربی حامی دولت افغانستان شد.
در فاصلهی یک ربع قرن بین اولین و دومین تصاحب قدرت توسط طالبان در کابل، چین از یک ذینفع حاشیهای بازار جهانی، به محرک اصلی آن بازار تبدیل شده بود. طالبان آشکارا انتظار داشتند چینی که از نظر اقتصادی در حال رشد است، پس از تسخیر مجدد کابل، به سرعت حکومت سرپرست شان را حمایت و به رسمیت بشناسد.
با این حال، با وجود سفر وانگ یی، وزیر امور خارجهی وقت چین که در ماه مارچ سال گذشته به کابل صورت گرفت و او اولین وزیر خارجهی بود که با رهبران طالبان در کابل ملاقات کرد، این اتفاق نیفتاد.
منافع اصلی چین امروز در افغانستان در فواصل کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت تقسیمبندی میشود. در کوتاهمدت، چین بر مبارزه با افراطگرایی اسلامی، بهویژه جنبش اسلامی ترکستان شرقی و دولت اسلامی خراسان (یا داعش) متمرکز است. در میانمدت، چین بهدنبال ارتقای ثبات منطقهای برای تسهیل ساخت و ادامه پروژههای مرتبط به «یک کمربند یک راه» در آسیای مرکزی و پاکستان است و در درازمدت، خواهان دسترسی نا محدود به همه منابع طبیعی افغانستان میباشد.
تا به امروز، چین مسألهی مقابله با افراطگرایی را در اولویت سیاستها و محور تعاملات مستقیم خود با طالبان قرار داده است. مسألهای که میتواند ثبات سیاسی داخلی این کشور را تضعیف کند، در حالیکه در عین زمان چین بهدنبال ایجاد مکانیسمهای دوجانبه برای دستیابی به منافع میانمدت و بلندمدت خویش است. پروژههای مرتبط به یک کمربند یک راه و دسترسی به منابع طبیعی افغانستان، پروژههای عملی و متمرکز در بعد اقتصادی است و دارای اجزای سیاسی و امنیتی محدودی میباشد. ولی بدتر شدن وضعیت امنیتی، بهرهبرداری قابل توجه از ثروت عظیم معدنی افغانستان را برای طالبان و پکن، احتمالا برای آیندهی قابل پیشبینی ناممکن بسازد.
تعامل فعلی چین مبتنی بر دادوستد کوتاهمدت با طالبان بوده و عمیق نیست. در حال حاضر پکن برای رفع نگرانیهای امنیتی خود، صرف بهصورت محدود با طالبان تعامل میکند. تعامل چین با کشورهای منطقه، بهویژه پاکستان و جامعهی بینالمللی در مورد افغانستان، به نظر میرسد با کمعلاقگی به پیش رفته و بیشتر ناشی از رقابت منطقهای چین با هند بر سر حوزهی نفوذ است.
اینها همه تعاملات تاکتیکی و کوتاهمدت بدون چشمانداز روشن در مورد آیندهی روابط این کشور با مقامات طالبان یا در قبال افغانستان بهعنوان یک کشور است.
رهبری چین احتمالا به ساختار سیاسی افغانستان، فراتر از توانایی آن برای دستیابی به اهداف خود، اهمیت چندانی نمیدهد. این سیاست عدم اهمیت برای چین در قبال توسعهی اقتصادی و اجتماعی افغانستان و موضوع حقوق بشر نیز صدق میکند. در عوض، چین احتمالا بر حفظ حداقلی ثبات افغانستان تمرکز خواهد کرد که دسترسی این کشور به منابع این کشور را تسهیل میکند و شانس طالبان را برای رسیدگی به نگرانیهای امنیتی و مبارزه با تروریسم پکن افزایش میدهد.
افغانها این همه را میبینند و دلبستگی چندانی به رابطه با چین ندارند. بسیاری از افغانها از اقدامات و تعامل براساس منفعت خودخواهانهی چین در قبال طالبان، ناامید شدهاند؛ رویکردی که به ضرر مردم افغانستان تمام میشود.
واضح است که چین منافع افغانستان را در اولویت قرار نمیدهد و در عین حال بهدنبال تکرار نقش ایالات متحده بهعنوان حامی افغانستان نیست. سیاستها، اهداف و بیانیههای رسمی پکن با سیاستهای بقیه قدرتهای کوچک در منطقه تفاوت چندانی ندارد و هدف اصلی چین این است که اطمینان حاصل کند که هیچ آسیبی از افغانستان به چین وارد نمیشود. پکن صرفا سایر کشورها، بهویژه غرب را تشویق میکند تا به بحران مشروعیت و ثبات و همچنین نیازهای اساسی زندگی افغانها رسیدگی کنند.
اعلامیههای چین در مورد افغانستان از آگست ۲۰۲۱ به اینطرف محدود است. آنها بهطور کلی بیشتر با واکنش به اقدامات و اظهارات ایالات متحده در مورد طالبان شکل میگیرند. به نظر میرسد چین فاقد یک برنامهی اساسی برای جلب حمایت یا برخورد سازنده با مردم افغانستان است.
