اشاره: روزنامه اطلاعات روز در دهم دلو ۱۴۰۱ مطلبی را به قلم حفیظ منصور، از اعضای «جبهه مقاومت ملی» افغانستان به رهبری احمد مسعود که در برابر طالبان به مقاومت مسلحانه برخاسته است، منتشر کرد. آقای منصور در این یادداشت دیدگاه «جبهه مقاومت ملی» در مورد آیندهی افغانستان را تشریح کرده بود. اکنون یکی از فرماندهان «جبهه مقاومت ملی» مستقر در اندراب ولایت بغلان با نام مستعار قیوم اندرابی نقدی بر این مطلب نوشته است که در ادامه میخوانید. محتوای این مطالب به نویسندگان آن برمیگردد و بازتابدهندهی دیدگاه اطلاعات روز نیست. اطلاعات روز از نوشتههای ارسالی که زمینهی بحث و گفتوگو دربارهی مسائل مختلف جامعهی افغانستان را باز کند، استقبال میکند.
در دهم دلو ۱۴۰۱ خورشیدی در دامنهی اینترنتی روزنامه اطلاعات روز مقالهای زیر عنوان «دیدگاه جبهه مقاومت ملی نسبت به آیندهی افغانستان/خراسان» به قلم حفیظ منصور نشر شد. بهعنوان یک چریک که هجده ماه میشود همراه با دیگر قهرمانان «جبهه مقاومت ملی» در دره اندراب علیه گروه تروریستی طالبان میجنگم، بنا دارم درک خودم را از واقعیت جامعهی افغانستان با خوانندگان شریک بسازم. این مطلب را با نیت آشکار کردن تفاوت نظریاتم با آقای منصور مینویسم و معتقد هستم آنانی که حوادث خونین دهههای اخیر کشور را از سر گذراندهاند با من موافق هستند. همچنان از طریق این یادداشت از رهبری «جبهه مقاومت» میخواهم ادبیات و مانیفست واحد خودش را به خورد رسانهها بدهد. سخنان پراکنده، ضدونقیض و از حنجرههای افراد مختلف برای مردم منتظر تحول، سرگیجه و تردید بار میآورد. اما در مورد نوشتهی جناب منصور عرض شود اینکه:
در عنوان کوچک «جهان ما» آقای منصور جهان امروزی و ارتباطات امروزی را شرح داده است. از حقیقت نگذریم، خیلی عالی و موردوار بیان داشته است. آنچه من را واداشت تا چندینبار نوشتهی آقای منصور را بخوانم بحث او در باب «هویت ملی» است. او در زیرعنوان هویت ملی به مشکل اصلی افغانستان اشاره کرده است. بهزعم خودش تجویزی هم برای این مشکل ارائه کرده است. بخشی از مقالهی او این است:
«افغانستان/خراسان از بدو تأسیس آن بهخاطر نداشتن یک هویت فراگیر و مورد قبول همه عذاب میکشد. تحمیل هویت یک قوم بر یک کشور کثیرالاقوام، اسباب برتریجویی، انحصارطلبی و در فرجام نفاق و چند پارچگی را بار آورده است. حل این معضله از مسائل قانونی است. بخش بزرگی از مردم افغانستان/خراسان از این ناحیه سالها است که رنج میبرند و درد میکشند. به پنداشت من، دیگر فرصت آن به پایان رسیده که با ماستمالی روی این مسأله بتوان گامی به جلو نهاد و سخن از کشور واحد بهمیان آورد. سلامت افغانستان/خراسان به حل این مسأله بستگی دارد. بدون آن، یا کشور به هرجومرج دوامدار باقی میماند یا رو به تجزیه میرود. نخبههای پشتون از ابتدا سعی کردند تا سه مسأله را از حقوق بلامنازع قوم پشتون در افغانستان/خراسان بشمارند و هرگونه گفتوگو در آن موارد را خلاف وحدت ملی و سلامت کشور وانمود سازند. آن سه مسأله عبارت اند از:
۱. نام کشور «افغانستان» بوده و هویت باشندگان آن باید «افغان» تسجیل گردد.
