اگر شما همین امروز از مردم افغانستان بپرسید که حکومت دینی میخواهند یا حکومت غیردینی، با اطمینان میتوان گفت که اکثر مردم حکومت دینی را ترجیح خواهند داد. برای اکثر مردم افغانستان حتا تلفظ عبارت «غیردینی» زننده است، چه رسد به اینکه حکومتشان غیردینی باشد. در همین حال، اگر از مردم بپرسید که حکومت دینی طالبان را دوست دارند، خواهند گفت که نه، حکومت طالبان حکومت خوبی نیست؛ ما حکومت دینی میخواهیم، اما از نوع درستش.
حکومت دینی خوب چه نوع حکومتی است؟
پاسخش ساده است: چنان حکومتی اصلا امکان ندارد به میان بیاید. چرا؟ پاسخش را در این خبر بخوانید:
«شیخ محمدخالد حنفی، سرپرست وزارت امر به معروف و نهی از منکر در حکومت طالبان گفت که اختیار دختر در امر نکاح مهم است و این رسم که پدر یا برادر بدون رضایت دختر او را در سن کم به افراد بزرگسال میدهند باید خاتمه یابد.»
حتما میگویید که این خبر چه ربطی به بحث حکومت دینی و خوب و بد بودن چنان حکومتی دارد؟ ربط دارد. شرحش میدهم:
از آمدنِ آخرین دین الهی پانزده قرن میگذرد. شما بپذیرید که دین اسلام دین خاتم است و خداوند پس از اسلام دین دیگری بر بشر نازل نکرده است. این دین مقدس در همان پانزده قرن پیش کامل شد (یعنی بهصورت یک بستهی کامل به بشر عرضه شد). دین کامل هم که قرار نیست تغییر کند. دین ناقص باید در طول زمان بهتر شود. اما دین مقدس اسلام از همان ابتدا کامل بود و هیچ عیب و نقصی ندارد تا با رفع آن عیب و نقص کامل شود. دین اسلام فقط باید موبهمو تطبیق شود. مسألهی اسلام کامل شدن و بهتر شدن نیست؛ تطبیق شدن است.
اما اینجا یک مشکل کلان هست: آدمها، فکرها، فرهنگها، روانها، زبانها، نشانها و خواستهها و پسندها و ناپسندها تغییر میکنند. جلو این تغییر را با هیچ تدبیری نمیتوان گرفت. حالا دو سناریو داریم:
یک، اسلام دین کاملی است و جامعهی عرب پانزده قرن پیش این دین کامل را با زندگی خود کاملا سازگار مییابد.
دو، اسلام دین کاملی است و جامعهی امروز (در اکثر جاهای جهان) این دین کامل را با زندگی خود کاملا ناسازگار مییابد.
پانزده قرن پیش وقتی کسی میگفت مردان اصلاند و زنان فرع، زن و مرد آن روزگار میگفت «به خدا، راست میگویی». امروز اگر کسی چنان حرفی بزند، در اکثر جوامع جهان مردان و زنان با حیرت به او نگاه میکنند و میگویند: «این را از کجا آوردید؟»
اما فراموش نکنید که دین اسلام دین کامل است. این دین کامل را نمیتوان بهخاطر آدمهای دگرگونشدهی این عصر تغییر داد. بهترین کار این است که آدم این عصر مطابق به تعالیم عالیهی دین مقدس اسلام تغییر داده شود. در اسلام گفته شده که مرد قیّم زن است و خداوند مرد را بر زن مقدم داشته است. در همین اسلام گفته شده که دختر در نکاح اختیار دارد. تو اگر مسلمانی هر دو را میپذیری. اگر مسلمانی و قدرت داری و حکومت برپا کردهای (حکومت دینی)، حکومتت مردانه است و احکام مردانه دارد. چرا که زن نمیتواند قاضی و حاکم شود. حالا تو در مقام حکومت از یکسو اجازه داری تحصیل زنان را ممنوع کنی و از سویی دیگر این رخصت را نداری که دختر خردسال را به اجبار به نکاح مردان بزرگسال درآوری. هم این اسلامی است و هم آن و تو باید هر دو را بپذیری و هر دو را تطبیق کنی.
نتیجه چه میشود؟
نتیجه این میشود که حکومت عدل اسلامی با دست مینوازد و با پا لگدمال میکند، زانو را میشکند و بازو را مرهم مینهد. چرا چنین میشود؟ برای اینکه اگر اسلام در جزیرهالعرب حق تحصیل را از زنان میگرفت، کسی حس نمیکرد حقی گرفته شده. تحصیلی نبود تا لغو شود. وقتی که اسلام در آن روزگار حکمی صادر میکرد، آن حکم در مقام تطبیق با چالشی روبهرو نبود. چرا که حکم اسلامی دقیقا همان چیزی بود که پیشاپیش در جامعه جریان داشت. اسلام چیزی نبود جز همان فرهنگی که جاری بود. اینکه میگویند ۹۹ درصد احکام اسلام امضایی هستند و نه تأسیسی، معنایی جز این ندارد.
امروز وقتی یک حکومت اسلامی بخواهد احکام اسلامی را تطبیق کند، ناگزیر است مجموعهیی از تناقضهای باورنکردنی را تطبیق کند. این حکومت اسلامی باید از یکسو آزادی انسانی و حق تحصیل و کار زنان را لغو کند و از سویی دیگر «اختیار در نکاح» را به همان زنی بدهد که اساسا انسانیتش را قبول ندارد. این حکومت دینی برای اینکه این تناقضها را حل کند، یا باید خود دست از حکومت دینی بردارد یا افراد جامعه را به ضرب شلاق و تفنگ به پانزده قرن قبل ببرد. اما از آنجا که هیچ کدام از این دو برایش ممکن نیست، تبدیل میشود به مسخرهترین نظام ممکن در این عصر. حکومت خوب دینی به همین خاطر اساسا امکان ندارد. چرا که اگر دست از ستمگری و ارعاب و اجبار بردارد، دین مورد نظرش تعطیل میشود. اگر ستمگری و ارعاب و اجبار پیشه کند، چیزی از حکومتداری خوب برجا نمیماند.