امروز پکن علیرغم تعامل گاهوبیگاه خود، طالبان را به رسمیت نمیشناسد و با دیگر گروههای سیاسی افغانستان هم تعاملی ندارد. درخواستهای پکن از طالبان برای ایجاد یک حکومت همهشمول منعکسکنندهی اجماع منطقهای و بینالمللی و همچنین تمایل خود چین برای ثبات سیاسی در داخل افغانستان است ولی هیچ نوع راه حل دیپلماتیک مفیدی برای دستیابی به این هدف ارائه نمیکند.
بیانیههای چین که از جامعهی جهانی برای کمک به ایجاد یک حکومت فراگیر و همهشمول در افغانستان تقاضای کمک میکند، نشان میدهد که چگونه پکن بهدنبال دخیلسازی سایر کشورهای جهان برای ایجاد ثبات در کشور همسایهاش است؛ زیرا خود چین اراده و توانایی لازم برای انجام این کار را ندارد. تمرکز شدید چین بر منافع خودخواهانهاش، فرصتهایی که در صورت رسیدگی به نگرانیهای همسایگانش بهوجود میآورد را از بین میبرد. این نوع سیاست برای چین، یک سد محکم در راستای نفوذ جهانیاش است و روی این ملحوظ، چین تقریبا همیشه یک حضور ناخواسته در روابط بینالملل داشته و خواهد داشت.
سایر قدرتهای جهانی مانند ایالات متحده، اتحادیه اروپا و هند، بهدنبال شکل دادن فعالانه به محیط جهانی، بهویژه در همسایگیهای نزدیک خود، با درک نیازها و آرزوهای دیگران هستند. در مقابل، چین بهدنبال اهرم فشار و تسلط اقتدارگرایانه در روابط خود است و بنابراین، دوستان کمی در دنیا دارد و به شکل محدودی حسن نیت را در میان جمعیت کشورهایی که با آنها تعامل دارد، بدست میآورد. سیاست چین برای تأمین مالی زیرساختها، با شرایط مبهم برای رژیمهای فاسد و فاقد منابع در همسایگیاش، نمونهی بارزی از معاملهگرایی بدون چشمانداز آن است. حتا در سطح جهانی، دیکتاتورهای آفریقایی که شخصا از روابط خود با پکن نفع میبرند، به سختی میتوانند از چین بخواهند که در لحظهی بحران یا وجود چالشی در برابر اقتدارشان، از آنها حمایت کند.
البته، اینها به معنای کم جلوه دادن تهدید چین یا تأثیری که بر نظام بینالمللی موجود اعمال میکند و در نتیجه مشکلات ناشی از آن نیست. از جمله اختلافات مرزی با هند، موقعیت تهاجمی دریایی این کشور در منطقهی هند و اقیانوس آرام، زیر فشار قرار دادن کشورها در شرق آسیا یا هم تهدید نظامی تایوان. این تهدیدها همه واقعی هستند، اما در عین حال این تهدیدها ضعف نهادی و دیپلماتیک چین و فقدان مجموعهی وسیعی از ابزارهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و قدرت نرم را برای دستیابی به اهداف چین برجسته میکنند.
بهطور خلاصه میتوان گفت که عنوان «قدرت جهانی» برای چین، یک افسانه است و با واقعیتها متناسب نمیباشد.
در ادامه و با در نظرداشت فرضیهی اجتناب از درگیری، میتوانیم حدس بزنیم که لفاظی چین در مورد تایوان دقیقا همین است؛ تنها لفاظیهایی که هرگز با عمل همراهی نمیشوند. علاوه بر این، اگر هند گامی قاطع در جهت بازپسگیری قلمرو خود بردارد، بعید است که چین بتواند نهادهای سیاسی و نظامی خویش را برای مقاومت در برابر هند بسیج کند؛ چین در درجهی اول مذاکره را انتخاب خواهد کرد. امروز حتا جای شک است که اگر درگیریای بین کره شمالی و کره جنوبی رخ دهد، چین برای دفاع از کره شمالی به میدان بیاید.
از این رو، زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده و متحدانش همراه با هند و دیگر شرکای دارای منافع مشترک، با افسانهی قدرت جهانی چین مقابله کنند. چین باید بیاموزد که یک قدرت جهانی تعیینکننده نیست و باید در داخل سیستم بینالمللی موجود، رفتارش را اصلاح نموده و سازنده عمل کند. این کشور باید درک کند که دوران بهرهبرداری از منافع اقتصادی با استفاده از ثباتی که توسط غرب تضمین شده بود و چین بدون مسئولیتپذیری بهصورت مداوم از آن انتقاد نموده، به پایان رسیده است و هرگونه موضع تهاجمی نسبت به همسایگانش دیگر قابل تحمل نخواهد بود.
یادآوری: صادق امینی، رییس روابط عامه در بنیاد نظارت و تحقیقات امریکا در واشنگتندیسی است. او پیش از این دستیار سیاسی سفارت ایالات متحده امریکا در کابل بوده و در نمایندگی دایمی افغانستان در سازمان ملل کار میکرد. نظرات بیان شده در این مقاله کاملا دیدگاههای شخصی او است.