۲. زعامت در این کشور حق پشتونها بوده و سایر اقوام باید این حق را بپذیرند و در آن زمینه چون و چرایی نداشته باشند.
۳. سرود ملی، پرچم ملی، مفاخر ملی، تاریخ ملی، روزهای ملی و بانکنوت ملی مطابق میل آنها باید صورتبندی شود.
«جبهه مقاومت ملی» افغانستان/خراسان تنها مسئولیت آزادسازی وطن خویش و دفع شرارت نیروهای تروریستی را ندارد، بلکه در کنار آن مسئول است تا در شکلدهی افغانستان/خراسان آینده که سرزمین همه بوده باشد و همگان در آن حس مالکیت برابر داشته باشند، مجدانه عمل بدارد. بهباور من، مواردی که میباید به آن پرداخته شود و راه حل ملی به آن جستوجو گردد، شامل موارد زیر میباشد:
۱. نام کشور باید دوگانه شود؛ یعنی همراه با افغانستان، خراسان هم. تا آنگاه که افغانستان بهعنوان تنها نام این سرزمین بوده باشد و شهروندانش بهصورت جبری «افغان» اطلاق گردد، پشتونها به خود حق میدهند تا خود را صاحبان اصلی و شهروندان درجه یک و سایر اقوام را مهمان و زیردست تلقی نمایند و با آنها برخورد ناعادلانه داشته باشند؛ آنگونه که تا اکنون داشتهاند.
۲. تاریخ افغانستان نیاز به بازنویسی و بازخوانی دارد و مواد آموزشی (تاریخ) مکاتب که ناقص و قومی است اصلاح گردند تا همهی باشندگان این سرزمین خود را در آن بیابند و به آن احساس افتخار کنند. باید نصاب درسی مکاتب از آنچه که جعلکاران به دستور دربار خلق کردهاند، تصفیه گردد.
۳. واحد پولی افغانستان/خراسان باید اصلاح گردد. نام «افغانی» اسباب قناعت همه را فراهم نمیسازد.
۴. سرود ملی، پرچم ملی، شخصیتهای ملی و تاریخی و روزهای ملی در مشورت با صاحبنظران بهصورت منصفانه تعیین گردد.
۵. برگشتاندن نامهای مناطق و اماکن تاریخی که در یک قرن صورت گرفته است.»
بخشی از برادران پشتون (چه سیاسی و چه فرهنگی و چه روستایی و حتا همانهایی که خود را رها شده از تعلقات قومی تبارز میدهند) باور دارند که غیرافغانها/پشتونها در این سرزمین مهاجر اند. حاکمیت در سرزمین افغانستان/خراسان را مال مورثیشان میدانند. همچنان معتقد اند که غیرافغانها/پشتونها مانند برده زندگی کنند.
بله، راه حل هم همین است. فریب شعار دروغین «ما برادریم» را نباید خورد. ما زمانی میتوانیم برادر باشیم که مسألهی ملی ما عادلانه حل شود. این امر از طریق بازنگری و تعدیل نام افغانستان، سرود ملی، پرچم ملی، بانکنوت و… میسر است. منظور این سطور این نیست که نمادهای ملی تاجیکی و فارسی شوند. نخیر، ما بهدنبال عدالت واقعی هستیم، عدالت برای همه. عدالت آن روز تحقق مییابد که یک هزاره، یک اوزبیک، یک بلوچ، یک ایماق، یک گجر، یک پشهای، یک قزلباش، یک ترکمن و… نمادهای قومی و زبانی خودش را در سمبولهای ملی بنگرد.
ما بر فراز کوهها و درههایمان به چیزی کمتر از آزادی و عدالت اجتماعی واقعی فکر نمیکنیم. هدف بنیادی پیکار کنونی ما عدالت ملی است که در تمام عرصههایی که اکنون مورد منازعه و بحث هستند اتفاق بیفتد. ما با زیادهخواهان و فاشیستان حاکم (طالبان) برای این جنگ میکنیم تا همه اقوام تحت ستم رهایی پیدا کنند. اینکه از جان خود گذشتیم و میگذریم، برای این است که ظلم، بیعدالتی و برتریطلبی قومی و مذهبی در کشور ما پایان یابد.
آقای منصور در باب نظام سیاسی آینده نیز زیر عنوان «نوع نظام سیاسی» آیندهی کشور را به بحث میگیرد. از مدلهای مختلف نام میبرد. او عمدا از نظام فدرالی تعریف غلط به خواننده میدهد. اینکه چرا او از نظام فدرالی تفسیر غلط ارائه میدهد و به نفع فزونخواهان و برتریطلبان حرف میزند دلایل زیادی دارد که در حال حاضر فرصت نیست به آن بپردازم. در مقالهی منصور میخوانیم: «جبهه مقاومت ملی در خطوط اساسی خویش نظام غیرمتمرکز را برای افغانستان/خراسان در نظر گرفته و جزئیات آن را به آینده محول کرده است.» این درست است که در نقشهی راهِ که «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود در باب نوع نظام سیاسی آینده بیرون داده از واژهی غیرمتمرکز کار گرفته شده است، اما در متن آن طرح سیاسی نیامده است که نظام فدرالی به نفع کشور نیست.
خوب بود منصور از مصاحبههای رسانهای احمد مسعود و سخنگویان «جبهه مقاومت» در مورد چگونگی نظام غیرمتمرکز یاد میکرد. احمد مسعود در مصاحبهاش با طلوعنیوز نظام سیاسی سوئیس را مناسب حال افغانستان/خراسان دانست. سخنگویان جبهه در رسانههای مختلف از انتخابی بودن ولسوال، والی و شهردار گفتهاند. منتها از واژهی فدرال استفاده نکردهاند؛ اما مواردی را بیان کردهاند که آن خواستها فقط در نظام فدرالی قابل عملی کردن است.
نظام غیرمتمرکز مدلهای گوناگون دارد و هماکنون کشورهای مختلف از طریق آن مدلهای سیاسی اداره و کنترل میشوند. آقای منصور که خود را عضو رهبری «جبهه مقاومت ملی» معرفی میکند، تفسیر غرضآلود خودش را از نظام فدرالی میخواهد از بلندگوی جبهه بیان کند. به پندار من، اینگونه حرف زدن خیانت بزرگ به جبههی نوپای «مقاومت ملی» و توهین به خون و آرمان «شهدای» جبهه است.
نویسنده مقالهی «دیدگاه جبهه مقاومت ملی نسبت به آیندهی افغانستان/خراسان» زیر عنوان: «دفاع مسلحانه» به تاریخچهی ایجاد «جبهه مقاومت ملی» میپردازد. علل و عوامل شکلگیری جبهه را برمیشمارد. نیاز میبینم به مواردی اشاره کنم تا ثابت شود که آقای منصور بهجای پرداختن به حقایق بهدنبال روایتسازی دروغین است. منصور شماری از نامها را فهرست کرده و آنها را مؤسسین «جبهه مقاومت ملی» معرفی کرده است. تنها کسانی را نامبرده که به مزاق خودش خوش میخورد. اما فهرست مؤسسین جبهه طولانیتر از آن است که نویسنده از آن نام برده است. تنها چیزی که منصور را اجازه نداده است تا از دیگران نام ببرد، منطقهگرایی شدید او است. قصههای پوچ مثل «پنجشیر بالا و پنجشیر پایین» یا «درهگی و غیردرهگی» تأسفآور است.
مورد دیگری که در آن آقای منصور حقایق را کتمان میکند و قهرمانان و مبارزان اصلی مقاومت را نادیده میگیرد زمان و مکان آغاز قیام مسلحانه علیه طالبان است. منصور در ادامهی مقالهاش مینویسد: «غرض از یادآوری این مطلب آن است که شورای «جبهه مقاومت ملی» در آغاز کدام اشتیاقی برای درگیری نظامی نداشت و تنها به همین قانع بود که در پنجشیر حملهای از طرف طالبان صورت نگیرد، اما طالبان با سیاستهای جنگطلبانهیشان به پنجشیر هجوم آوردند که از آن روز تا اکنون این درگیری ادامه دارد. دیگر دامنهی جنگ از پنجشیر به ولایتهای مختلف از جمله اندراب، نهرین و خوست بغلان، بدخشان، تخار، کاپیسا و پروان کشانده شده است.»
برای اینکه برای خوانندگان عزیز ثابت شود که منصور هنوز هم در گره کور منطقهگرایی پیچیده و حقایق را پنهان کرده چند مثال میزنم. اشرف غنی احمدزی در تاریخ ۲۴ اسد ۱۴۰۰ خورشیدی فرار کرد. طالبان شام همان روز وارد شهر کابل شدند و جمهوریت سهنفرهی غنی بهصورت کل پایان پیدا کرد. فردای فرار غنی احمدزی که تاریخ ۲۵ اسد ۱۴۰۰ خورشیدی بود، به همت جوانان و مبارزان آزاده مقاومت مسلحانه علیه طالبان در اندراب آغاز شد. مقاومت مسلحانهی اندرابیها علیه طالبان از سوی سه فرمانده بهنامهای فرمانده اسدالله اندرابی مشهور به اسدالله بنو، فرمانده غنی اندرابی و فرمانده خیرمحمد خیرخواه اندرابی رهبری میشد.
فرمانده اسدالله و فرمانده خیرخواه در رویارویی با طالبان «شهید» شدند. فرمانده غنی اندرابی در قید حیات است. مقاومت یکتنهی مبارزان آزاده سبب شد که در تاریخ ۲۹ اسد ۱۴۰۰ خورشیدی سه ولسوالی اندراب از کنترل طالبان بیرون شوند و به کنترل مقاومتگران درآیند. پیروزی ۲۹ اسد از ساحهی آب سفید روستای «کاسهتراش» قاسان اندراب رقم خود. فرمانده فریدون واحدی، ارباب شاهولی و فرمانده زبیر از آغازگران رویداد ۲۹ اسد بود. فرمانده زبیر و ارباب شاهولی در رویاروی با طالبان در ماه سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی «شهید» شدند. خوشبختانه فرمانده فریدون حیات دارد. این رویداد را رسانههای بینالمللی گزارش دادند. خوانندگان میتوانند به دامنههای اینترنتی بیبیسی و صدای امریکا مراجعه کنند تا حقایق روشنتر شود.
آقای منصور از این رویدادها بیاطلاع نیست اما خوی منطقهگراییاش به او اجازه نمیدهد که واقعیت تاریخی را برشمارد. اندرابیها زمانی مقاومت مسلحانه را علیه طالبان با ریختاندن خون شان رقم زدند که همه تأکید میکردند امکان ایستادن علیه طالبان وجود ندارد. نباید این فداکاری را نادیده گرفت و باید از حلقهی منطقهگرایی بیرون شد و منصفانه قلم زد.
ناگفته تمام نکنم که مقاومت مسلحانه زمانی در اندراب آغاز شد که هنوز نشست هیأت گفتوگوکنندهی صلح «جبهه مقاومت» به ریاست حاجی الماس زاهد و هیأت صلح طالبان به ریاست نورالدین ترابی در پروان برگزار نشده بود و طالبان بالای پنجشیر عملیات نظامی را آغاز نکرده بودند. نشست هیأتهای گفتگوکنندهی دو طرف در تاریخ سوم سنبله ۱۴۰۰ برگزار شد. در حالیکه مقاومت مسلحانه در ۲۵ اسد ۱۴۰۰ خورشیدی در ساحهی «خشدره» بنو اندراب رقم خورد. حرف پایانیام به جناب حفیظ منصور از سنگرهای سرد اندراب این است که تحریف خطوط اصلی مبارزاتی مقاومت و پنهانکاری حقایق و به قول خودتان ماستمالی کردن، ره بهجای نمیبرد. تنها میتوانید خود را بازی دهید؛ دیگران بازی نمیخورند. نظر ما این است که وضعیت رقتبار کنونی که اکنون بالای مردم حوزه مقاومت آمده اگر هزارویک دلیل داشته باشد، یکی از آن دلایل پنهان کردن حقایق است. اگر ما در بیست سال پسین با مردم خود روشن حرف میزدیم و برای بهبود زندگی مردم خود برنامه میداشتیم به اینجا نمیرسیدیم.